سرانجام بنای ظلم ضحاک، به دست فریدون فرو ریخت و پس از آن بود که خانوادهها توانستند بر مزار مردههایشان حاضر شوند. اما آنها بر خاک درگذشتگان، گریه نکردند؛ آنها کنار درگذشتگانشان، پیروزیشان را جشن گرفتند. مازندرانیها معتقدند «عید مردگان» یادگاری است که از آن روزگار اساطیری به جا مانده است.
قصه دیگری هم هست. ضحاک، آبتین یا آتبین، پدر فریدون را کشته بود، اما فریدون و مادرش نمیتوانستند بر سر خاکش بیایند و در غم از دست دادن او، گریه کنند. سالها بعد، وقتی فریدون ضحاک را از تخت پادشاهی پایین کشید و در غاری در دماوند به بند کرد، آن وقت بود که توانست آزادانه بر مزار پدرش حاضر شود. طبرستانیها که معتقدند همه این وقایع در البرزکوه رخ داده، آن روز را به نام عید مردگان گرامی داشتند؛ روزی که هنوز هم در همه طبرستان، موعدی است برای گرامیداشت درگذشتهها.
امامزاده پسرعمو
در «آلاشت» سوادکوه، در آن سوی سرسبز البرز، هر آیینی، یکسرش به «امامزاده حسن» میرسد؛ امامزادهای بر بلندای کوه، که پیش از اینها میشد چراغ روشنش را شبها از همه آبادیهای اطراف دید. حالا اما امامزاده حسن، خودش روستایی شده با خانههای فراوان که مسافرهای بسیاری از دور و نزدیک دارد. هوای آلاشت، حتی در همین اواخر تیرماه خورشیدی یا «نوروزماه» و «عیدماه» طبری هم هنوز بهاری است؛ هوای امامزاده حسن که دیگر هیچ.
اهالی آلاشت و روستاهای اطراف، هرجا باشند برای عیدماه خودشان را میرسانند به آلاشت؛ ۲۶ عیدماه (۲۸ تیرماه)، روز عید مردگان است و همه باید در این روز، کنار درگذشتهها باشند؛ کنار پدران و مادران و خواهران و برادرانی که سالی پیش از این، یا سالیانی پیش از اینها، جایی در حوالی امامزاده حسن، در دل تیره و نمناک خاک آلاشت، آرام گرفتهاند. امامزاده حسن برای آلاشتیها فقط یک امامزاده نیست؛ بزرگتری است که هنوز هم سایه بزرگتریاش بر سر منطقه است. اهالی او را از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) میدانند؛ پسرعموی حضرت عبدالعظیم حسنی، که در خاک ری، در دامنههای آن سوی البرز، خفته است. مراسم عید مردگان کنار امامزاده حسن برگزار میشود.
حکم اسفندماه ما
در تقویم طبری، عیدماه، حکم اسفندماه ما را دارد؛ ماهی که در آن، همه برای عید نوروز آماده میشوند؛ خانه میتکانند، بر مزار مردهها حاضر میشوند و برایشان خیرات میکنند. طبریها هم چند روزی مانده به سال نو طبری، که در انتهای همین عیدماه میرسد، خانهتکانی میکنند؛ سنتی که در طبرستان، از آن به عنوان «آسونهتراشی» (آستانهتراشی) یاد میشود اما «آستانه» طبریها فقط خانهشان را شامل نمیشود. مزار درگذشتهها هم جزئی از آستانه است. روز قبل از عید مردگان، خانوادهها دور و اطراف مزار مردگانشان را تمیز میکنند تا همه چیز برای برگزاری عید فراهم باشد.
صبح بیستوششم (همان بیستوهشتم تیرماه) اهالی، جاده پرپیچ و خمی را در پیش میگیرند که به امامزاده حسن میرسد؛ با بار و بندیلی که بساط اقامت یک روزهشان را در خود دارد. آفتاب که بالا بیاید، اطراف امامزاده حسن پر است از آلاشتیها. بر سر هر خاکی، خانوادهای نشسته و سبدهایی از میوه و شیرینی گذاشته تا رهگذرها، خیراتی بردارند و فاتحهای بخوانند. اما این، همه مراسم عید مردگان نیست. طبریها هر جا باشند، کشتیگیری هم هست. کشتی در این خاک، ریشه دوانده و برگ و بار فراوان داده. عید مردگان، روز کشتیگیری مازنیهاست.
جایزهای بر لب چوب
«لوچو» کشتی سنتی مازندرانیهاست؛ تقریباً برابر با «چوخه» خراسانیها؛ آیینی پهلوانی که از پیشینیان به یادگار مانده. کشتیگیرها در زمین دایرهایشکل کشتی، رو در روی حریفان میایستند و با استفاده از لباس، یا به کمک فنون لنگ، تلاش میکنند پشت آنها را به خاک برسانند. پهلوانی که بتواند همه حریفها را خاک کند، همانکسی است که میتواند جایزه «لبِ چوب» را بردارد. نام لوچو، از اینجا آمده. جایزهها هم چیزی بوده از جنس زندگی دامداری؛ طاقهای پارچه پشمی یا بز و گوسفند. گذاشتن جایزه بر سر چوب، البته سنت قدیمی کشتیگیرها بوده که حالا فقط نامی از آن باقی مانده، اما سنت روزآزمایی در قالب کشتی، هنوز در همه مازندران، در طبرستان تاریخی زنده است.
لوچو لباس خودش را داشته؛ بالاپوشی پشمی که با کمربندی محکم میشده؛ حالا اما کشتیگیرهای طبری، لباس ویژهای ندارند؛ حتی بدشان نمیآید در هوای خنک کوهستان، بدون بالاپوش به مصاف هم بروند. لوچو فنون فراوانی دارد که طبریها معتقدند همان فنون کشتی آزاد است؛ «غازبال»، «پسکاپ»، «تاشکاپ»، «برات» و...؛ ضربه زدن به کتف، گرفتن گوش، گرفتن انگشت دست، چنگ زدن به سر و صورت حریف، ضربه زدن با کف دست به بدن کشتیگیر مقابل و مانند اینها، خطاست و جریمه دارد؛ همچنان پای کشتیگیرها نباید از خط خارج بشود. هر کشتی، یک داور و چهار ناظر دارد. داور در زمین است و ناظرها دور زمین.
در آلاشت هم مثل همه طبرستان تاریخی، کشتی، گرم و جدی است؛ مثل خود زندگی.
زنهای مجمعه به سر
کشتی، زورآزمایی زندههاست؛ مردهها اما چراغ عمرشان خاموش شده است. روان آنها در روزهایی مثل همین روز عید مردگان، برمیگردد پیش زندهها و اگر ببیند آنها خوشحال هستند، شاد میشود و اگر زندهها را غمگین ببیند، دچار غم خواهد شد. جشن روز عید مردگان برای همین است. مردهها باید زندهها را شاد و پرتحرک ببینند؛ پس پای موسیقی مازنی هم، به میدان کشیده میشود... .
از آنطرف اما زندهها هم دوست دارند اینطوری خیال کنند که مردهها هنوز کنارشان هستند؛ شاید برای همین است که در روزهایی مثل همین عید مردگان، طبریها سبدهای میوه و دیسهای شیرینی ردیف میکنند روی مزارها. آنها ناهارشان را هم همینجا میخورند.
قدیمتر رسم بوده که هر خانواده، ناهارش را بچیند در مجمعه و پارچهای بیندازد روی آن. زنها، مجمعه را روی سر میگذاشتهاند و میآوردهاند تا کنار امامزاده. در روز عید مردگان، کنار امامزاده پر میشده از سینیهای غذا. ظهر، وقت ناهار، سفرههای مفصلی پهن میشده و هر خانوادهای مینشسته دور مجمعه غذایش. آلاشتیها حالا خیلی حال و حوصله مجمعه چیدن و غذا آوردن ندارند، اما هنوز در بسیاری از روستاهای طبرستان و همین سوادکوه، روزهای عید مردگان، زنهای مجمعه به سر را میتوان دید. مانند روستای «سقندیکلا». آنها البته عید مردهها را در موعدی دیگر(در اولین جمعه پس از ۱۳ فروردین) برگزار میکنند اما رسم مجمعه بردن و بر سفره نشستن اهالی آنجا در همه طبرستان، زبانزد است.
زنها به عنوان میزبانان آیین، غذا را آماده میکنند اما خودشان بر سر سفره نمینشینند. آنها میزبان مراسم هستند و دور تا دور سفره بزرگ روستا میمانند تا مردها ناهارشان را بخورند و بروند. بروند به ادامه کشتیها برسند؛ کشتیهایی که تا عصر، تا غروب آفتاب، به طول میانجامد.
چراغها روشن میمانند
در همه طبرستان رسم بوده که در شب و روزهای اینچنینی، بر خاک مردهها آتش روشن میکردهاند. حالا چراغ جای آتش را گرفته است و شمع جای چراغ را.
عصر که جشن عید مردگان دارد تمام میشود، اهالی بر خاک درگذشتگانشان، شمعی روشن میکنند. هنوز هم بعضی خانوادهها، شبهای عید، چراغی میگذارند روی مزار. بعضیها هم به سنت پیشینیان، مشعل روشن میکنند. عید مردگان، با غروب آفتاب تمام میشود، اما شمعها و چراغها روشن میمانند تا نشان بدهند آتش زندگی، هنوز هم همراه مردگان است. چراغ امامزاده حسن آلاشت، این شبها روشنتر از همیشه است.
نظر شما