اما وقتی نگاهی بلندمدتتر به الگوی حکومت ترامپ بیندازیم متوجه میشویم حتی او هم اصول خاصی در سیاست خود دارد که بر محور شخص خودش گردش میکند.
نمایش قدرت و ترساندن
برای مثال در دوره دوم ریاستجمهوریاش، دونالد ترامپ رویکردی تهاجمیتر و نمایشیتر در سیاست خارجی در پیش گرفته است؛ سبکی که بهدرستی میتوان آن را «دیپلماسی قلدرمآبانه» نامید. دال مرکزی این سیاست، نمایش قدرت و ترساندن طرف مقابل است. او با استفاده از ابزارهایی مانند تحریمهای اقتصادی، تهدید به اقدام نظامی و گاه حملات واقعی، تلاش کرده کشورهای دیگر را وادار به پذیرش خواستههای آمریکا کند. این استراتژی که میتوان آن را «دیپلماسی اخاذی» نامید، بر این فرض استوار است که ترساندن و غیرقابل پیشبینی بودن میتواند بهسرعت امتیازات سیاسی و اقتصادی برای ایالات متحده به ارمغان آورد. به عنوان مثال، در ژوئن ۲۰۲۵، آمریکا حملاتی به سه سایت هستهای ایران (فوردو، نطنز و اصفهان) با بمبهای سنگین و موشکهای تاماهاوک انجام داد. ترامپ ادعا کرد این حملات برنامه هستهای ایران را «کاملاً نابود» کرده است، اما گزارشهای اطلاعاتی، ازجمله از سازمان اطلاعات دفاعی نشان داد خسارتها جبرانناپذیر نبودهاند. این نمایش قدرت نهتنها ایران را تسلیم نکرد، بلکه با پاسخهای موشکی ایران به پایگاههای آمریکا در قطر، جسارت دشمنان را افزایش داد. این رویکرد نشاندهنده سوءمحاسبه انگیزههای طرف مقابل است، زیرا ایران با دههها تجربه تحریم، اقتصاد خود را با تجارت پنهانی و همکاری با چین تطبیق داده و از تهدیدهای نظامی نمیترسد.
کسب پیروزیهای کوتاهمدت
سیاست خارجی ترامپ بر دستیابی به پیروزیهای سریع و نمایشی متمرکز است، بدون توجه کافی به برنامهریزی بلندمدت. این اصل در حمله به تأسیسات هستهای ایران در ژوئن ۲۰۲۵ به وضوح دیده میشود. این حمله که بدون مجوز کنگره یا حمایت متحدان انجام شد، بیشتر به یک نمایش سیاسی شبیه بود تا یک استراتژی منسجم. فقدان برنامه مشخص برای مدیریت پیامدها، تنشها را در خاورمیانه افزایش داد و خطر درگیری گستردهتر را بالا برد. ایران با تهدید به بستن تنگه هرمز، مسیر حیاتی تجارت جهانی نفت، نشان داد میتواند اقتصاد جهانی را مختل کند. این تمرکز بر نتایج فوری، بدون در نظر گرفتن پیامدهای بلندمدت، اعتبار آمریکا را بهعنوان یک میانجی قابل اعتماد کاهش داده است. به گزارش وبگاه مدرن دیپلماسی، این غفلت از دیپلماسی پایدار، اعتماد بینالمللی به واشنگتن را تضعیف کرده و متحدان را به جستوجوی گزینههای مستقل واداشته است.
معاملهگری مشروط
ترامپ در روابط با متحدان و دشمنان، رویکردی معاملهگرانه اتخاذ و حمایت آمریکا را به کسب امتیازات اقتصادی یا سیاسی مشروط کرده است. این اصل در تعامل با اوکراین بهوضوح مشاهده میشود. اوکراین که بهشدت به کمکهای نظامی و مالی آمریکا برای مقابله با تهاجم روسیه وابسته است، تحت فشار قرار گرفت تا در ازای این حمایت، دسترسی به منابع استراتژیک لیتیوم خود را به آمریکا بدهد. مذاکرات برای قرارداد معدنی بزرگ با هدف تضمین این منابع شکست خورد و این ناکامی، نهتنها یک شکست دیپلماتیک بود، بلکه به متحدان پیام داد حمایت واشنگتن غیرقابل اعتماد و مشروط است. این رویکرد، اوکراین را به سمت جستوجوی حمایتهای بینالمللی جایگزین سوق داد و روابط آمریکا با این متحد کلیدی را سرد کرد. این معاملهگری مشروط، به جای تقویت اتحادها، شکافهایی در روابط بینالمللی آمریکا ایجاد کرده است.
یکجانبهگرایی و خودشیفتگی
ترامپ با تأکید بر یکجانبهگرایی و خودشیفتگی مفرط، اغلب بدون هماهنگی با متحدان یا نهادهای بینالمللی عمل کرده است. این اصل در تصمیمگیری برای حمله به ایران و همچنین در فشارهای دیپلماتیک بر اوکراین مشهود است. کشورهای اروپایی که از این رویکرد خسته شدهاند، اقداماتی برای کاهش وابستگی به دلار در تجارت جهانی و تقویت روابط با چین و هند را آغاز کردهاند. حتی بریتانیا، متحد نزدیک آمریکا، درخواستهای استفاده از پایگاههای نظامیاش در دیگو گارسیا و قبرس برای حمله به ایران را رد کرد. این یکجانبهگرایی، آمریکا را در صحنه جهانی منزویتر کرده است. واکنشهای جهانی به حملات ژوئن ۲۰۲۵، از جمله محکومیت از سوی عربستان، امارات و ترکیه، نشاندهنده انزوای فزاینده آمریکاست. در همین حال، چین و روسیه با افزایش حمایت از ایران، نفوذ خود را در خاورمیانه گسترش دادهاند.
پیامدهای این اصول
اعمال این اصول حاکمیتی تاکنون پیامدهای گستردهای برای جایگاه جهانی آمریکا داشته است. به گزارش مدرن دیپلماسی، اعتبار آمریکا بهعنوان یک میانجی قابل اعتماد کاهش یافته و متحدان سنتی، مانند اعضای ناتو با احتیاط بیشتری به سیاستهای واشنگتن مینگرند. دشمنانی مانند ایران با اعتماد به نفس بیشتری عمل میکنند و گزینههای بیشتری از طریق نزدیکی به چین و روسیه دارند. جهان چندقطبی جدید نیز به ناکارآمدی این اصول دامن زده است. میتوان گفت رویکرد ترامپ با تمرکز بر تهدید و ترساندن، فرصتهای دیپلماتیک را از دست داده و حداقل منطقه غرب آسیا را به آستانه درگیریهای گستردهتر نزدیکتر کرده است.
نظر شما