میگویند پسران وارث دردهای پدرانشان هستند. من نمیدانم این موضوع چقدر میتواند عمومیت داشته باشد، اما نمیتوان منکر شد که دردهای خراشیده پدران مانند فقر، بیکاری، سرکوب، تبعیض، جنگ یا مهاجرت بهصورت ناخودآگاه به نسل بعد منتقل میشوند.
فرزندان اغلب بار اضطراب، ترس، ناکامی یا خشمی را به دوش میکشند که خودشان تجربهاش نکردهاند. یک ترومای نسلی که قاعدتاً در جامعه ما مصداقهای فراوانی دارد. البته اینجا به بهانه پسر پسران مینویسم.
رفتارهایی مانند خشونت پنهان، بیاعتمادی، سکوت عاطفی یا گریزش از مسئولیت به شکل ناخاسته از برخی پدران به پسران منتقل میشود. بدون آگاهی، این زنجیره درهمتنیده درد ادامه مییابد و نسل به نسل بازتولید میشود. پسران تنها قربانی این دردها نمیشوند، بلکه گاهی ناخاسته آن را تکرار هم میکنند.
در جوامعی مثل ایران بسیاری از پدران با ایدئولوژیها، مقاومتهای مدنی، انقلابی یا جنگهایی زیستهاند که در آنها رنج کشیده یا آرمانهایی داشتهاند که شکست خوردهاند. پسرانشان اغلب در فضایی متناقض بزرگ میشوند. از یکسو میراث افتخار و حماسه و از سوی دیگر تلخکامی، شکست یا سانسور. این یاد تاریخی میتواند منجر به بحران هویت، خشم فروخورده یا فاصلهای عمیق میان نسلها شود.
برخی پدران ناآگاهانه از پسرانشان انتظار دارند آنچه را خود نتوانستهاند، محقق کنند مانند شغل بهتر، موقعیت اجتماعی، آزادی یا حتی نوعی «رستگاری تاریخی» با فرزندانشان جبران کنند. درنتیجه این فشار روانی میتواند باعث اضطراب، احساس گناه یا سرکشی در پسران شود، چون بار آرزوهای سرکوبشده نسل پیشین را حمل میکنند.
مفهوم «پسران وارث دردهای پدرانشان هستند» را میتوان در تاریخ سیاسی ایران هم دید. نسلهایی که آزادی را جستند اما سرکوب شدند، آرمانهایی که به دیکتاتوری و فقر انجامید، و درد و رنج پدرانشان وارد تناقضها و خرابمایههایی شد. این چرخه، بدون بازنگری و آشتی ملی تکرار میشود.
اگر نسل جدید از دردهای پدرانشان آگاه شوند، درباره آن حرف بزنند، تحلیل کنند و بفهمند که آن درد متعلق به آنها نیست، میتوانند زنجیره را قطع کنند. جامعه نیازمند شجاعت مواجهه با گذشته، اصلاح رابطه پدر-فرزندی و اصلاحات عمیق خانواده و جامعه است. پسران اگر ندانند که گذشته خود را با چه بهایی از پدرانشان به ارث بردهاند، به زبان نمیآورند، این سکوت خود نوعی انتقال درد است.
در برخی خانوادهها، درد پدران نهتنها منتقل میشود، بلکه به بخشی مهمی از هویت خانوادگی بدل میشود. افتخار به رنج، قهرمانسازی از تحمل یا تقدسبخشی به فداکاری میتواند پسران را در یک هویت زخممحور گرفتار کند و مانع از تجربه شادمانی، خلاقیت یا رهایی شود.
پدران در جوامع سنتی نمیتوانستند رنج خودشان را بیان کنند، ضعف نشان دهند یا کمک بطلبند. ممکن است پسران این مدل را آموخته باشند و حالا با یک «مرد بودنِ زخمخورده» زندگی میکنند. درک این موضوع گامی برای بازسازی رابطه عاطفی درون خانواده است.
اما میتوان این زنجیره را گسست. اگر نسل جدید آگاه شود، حرف بزند، بفهمد که این دردها لزوماً مال او نیست. اگر مرد بودن از نو معنا شود، اگر آسیبپذیری پذیرفته شود، رابطه پدر و پسر میتواند بازسازی شود.
نظر شما