این را نه فقط به خاطر ترسها، قرنطینه، ماسک، الکل و... میگویم؛ بلکه چون با گذشت مدت قابلتوجهی از آن، هنوز هرازگاهی موج انفجارش ما را میگیرد! کرونا و بحرانش چند سال است تمام شده، اما به قول قدیمیها هنوز و «هر دم ازاین باغ بری میرسد». البته این را هم بگویم که خیلی از این «بر»ها بیشتر شبیه شایعهاند و بیشتر از آنکه چیزی را برایمان روشن کنند، دل آدم را خالی میکنند. ما هم نمیخواهیم ادعا کنیم هرچه درباره اثرات بلندمدت کرونا گفته میشود درست است؛ ولی از آن طرف هم نمیتوانیم چشممان را روی برخی واقعیتهای موجود ببندیم. بعضی از پژوهشهای معتبر میگویند کرونا حتی پس از گذشت چند سال، با وجود همه ماسکها، واکسنها، انواع و موجهایش، آنقدر در مغز و تن و روان ما لانه کرده که نمیشود همینطوری فراموشش کرد یا پروندهاش را بست و گذاشت کنار.
تجدید خاطرات تلخ
حتماً یادتان هست که کرونا مجموعه کاملی از عوارض جسمی و روحی بود. آنقدر کامل که اگر روزی بخواهیم فهرستی از عوامل ایجاد عوارض جسمی و روحی درست کنیم، کرونا جایش، جایی بالای جدول خواهد بود. جالبتر اینکه هنوز بعضیها هروقت درد عجیب و مرموزی سراغشان میآید، همچنان آن را به پای ویروس کرونا مینویسند. البته راست هم میگویند. خیلی از این عوارض را علم تأیید کرد. از همه شناختهشدهتر هم درگیریهای ریوی بود که خب، طبیعی هم بود. ویروسی که عاشق ریه بود، معلوم است اول از همه به آن حمله میبرد. پس از آن نوبت به ریزش مو، مشکلات پوستی شدید و بیماریهای قلبی رسید که اغلب کوتاهمدت بودند. عوارض دیگری مثل تنگی نفس یا از دسترفتن حس بویایی و ضعف جسمانی هم معمولاً از جمله مواردی بودند که اگرچه ماندگار نبودند، اما پرونده اتهامات کرونا را سنگینتر میکردند. این وسط عوارض روح و روانی کرونا انگار ماندگاری بیشتری داشتند و به قول برخی بهبودیافتگان، غلبه بر آن به مراتب سختتر از عوارض جسمانی بوده است. عوارضی مثل افسردگی، اضطراب، اختلال استرس پس از سانحه یا پیتیاسدی تحریکپذیری، پرخاش و عصبانیت تا ماهها ادامه داشت و پژوهشگران آنها را در دسته عوارض کرونای طولانیمدت قرار داده بودند. اما کمی بعد تحقیقات جدیدتر نشان داد این موضوع بیشتر درباره کسانی صدق میکند که بیماریشان شدید بوده یا از قبل زمینه روانی داشتهاند. تا اینجای کار، بیشتر از عوارضی گفتیم که تقریباً همهمان بارها دربارهشان خوانده یا شنیده بودیم.
تلقین نبود
اما موضوعی بهتازگی مطرح شده که از همه عوارض قبلی متفاوتتر است. «فرادید» چند روز پیش از پدیده جالبی خبر داد. اینکه خیلی از ما، بهخصوص در همان یکی دوماه اول قرنطینه که زندگیها یکباره از اینرو به آنرو شد و هزارجور گرفتاری برایمان ایجاد کرد با خودمان حس کردیم که یکشبه پیر شدهایم! هنوز چند ماه از قرنطینه نگذشته بود که احساس میکردیم مغزمان خسته و فرسوده شده است و تابآوریاش پایین آمده. خب... خیلیها طبق معمول و برای دلداری به خودشان این حس و حال را به حساب بزرگنمایی و یا تلقین گذاشتند. حالا با گذشت چند سال از آن دوران، پژوهشی جدید نشان داده این حس فقط یک توهم یا بزرگنمایی نبوده و زندگی در ماههای اول همهگیری، واقعاً مغز ما را پیر کرده است؛ حتی مغز کسانی که هرگز به کرونا مبتلا نشدهاند!
ماجرا از آنجایی شروع شد که یک تیم پژوهشی به رهبری دکتر«علیرضا محمدینژاد» در دانشگاه ناتینگهام با کمک هوش مصنوعی، اسکن مغز و آمار و ارقام، مغز افراد را پیش و پس از دوران کرونا بررسی کردند. آنها دو گروه را مقایسه کردند. یک گروه که مغزشان دو بار پیش از همهگیری اسکن شده بود و گروهی که یک بار پیش از کرونا و بار دوم پس از آن اسکن گرفته بودند. نتیجه جالب بود. در گروه دوم، نشانههایی از پیری زودرس مغز مشاهده شد. مثلاً کاهش حجم ماده خاکستری و سفید که معمولاً با بالا رفتن سن اتفاق میافتد. نکته مهم اینجاست حتی کسانی که هرگز کرونا نگرفته بودند نیز چنین تغییراتی را در مغزشان نشان دادند. یعنی خودِ تجربه زندگی در دوران کرونا با تمام قرنطینهها، استرسها و اختلالهای روزمره بهتنهایی فشار زیادی به مغز وارد کرده است.
مبتلا شدهها و مبتلا نشدهها
پژوهشگران گفتهاند این یافتهها نشان میدهد حتی بدون ابتلا به بیماری، دوران همهگیری تأثیر مخربی بر سلامت مغز در افراد میانسال و سالمند داشته است. از سوی دیگر، کسانی که به کرونا مبتلا شده بودند، در آزمونهای شناختی مانند سرعت پردازش ذهنی، عملکرد ضعیفتری داشتند. یعنی بیماری، علاوه بر تأثیر جسمی، میتوانست تواناییهای شناختی مغز را نیز تحت تأثیر قرار دهد. البته جای نگرانی زیادی نیست. اختلاف میانگین سن مغز میان دو گروه تنها حدود پنج ماه بوده است؛ نه پنج سال. تازه، این تغییرات ممکن است همیشگی نباشند. یعنی خود دانشمندان هم هنوز نمیدانند این تغییرات برگشتپذیر هست یا نه؟ نکته دیگر هم اینکه ممکن است بعضی از کسانی که در تحقیق به عنوان «مبتلا نشده» شناخته شدهاند، درواقع کرونا را بیسروصدا گرفته و پشت سر گذاشته باشند. چون اگر یادتان باشد آن روزها تست کرونا کم بود، علائم هم عجیب وغریب بود و بعضی وقتها نمیشد تشخیص داد فرد واقعاً کرونا گرفته و یا بیماری سادهای را پشت سر میگذارد.
در هرحال این مطالعه مثل یکی از آن قطعات پازلی است که نشان میدهد بحرانهای جهانی، حتی اگر مستقیم بدن ما را درگیر نکنند، میتوانند تأثیرات عمیقی بر ذهن و سلامت روان ما بگذارند. اگر قرار باشد از آن دوران درسی گرفته شود، شاید یکیاش همین باشد که مغز و روان ما بیشتر از چیزی که فکر میکنیم به مراقبت نیاز دارند. پس در جهان امروز که بحرانها انگار تمامی ندارند و کرونا میرود و «تب دنگی» جایش را میگیرد و جای دیگری از جهان ویروسی ناشناخته شیوع پیدا میکند، حواستان به اعصاب و روان و مغزتان باشد.
نظر شما