به گزارش قدس آنلاین، قسمت دوم سریال جدید نرگس آبیار پس از توقیف نسبتا طولانی، جمعه گذشته پخش شد ولی قصه اش چنان کسل کننده و با ریتمی کند پیش رفت که علاقه مندانش را دلسرد کرد.
این فیلمساز زن با توجه بیش از حد به جزئیات، باعث شد که ریتم اثرش کند شود به طوریکه در قسمت های اول و دوم سریال که بایستی قلابهایش قصه ذهن بیننده را درگیر کند، هیچ اتفاق مهم و تعلیق برانگیزی رخ نمی دهد و فقط مخاطب درگیر یکسری واگویه های ذهنی زری با خودش می شود که پراکنده و غیرمنسجم اند.
اگرچه آبیار تلاش کرده اقتباسی نعل به نعل از کتاب «سووشون» داشته باشد اما جهان تخیل ادبیات با سینما متفاوت است، ادبیات از تخیل بی مرز ذهن خواننده بهره می برد و امکانات خیال پردازی دنیای تصویر، مرزهایی دارد که فیلمساز آن را مشخص می کند.
آبیار برای نزدیک شدن به فضای ذهنی «زری» از شیوه دوربین روی دست استفاده کرده که به دلیل حجم کم اتفاقات و ریتم کند قصه، برای مخاطب آزاردهنده است چراکه تکان های دوربین و پرش های ناگهانی تصویر، نه کمکی به پیشبرد قصه می کند و نه به وهم آلودگی و خیال انگیزی فضا می افزاید.
در قسمت اول سریال، سکانسهای مراسم عروسی با حرکات چرخشی دوربین همراه بود که مخاطب را سردرگم و اذیت می کرد. به نظر می رسد نرگس آبیار با چرخش دوربین تلاش کرده بود تا آشفتگی فضا و ناهمخوانی مراسم عروسی را با شرایط جامعه نشان دهد اما صحنهها نه تنها جذاب از کار درنیامدند که چشم مخاطب را خسته می کردند.
اقتباس نعل به نعل، نشانه وفاداری به اثر نیست
رمان «سووشون» نوشته سیمین دانشور به عنوان یکی از آثار برجسته تاریخ ادبیات معاصر ایران در اواخر دهه چهل منتشر شد و یکی از آثار پرفروش و خواندنی است که با نثری ساده و روان، فضای اجتماعی و سیاسی ایران در دههی ۱۳۲۰ را به تصویر میکشد. نویسنده با استفاده از واژگان و اصطلاحات شیرازی، به داستان رنگ و بویی محلی بخشیده و آن را به اثری اصیل و قابل لمس تبدیل کرده است. دانشور با بهرهگیری از زاویه دید دانای کل محدود به ذهن زری، خواننده را به درون زندگی روزمره یک خانواده ایرانی میبرد و همزمان، تصویری کلان از جامعه تحت استعمار آن روزگار ایران ارائه میدهد.
اگرچه استفاده از لهجه بویژه لهجه شیرین و دلنشین شیرازی می تواند در خلق شخصیت های یک اثر نمایشی جذاب باشد اما شمشیر دولبه است که اگر خوب دربیاید، قصه را باورپذیرتر می کند و اگر خوب درنیاید به اثر ضربه می زند. بهنوش طباطبایی برای ایفای نقش «زری» و انس با لهجه شیرازی، ماهها در شیراز اقامت داشت تا گویشش به لهجه بومی نزدیک تر شود که لهجه قابل قبولی هم در سریال دارد اما لهجه یوسف (با بازی میلاد کی مرام) یا خان کاکا (با نقش آفرینی سام درخشانی) ناقص و ناموفق است. با وجود اینکه قصه در شیراز می گذرد و بیشتر شخصیت ها بایستی لهجه داشته باشند، آبیار خودش را در آزمون سختی قرار داده چرا که ایفای نقش اکثر شخصیت های اصلی و فرعی با لهجه ای باورپذیر، کاری سخت و پرچالش است.
از آنجا که زاویه دید در رمان «سووشون» دانای کل محدود به ذهن زری است آبیار هم ترجیح داده که قصه را از زاویه دید شخصیت اصلی (زری) روایتگری کن. انتخابی که دستش را در بسیاری از صحنه ها می بندد و کارش را برای تنوع بخشی به روایت، دشوار می کند به همین دلیل وقتی در دو قسمت اول سریال به جهان ذهنی زری می پردازد، ماجراها در لوکشین هایی محدود و پر از جزئیات ذهنی زری روایت می شود، مکث های بیش از اندازه و مکرر کارگردان روی جزئیات نه تنها به تعلیق و کشش اثر کمک نکرده بلکه مخاطب کم حوصله امروز را کلافه تر می کند.
باید توجه داشت که انتظار مخاطبان از خواندن یک فصل رمان با تماشای یک قسمت سریال متفاوت است. خواندن جزئیات یا حتی دیالوگ های طولانی در رمان جذاب است اما مخاطبان سریال در هر قسمت به دنبال تعلیق و کشمکش هستند و انتظار دارند بعد از پایان هر قسمت بتوانند ماجرایش را تعریف کنند. آنچه در قسمت دوم «سووشون» میبینیم با وجود جذابیتهای فرمی و بصری، روایتی نحیف دارد که از حوصله مخاطب خارج است.
در اقتباس های ادبی هنر فیلمساز در برداشت آزاد از اثر، مهم است است تا بتواند زبان ادبیات را به زبان تصویر تبدیل کند، اقتباس نعل به نعل از یک اثر ادبی الزاما به معنای وفاداری به آن نیست و گاهی ممکن است ذهنیت خوانندگان رمان را بعد از تماشای نمایشی رخوت انگیز و کسل کننده، مکدر کند.
نظر شما