اولین بار پنج سالم بود که فهمیدم یک «چپدست» هستم. آن روزها نمیدانستم که بعضی با دست راست مینویسند و بعضی با دست چپ؛ فکر میکردم انتخابش مثل انتخاب رنگ لباس است، کاملاً ارادی؛ اما اینطور نبود.
برای دیگران، این موضوع همیشه کمی غیرعادی بود. وقتی در مهدکودک قیچی را با دست چپ میگرفتم یا در مهمانیهای خانوادگی با همین دست نقاشی میکشیدم، مکثی در نگاهشان میدیدم. بعد با تعجب میپرسیدند: «اِ اِ… مگه تو چپدستی؟!» من هم بیحرف، با همان دست ادامه میدادم. بعضیها آن را ویژگی خاص و بامزهای میدانستند، اما بعضی دیگر به پدر و مادرم هشدار میدادند که «مواظب باش، این کار آیندهاش را سخت میکند.»
این نگرانی، ریشهای عمیق در تاریخ دارد. قرنها پیش، در بسیاری از زبانها و فرهنگها، واژه «چپ» با معنای منفی گره خورده بود. در لاتین، کلمه sinister هم به معنای «چپ» و هم به معنای «شوم» بود. در فارسی هم عبارتهایی مثل «پا چپ بلند شدن» یا «چپچپ نگاه کردن» بار منفی داشتند. در قرون وسطی در اروپا، معلمان، کودکان چپدست را وادار میکردند با دست راست بنویسند و اگر مقاومت میکردند، تنبیه میشدند. حتی تا نیمه قرن بیستم در بسیاری از مدارس دنیا این اجبار وجود داشت.
اما علم، این خرافات را به چالش کشید. تحقیقات دانشگاه استنفورد و آکسفورد نشان داد که نیمکره راست مغز در چپدستها فعالتر و به معنای قدرت تخیل بیشتر، تجسم فضایی قویتر، حافظه تصویری دقیقتر و واکنشهای سریعتر است. اینطور بود که فهمیدند دست چپی که قدیمیها از آن میترسیدند، در واقع بخشی از تواناییهای خاص انسان است.
داستان «روز جهانی چپدستها» هم به همین نیاز برای شکستن کلیشهها برمیگردد. در سال ۱۹۷۶، «دین کامپبل» عضو انجمن چپدستان، روز ۱۳ اوت را به این نام ثبت کرد تا تبعیضها و طراحیهای یکجانبه را به چالش بکشد. چون از میزهای مدرسه و قیچیهای کوچک گرفته تا دوربینها و ماوسهای کامپیوتر، بیشتر ابزارها برای راستدستان ساخته شدهاند. این روز فرصتی شد تا جهان یادآوری کند که ۱۰ تا ۱۲ درصد جمعیت، دنیا را از زاویهای دیگر لمس میکنند.
اما باز هم انگار دنیا همیشه خواسته به چپ دست ها یادآوری کند که برای «دست ما» ساخته نشده است: صندلیهای یکطرفه امتحان، قیچیهای مدرسه، حتی دنده بیشتر خودروها. انگار قرار بود همیشه یک مانع کوچک در کارمان باشد. اما ما توانستیم. چپدست بودن، به معنای ناتوان بودن نیست. ما یاد گرفتیم روی صندلیهای مخصوص راستدستان بنویسیم، یاد گرفتیم فرمان ماشین را جوری بگیریم که راحت باشیم، با ماوس کامپیوتر کنار بیاییم، و در دنیایی که برای راستدستها طراحی شده، مسیر خودمان را پیدا کنیم.
حتی در سینما، کارگردانهای بزرگی هم با این چالشها روبهرو بودهاند. «ریدلی اسکات»، خالق فیلمهای بزرگی مثل گلادیاتور، در مصاحبهای گفته بود که در دوران مدرسه مدام او را مجبور میکردند با دست راست نقاشی بکشد و همین باعث شده بود خطوطش کج و معوج شود، اما بعدها فهمید که این «کجی» در نگاهش، به سبک بصری خاص فیلمهایش تبدیل شده است.
یا «جیمز کامرون»، کارگردان تایتانیک و آواتار، که چپدست بودنش حتی روی نحوه طراحی صحنهها اثر گذاشته؛ گفته که وقتی با دست چپ استوریبورد میکشد، زاویه دیدها و قابها را طوری انتخاب میکند که راستدستها معمولاً به آن فکر نمیکنند.
چپدستی، روایت مشترک بسیاری از نابغههاست: «لئوناردو داوینچی» که همزمان هنرمند، مخترع و دانشمند بود؛ «نیکولا تسلا» جادوگر برق؛ «بیل گیتس» که فناوری را متحول کرد؛ «پابلو پیکاسو» که نقاشی را از نو تعریف کرد؛ «ماری کیوری» دانشمند بزرگ و برنده دو جایزه نوبل؛ و «داریوش مهرجویی» کارگردان ایرانی با فیلمهای ماندگارش. حتی گفته میشود که «شهید صدر» و «ابوالقاسم فردوسی» هم چپدست بودهاند.
بله؛ ما آموختیم که محدودیت را دور بزنیم، ابزار را به شیوه خودمان به کار بگیریم و حتی از همین تفاوت، قدرت بسازیم. این دستها، همانهایی که زمانی «بد» یا «دردسرساز» خوانده میشدند، امروز مینویسند، میسازند، هدایت میکنند، و جهان را از زاویهای دیگر به تصویر میکشند.
به تمام چپدستها: این دستها توانستهاند و باز هم خواهند توانست. «چپ دست» بودن، هیچوقت «مشکل» نبوده؛ بلکه ابزار خلق، روایت، و پل ارتباط ما با جهان بوده است.
نظر شما