هالیوا بیپرده و بیاعتنا به قواعد دیپلماسی، منطق خونین خود را چنین توضیح داد: «وجود ۵۰هزار کشته در غزه برای نسلهای آینده ضروری است. در ازای هر اسرائیلی که در هفتم اکتبر کشته شد، ۵۰فلسطینی باید کشته شوند؛ صرفنظر از اینکه کودک، زن، سالمند یا غیرنظامی بیگناه باشند». او سپس افزود: «این را از روی انتقام نمیگویم، بلکه به عنوان پیامی برای نسلهای آینده میگویم. هر از گاهی، فلسطینیها به یک نکبت جدید نیاز دارند...».
این سخنان، نه لغزش زبانی و نه هیجان لحظهای، بلکه برونریزی صریح ذهنیتی است که در طول یک سال اخیر بارها در میدان نبرد و سیاستهای کلان اسرائیل دیده شده است: عادیسازی کشتار جمعی به عنوان ضرورتی برای بقا.
عادیسازی ادبیات نسلکشی
اظهارات هالیوا در واقع تکمیل همان خطی است که مقامات دیگر رژیم بارها ترسیم کردهاند. یوآو گالانت، وزیر دفاع اسرائیل، تنها چند روز پس از هفتم اکتبر فلسطینیان را «حیوانات انساننما» نامید و خواستار محاصره کامل غزه شد. او در توجیه این سیاست گفت ساکنان این باریکه باید بدون آب، غذا و سوخت باقی بمانند. چنین واژگانی که یادآور زبان تبلیغاتی در نسلکشی توتسیها در روانداست، نشان میدهد چگونه حاکمان رژیم اشغالگر از ابزار زبان برای سلب انسانیت از یک ملت استفاده میکنند تا زمینه برای خشونت بیحدومرز فراهم شود.این رویکرد، محدود به گالانت و هالیوا نیست. بنگویر، وزیر امنیت داخلی رژیم نیز بارها از «ضرورت بازاستقرار شهرکنشینان یهودی در غزه» سخن گفته و تلویحاً بر اخراج یا نابودی ساکنان بومی تأکید کرده است. اسموتریچ، وزیر دارایی نیز بهصراحت مدعی شد: «هیچ ملتی به نام فلسطینی وجود ندارد»؛ جملهای که بهوضوح هرگونه حق تاریخی و انسانی برای میلیونها فلسطینی را انکار میکند.
از حاشیه به متن
آنچه زمانی در محافل افراطی و جلسات درونحزبی مطرح میشد، امروز بیپرده از زبان وزرا، ژنرالها و نخستوزیر شنیده میشود. «پاکسازی کامل»، «حیوانات انساننما»، «فقدان ملت فلسطینی» و «ضرورت ۵۰هزار کشته»؛ اینها دیگر شعارهای حاشیهای نیستند، بلکه دستورالعملهای رسمیای هستند که سیاستگذاری و عملیات نظامی براساس آنها طراحی میشود.
سخنان هالیوا اهمیت مضاعفی دارد، زیرا او نه یک فعال سیاسی حاشیهای، بلکه سالها در بالاترین سطح دستگاه امنیتی اسرائیل بوده است. وقتی چنین فردی به زبان نسلکشی سخن میگوید، پیام آن روشن است؛ این ادبیات اکنون بخشی از ذهنیت ساختاری حاکمیت اسرائیل است.
پیوند با «مأموریت معنوی»
اما شاید خطرناکتر از همه، بُعد ایدئولوژیکی باشد که بنیامین نتانیاهو برای این پروژه قائل است. نخستوزیر رژیم صهیونیستی چندی پیش در گفتوگویی تلویزیونی با شبکه آی۲۴، آشکارا گفت احساس میکند در یک «مأموریت تاریخی و معنوی» قرار دارد. او هنگام دریافت حرزی با نقشه «سرزمین موعود» تصریح کرد به چشمانداز «اسرائیل بزرگ» تعلق خاطر عمیق دارد.
وقتی چنین تعابیری را کنار سخنان هالیوا قرار دهیم، تصویر کاملتر میشود. برای نتانیاهو و جریان حاکم، کشتار و حذف فلسطینیان صرفاً یک تاکتیک امنیتی نیست، بلکه بخشی از وظیفهای مقدس برای تحقق «اسرائیل بزرگ» است. خشونت در این چارچوب، نه تنها توجیهپذیر، که واجب و مأموریتی الهی جلوه داده میشود.
فرمول خطرناک
ترکیب زبان نظامی و زبان دینی، فرمولی مرگبار میآفریند. ژنرالها از «پاکسازی» سخن میگویند، وزرا ملت فلسطین را انکار میکنند و نخستوزیر همه اینها را در قالب یک مأموریت معنوی عرضه میکند. این همافزایی سبب میشود کشتار جمعی نه فقط مجاز، بلکه بهمثابه وظیفهای تاریخی بازنمایی شود.چنین ایدئولوژیای که خشونت را به تقدس پیوند میزند، همان چیزی است که کارشناسان حقوق بینالملل آن را خطرناکترین مرحله در فرایند نسلکشی میدانند؛ جایی که مرگ یک ملت به عنوان «ضرورت وجودی» و «وظیفه الهی» تعریف میشود.
زبان بهمثابه نقشه راه
زبان امروز رهبران اسرائیل را باید جدی گرفت. آنها با واژگان خود، نقشه راهی را ترسیم میکنند که در میدان عمل به بمبارانهای بیوقفه، محاصره مطلق و کشتار غیرنظامیان ترجمه میشود. وقتی هالیوا از «۵۰هزار کشته ضروری» سخن میگوید، وقتی گالانت فلسطینیان را «حیوانات انساننما» میخواند و وقتی نتانیاهو این همه را در چارچوب یک «مأموریت معنوی» توجیه میکند، جهان باید درک کند آنچه در غزه رخ میدهد، تنها یک جنگ محدود نیست.
این جنگ، در ذهن حاکمان رژیم صهیونیستی بخشی از طرحی بزرگتر است؛ حذف یک ملت برای تثبیت اسرائیل در مرزهای توسعهیافتهتر. سخنان اخیر هالیوا نشان داد این ذهنیت نهتنها وجود دارد، بلکه اکنون آشکارا اعلام میشود. آنها سندی زنده از نیت نسلکشیاند؛ نیتی که اگر مهار نشود، میتواند فجایعی بهمراتب گستردهتر را رقم بزند.
نظر شما