نوعی از آیندهنگری که هدفش فقط سیر کردن شکم و ادامه حیات بود. منتها غریزه آیندهنگری و خصلت پیشبینی آنقدرها وسوسهانگیز بود که انسان را وادارد پیشبینی و آیندهنگری را جدیتر بگیرد. همین وسوسه بعدها در زندگی انسان تکثیر شد و به اشکال مختلفی درآمد: غیبگویی، پیشگویی، رمالی، پیشبینی، گمانهزنی و... . جالب اینکه با وجود گذشت قرنها از پیدایش آن وسوسه شگفتانگیز و همچنین با این همه پیشبینی و پیشگویی غلط از آب درآمده، هنوز که هنوز است انواع و اقسام آن در میان انسانها رواج دارد.
آینده ترسناک است؟
غیبگوها، پیشگوها، رمالها و آرمانشهراندیشها قرنهاست تلاش میکنند مسیر فردا را ترسیم کنند. بارها هم پیشبینیهایشان غلط از آب درآمده و اعتبارشان از دست رفته، اما بازارشان همچنان داغ است. چرا؟ در پاسخ به این پرسش نگاهی میاندازیم به مطلبی از «جیمز گِلِیک» تاریخنگار کهThe New York Review Of Books آن را منتشر و «ترجمان» به فارسی برگردانده است. «گلیک» از قول یک نویسنده سرشناس میگوید آینده بیش از آنکه تصویری قطعی باشد، میدان نبرد تخیلها و ترسهاست. هر پیشبینی، پیش از آنکه روایتی از فردا باشد، بازتابی است از حال امروز ما. هزاران سال است که پیشبینیها غلط از آب درمیآیند، پس چرا هنوز شیفته آنها میشویم؟
در سال ۱۹۳۹، غولهای صنعت آمریکا، نمایشگاه جهانی در نیویورک برگزار کردند که موضوع آن «دنیای آینده» بود. به همین مناسبت از دانشمندان و نویسندگان بزرگ جهان خواستند «پیامی به آیندگان» بنویسند تا در کپسولی گذاشته شود که قرار بود ۵هزار سال بعد گشوده شود. انیشتین نوشته بود: «هرکس به آینده میاندیشد باید در ترس و وحشت زندگی کند». اما این پیامها به مذاق مردان صنعت خوش نیامد. آن زمان و در آستانه جنگ جهانی دوم، گوش کمپانیها و بازاریابها به این حرفها بدهکار نبود. در عوض، آنها به «دنیای بهتری» دل بسته بودند که غرق در ماشین و آسودگی بود. فناوری شاهکلید همه مشکلات به نظر میرسید و بدبینها باید عرصه را خالی میکردند.
هرچند «اچ. جی.ولز» روزنامهنگار، جامعهشناس و تاریخنگار در آغاز قرن بیستم نوشت: «بیشتر مردم حتی به آینده فکر هم نمیکنند»، اما این قرن به شکل نامتعارفی قرن «اندیشیدن به آینده» بود. هرچه هم جلوتر میآییم، میبینیم اظهارنظر آقای جامعهشناس نادرستتر جلوه میکند. درواقع انسانی که از بدو پیدایش درگیر فردا و آیندهاش بوده، امروزه هم غرق در خیالات آینده است. آیندههای بدبینانه، خوشبینانه، دینی، سکولار و... . آیندهپژوهان قدیمی، غیبگو و رمال و اختربین بودند و آینده را در امعا و احشای حیوانات و تفالههای چای میدیدند. هر چقدر هم اشتباه میکردند و بیاعتبار میشدند، باز هم نیاز انسانها به آنها به قوت خود باقی بود. بشر همیشه و در هرحال دوست داشت از آینده سردربیاورد و برای همین سردرآوردن، به همه تواناییها و هرجور ابزاری متوسل میشد.
فقط حدس میزنیم
اتفاقی که در قرن بیستم برای پیشبینی و پیشگویی افتاد این بود که این حرفه عمیقاً با «علم» ادغام شد. «پیشبینی وضع هوا» نخستین جایی بود که این ملغمه جدید عرضه شد. هواشناسان با بررسی وضعیتِ حال در یک منطقه، پیشبینی میکردند در دیگر جاها، طی روزهای آینده چه رخ خواهد داد و این پیشبینی با تلگراف مخابره و در رسانهها منتشر میشد. بعد حرفه عجیب «پیشبینی بازار» به میان آمد که با تکنیکهای پیچیده آمار و احتمالات حدس میزد بازار در آینده چگونه عمل خواهد کرد. این حرفه چنان موفقیتی بدست آورد که سیاستمداران نیز مشتاق شدند از راهکارهای آنها بهره بگیرند. اینچنین شد که پای پیشگویی به نتایج انتخابات و حدس و گمان درباره آینده سیاست هم باز شد. جالب اینکه با وجود غلط از آب درآمدن اغلب پیشبینیها در عرصه سیاست، بازهم از شدت محبوبیت و جذابیت آیندهپژوهی چیزی کاسته نشد! کاسته نشد که هیچ، نسخههای دیگری از آینده را مطرح کرد. درنتیجه، امروز اندیشههای ما درباره آینده، عمدتاً به موضوعاتی مثل تغییرات اقلیمی، هوش مصنوعی و بیثباتیهای سیاسی مشغول است. در قرن بیست و یکم وضعیت طوری است که ما انگار زیر بمباران پیشبینیهای علمی قرار داریم و جالب اینکه نمیدانیم کدام را باور کنیم! آنقدر به پیشبینیها و پیشگوییها بیاعتماد شدهایم که باید برای پاسخ دادن به انبوه پرسشهای پیشرویمان و چالشهایی که با آنها مواجهیم، مثل هواشناسان، وضع امروز را خوب نگاه کنیم و درباره روزهای بعد، فقط حدس بزنیم و گمانهزنی کنیم!
نظر شما