بیشک، بهترین راه برای تجلیل از مقام شامخ آن امام بزرگوار، تأمل در سیره و آموزههای گهربار ایشان و تلاش برای به کار بستن آنها در زندگی فردی و اجتماعی است. امید است با پیروی از این مشعل فروزان هدایت، گامی در راستای تعالی معنوی و تحقق جامعهای آرمانی برداریم.
اهمیت تفکر در امر الهی
نخست به روایتی درباره اهمیت تفکر در امر الهی اشاره کنم. امام عسکری(ع) میفرماید: «لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصِّیَامِ وَ الصَّلَاةِ وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فِی أَمْرِ اللَّهِ»؛ عبادت به کثرت روزه و نماز نیست، بلکه عبادت در حقیقت کثرت تفکر در امر خداوند است. چند نکته در این روایت باید مورد توجه قرار گیرد.
نکته اول: امام عسکری(ع) میفرماید زیادیِ نماز و روزه، عبادت نیست. امام(ع) در اینجا نمیخواهد زیادی نماز و روزه را امری مذموم محسوب کند؛ زیرا در حالات ائمه(ع) میخوانیم اهل صیام و صلاة بودهاند. امام حسین(ع) در شب عاشورا مهلت میگیرد برای اینکه آن شب را به نماز، دعا و قرآن مشغول باشند. پس نفی کثرت نماز و روزه به عنوان عبادت، بدین معنا نیست که نماز و روزه فروان ارزش ندارد؛ بلکه به قرینه جمله بعد معلوم میشود عبادت واقعی و حقیقی عبادتی است که همراه با تفکر و تعقل در امر خداوند تبارک و تعالی باشد. چون تفکر زمینه معرفت را فراهم میکند و معرفت هر چه افزون شود، موجب محبت بیشتر است و محبت هر چه بیشتر شود، اطاعت و تسلیم انسان را در برابر خداوند بیشتر میکند.
کسی ممکن است دائم الصلاة و کثیر الصلاة باشد اما این صوم و صلاة هیچ تحولی در او ایجاد نکند. معلوم است این عبادت خالی از روح، اگرچه ارزش دارد ولی بسیار پایینتر از عبادتی است که ممزوج با تفکر باشد. اگر تأکید میشود «تفکر ساعة افضل من عبادة سبعین سنة؛ یک ساعت تفکر، ارزشمندتر از ۷۰ سال عبادت است» برای این است که عبادت بدون معرفت و عمق، جز یکسری اعمال جوارحی، چیز دیگری نیست.
کسی که در فهم خودش خدا و امر خدا را آنچنان که باید، نبیند و نداند، مشخص است فاصله دارد. چرا پیامبر گرامی اسلام(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در عبادتها و در نماز خواندن خود این حالات برای آنان پیش میآمد؟ در مورد امام حسن عسکری(ع) نقل شده وقتی به نماز میایستاد رنگ رخسارشان تغییر میکرد و لرزه بر بدن حضرت میافتاد و حالت عادی نداشت؛ چرا که آنها با عمق وجود درک میکردند در مقابل چه کسی ایستادهاند.
اما حالا برخی را میبینیم که هنگام نماز، لرزشهای تصنعی برای خودشان درست میکنند، این امر فی نفسه ارزش ندارد. من برخی را دیدم که موقع نماز خواندن بعضی از حرکات را از خود بروز میدهند که موجب خنده انسان میشود. این امر یا ناشی از سطحینگری است و مثلاً روایت را دیدهاند که پیامبر(ص) هنگام نماز میلرزیدند و این اشخاص هم شروع میکنند هنگام نماز، بدن خود را میلرزانند. این لرزش ارزش ندارد، بلکه آن لرزشی ارزش دارد که وقتی مقابل یک شخص با عظمت قرار میگیرید و با یک شخص با ابهت مواجه میشوید، ناخود آگاه دست و پای خود را گم میکنید. این دست و پا گم کردن در برابر خدا ارزش دارد. اما این حرکات و برخی الفاظ را با ادا و اطوار گفتن، کمکی به ما نمیکند.
عبادتی که حرکتآفرین است
انسان وقتی با تفکر در امر خدا به عظمت خداوند و هیچ بودن خود پی ببرد، قهراً هنگام عبادت دست و پای خود را گم میکند؛ اینطور نیست که هنگام عبادت به فکر همه چیز بهجز خدا باشد. پس زیادی نماز و روزه عبادت نیست بلکه عبادت آن نماز و روزهای است که تفکر در کنار آن باشد. تفکر در امر خداوند مثل عظمت این عالم و اینکه «لا مؤثر فی العالم الا هو؛ در عالم هیچ مؤثری نیست الا خداوند»، یا اینکه هر چه در این عالم است مساوی با فقر مطلق است. وقتی انسان به این مطالب فکر کند دیگر در زندگی مقابل هر کسی کرنش نکرده و در مقابل هر کسی نفس خود را ذلیل نمیکند، مقابل دیگران شأن و کرامت خود را حفظ میکند.
اگر امام عسکری(ع) میفرماید: «انما العبادة کثرة التفکر فی امر الله»، تفکر به این معنا نیست که اصطلاحات فقهی، اصولی و کلامی را در ذهن خود مرور کنیم، بلکه عمق وجود ما باید به این باور برسد که هیچ هستیم و برای خودمان هیچ تأثیری قائل نباشیم و بگوییم هر چه هست او است و همه به جز او گرفتار فقر هستند و تنها او است که غنی مطلق است. اگر اینطور زندگی و عبادت کنیم، خواهیم دید چقدر برای ما سازنده است و ما را به حرکت درمیآورد.
در مذمت دورویی و ریا
دومین روایتی که از کلمات گهربار آن حضرت میخواهم به آن اشاره کنم، روایتی است درباره حقوق برادران دینی و دیگر مردمان در جامعه.
آن حضرت میفرماید: «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ ذَا وَجْهَیْنِ وَ ذَا لِسَانَیْنِ یُطْرِی أَخَاهُ شَاهِداً وَ یَأْکُلُهُ غَائِباً إِنْ أُعْطِیَ حَسَدَهُ وَ إِنِ ابْتُلِیَ خَذَلَهُ» بد آدمی است کسیکه دارای دو چهره و دو زبان است؛ دوست و برادرش را در حضور او تعریف و تمجید میکند. یعنی تا زمانی که دوست و برادرش هست، از او تعریف میکند، اما در غیاب، او را میخورد؛ غیبت و بدگویی او را میکند؛ او را مذمت میکند. چون کسی که غیبت میکند مانند آن است که گوشت برادرش را میخورد. اگر به دوست و برادرش چیزی برسد، وضع او خوب شود و عنوانی پیدا کند، به او حسادت میورزد. مثلاً آن برادر به یک رفاهی برسد و یک موقعیتی برای او فراهم شود، به او حسادت میکند. اگر آن برادرش گرفتار شده و مشکلی برای او پیدا شود، به او زخم زبان میزند.
ذا وجهین و ذا لسانین، این بدترین حالتی است که ممکن است انسان پیدا کند. اینکه در حضور یکدیگر با هم مهربان باشیم اما در دلمان نسبت به هم دشمنی و کینه داشته باشیم، معلوم میشود ایمان در دل ما رسوخ نکرده است. از اینکه دیگری در یک موقعیتی قرار بگیرد، نباید ناراضی باشیم؛ نه تنها ناراضی نباشیم بلکه باید خوشحال باشیم. اگر انسان به این مرحله برسد، هم در زبانش و هم در قلبش، این غدههای سرطانی را از خودش دور کند، آن وقت است که میتوانیم بگوییم روح ما تصفیه و تزکیه شده است.
اگر در قلب ما آتش حسادت روشن باشد، بدبخت و بیچاره هستیم. روی سعادت را نمیبینیم، هر چند از ظاهرمان خیلی تدین و ایمان ببارد. هم زبانمان را مراقبت کنیم و هم قلبمان را، در غیاب بدگویی نکنیم. سعادت ما در گرو اینهاست. اگر فکر کنیم یک عمر برای حفظ ظاهر هم که شده زبانمان را حفظ کنیم اما درونمان این آتشها شعله بکشد، به هیچ کجا نرسیدهایم و نخواهیم رسید. یعنی حقیقت عبودیت و بندگی خدا و حقیقت سعادت و قرب را نفهمیدهایم. این مرضهای روحی واقعاً ما را بیچاره میکند. ما همه به این مرضهای روحی مبتلا هستیم. اگر به کسی نعمتی برسد، چرا من باید ناراحت شوم؟ چرا حسادت بورزم؟ آیا این حسادت تأثیری دارد در اینکه مانع خیر به او شود، جز اینکه من خودم را اذیت کنم، جز اینکه خودم در رنج باشم؟ دلی که حسادت در آن نباشد، راحتتر و آرامتر زندگی میکند. روح عاری از حسادت و کینه اصلاً بدنش را سالمتر میکند؛ بسیاری از این مشکلات جسمی ناشی از همین ناراحتیهای روحی است. انسان خودش را ببیند، به دیگران چکار داریم که موقعیت دارند یا نه؛ راضی باشیم به آنچه خدا به ما داده است. این خودش مرتبه بالایی از کمال روحی انسان است. سعی کنیم این دوگانگی در زبان، رفتار، این دو وجه بودن را در خودمان از بین ببریم. متأسفانه این روحیه در جامعه امروز خیلی زیاد شده است. آدم گاهی تعجب میکند چرا این حالت در مردم قوی شده است. ذا وجهین و ذا لسانین نباشیم و در قلبمان هم چنین نباشد که اگر برادرمان به چیزی رسید به او حسادت بورزیم و وقتی برای او گرفتاری پیش آمد، به جای اینکه ناراحت باشیم و کمک کنیم، زخم زبان بزنیم؛ هی بگوییم حقش بود، باید اینطور میشد، اینها فقط برای تشفی خاطر است. یک خرده باید شرح صدر پیدا کنیم.
نظر شما