وقتی قرار است فیلمی نمایش داده شود باید برای اکرانش هم بودجه اختصاص داد و هزینه‌های پخش فیلم همچون تبلیغات و بیلبوردها، فضای مجازی و ... را در نظر گرفت،اما متأسفانه این فیلم قربانی سینمادار و سرمایه‌گذار شده و در واقع انگار فیلم ساختیم که دیده نشود.

«اتاقک گلی» قربانی سینمادار و سرمایه‌گذار شد/ می‌خواستم امید و زندگی پایان فیلم باشد نه جنگ!
زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

به گزارش گروه فرهنگی قدس، «اتاقک گلی» به کارگردانی محمد عسگری و تهیه‌کنندگی داود صبوری، و از تولیدات موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و بنیاد شهید و امور ایثارگران، یکی از آثار حاضر در چهل‌ویکمین جشنواره فجر بود که با ۱۱ نامزدی در رشته‌های مختلف توانست سیمرغ بلورین جایزه ویژه هیئت داوران و بهترین کارگردان فیلم اول و بهترین فیلم بخش مقاومت را از آن خود کند.

این فیلم که روایتی است با محوریت عملیات مرصاد و به یکی از مقاطع کمتر پرداخته‌شده و در عین حال سرنوشت‌ساز تاریخ معاصر ایران می‌پردازد، پس از سه سال، از ۸ مردادماه به نمایش درآمده است. با محمد عسگری درباره ساخت اولین فیلم بلندش و فراز و نشیب‌هایی که در زمان ساخت تا اکران تجربه کرد به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

شما در نخستین تجربه فیلم بلند خود سراغ سوژه‌ای رفتید که در اجرا سختی‌های فراوانی داشت، داستان «اتاقک گلی» برای شما چطور آغاز شد و چرا این پروژه را برای نخستین کارتان انتخاب کردید؟

پیشنهاد اولیه «اتاقک گلی» از طرف تهیه‌کننده به من داده شد؛ البته اینکه بعداً چه اتفاقی برای فیلم‌نامه اولیه افتاد موضوع دیگری است. اما زمانی که آن را خواندم، با یک فیلم‌نامه کم‌جان مواجه شدم و می‌دانستم این فیلم‌نامه‌ای نیست که بتوان روی آن کاری انجام داد و نیازمند این است که قصه‌اش پخته‌تر و به آن بیشتر پرداخته شود. به عبارتی یک خط داستانی ساده داشتیم درباره راننده کامیونی که بار گچ دارد و رزمنده‌ها تا سه‌راه اسلام‌آباد با او هم‌مسیر می‌شوند. این تنها چیزی بود که در آن فیلمنامه برایم جذاب بود و در جلسات متعددی که با نویسنده گذاشتیم به این نتیجه رسیدیم که باید پیدا کنیم این فرد از کجا آمده و به کجا می‌خواهد برود و برایش شناسنامه‌سازی کنیم و در نهایت به فیلم‌نامه «اتاقک گلی» رسیدیم و سرانجام پس از یک سال و چهار ماه توانستیم وارد مرحله فیلم‌برداری شویم. در حقیقت ما این مدت، طی جلساتی گفت‌وگو می‌کردیم تا قصه قوت بیشتری بگیرد، دراماتیزه‌تر و سینمایی‌تر شود و در نهایت خروجی آن چیزی شد که امروز می‌بینید.

در زمان فیلم‌برداری هم چند ماهی کار متوقف شد.

بله برای مدتی کار متوقف شد و یک دلیلش این بود که سرمایه‌گذاران حمایت مالی نمی‌کردند و گروه تولید هم نمی‌توانست ماه‌های متوالی در لوکیشن بماند و به این ترتیب پروژه تعطیل شد. نکته دیگر اینکه فیلم‌برداری ما در شهرستان جوانرود بود و با اعتراضات سال ۱۴۰۱ و فوت خانم مهسا امینی همزمان شد و شلوغی‌های آن روزها و امنیتی شدن شهر، کار را سخت می‌کرد. بنابراین ما در دو نوبت کار را تعطیل کردیم که هر دو مرتبه تقریباً ۴۵ روز طول کشید و اتفاقاً همین ماجراها هم سبب اختلافات میان سرمایه‌گذاران و تهیه‌کننده شد.

«اتاقک گلی» قربانی سینمادار و سرمایه‌گذار شد/ می‌خواستم امید و زندگی پایان فیلم باشد نه جنگ!

واقعیت این است که ارگان‌هایی که اشراف چندانی به تولید فیلم سینمایی ندارند تصورشان این است که یک فیلم را مصوب و تولید می‌کنند و پس از آن، بیلان و رزومه می‌دهند که یک فیلم سینمایی ساخته‌اند و اصلاً به این فکر نمی‌کنند که این فیلم چگونه باید پخش شود. البته منظورم ارگان‌هایی که به صورت تخصصی تولیدات سینمایی دارند نیست، منظورم آن ارگان‌هایی است که هیچ ارتباطی با سینما ندارند و یکی از وظایفشان ساخت فیلم است. خب وقتی کار شروع شده و عوامل تولید با مشکل مواجه می‌شوند، طبیعتاً طرف مقابل نمی‌داند چطور کار را پیش ببرد و مشکلات را حل کند. در پروژه «اتاقک گلی» هم اختلافات مالی میان سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده درباره پرداخت حق‌الزحمه گروه در روزهای شلوغی سه سال طول کشید.

آیا دامنه این اختلافات به دخالت در بحث محتوایی و ساختار فیلم هم کشیده شد؟

خیر، سرمایه‌گذاران هیچ دخالتی در محتوای فیلم نداشتند اما دخالتی که در محتوای فیلم اتفاق افتاد بیشتر از جانب تهیه‌کننده بود. در واقع تهیه‌کننده به واسطه حضورش در همان عملیات و به عنوان یکی از اعضای دسته‌ای از گردان لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص)، تعلق خاطری نسبت به ماجراهای رخ داده داشت و می‌خواست فیلم‌نامه را به سمت و سوی نمایش بیشتر جنگ ببرد و همه چیز واقعی و مستند پیش برود.

بله ما یک فیلم در محور مقاومت و جنگ تولید کردیم اما این گونه هم نیست که همه سینما نمایش توپ و تانک باشد، بلکه فیلم نیازمند درام، داستان‌پردازی و داستان‌سرایی است و تا این اتفاق‌ها نیفتد تماشاگر توجه نمی‌کند چه اتفاقی در جنگ افتاده و اصلاً نمی‌خواهد جنگ را ببیند. مسئله ما با تهیه‌کننده در این بخش بود و حتی افراد دیگر هم فیلم‌نامه را خواندند و به ایشان می‌گفتند هر چه بخش جنگ را در روستا حفظ کنیم درام درست‌تری شکل می‌گیرد اما ایشان مقاومت می‌کرد. البته در مجموع مسئله حادی نبود؛ آن گونه برخی از ارگان‌ها اعمال فشار می‌کنند و تا تغییر دادن خط داستانی فیلم هم پیش می‌روند.

در نهایت نتیجه‌ای که مطلوب خودتان بود، حاصل شد؟

به نظرم اگر سکانس‌های جنگ را کمتر می‌کردیم شاید بهتر می‌شد، اما در مجموع بله راضی‌ام.

«اتاقک گلی» قربانی سینمادار و سرمایه‌گذار شد/ می‌خواستم امید و زندگی پایان فیلم باشد نه جنگ!

یکی از شاخصه‎های آثار شما وجهه فرم‌گرا و ریتم و ضرباهنگ بالاست. در «آسمان غرب» هم این موضوع کاملاً مشهود است و در «اتاقک گلی» هم ریتم به درستی و بدون افت حفظ می‌شود. درباره دکوپاژها و طراحی صحنه‌های جنگی فیلم بگویید.

من پیش از اینکه سینماگر شوم از زمان بچگی فیلم‌های هنری و مهم را زیاد می‌دیدم، تحصیلاتم هم در رشته تئاتر بود و ۱۸-۱۷سال در این فضا کار کردم و بعد وارد سینما شدم. در سینما هم دستیاری و برنامه‌ریزی کارگردانان بزرگی را انجام دادم که اگر از هر کدام هم چیزی یاد گرفته و به داشته‌هایم اضافه کرده باشم می‌تواند نتیجه رضایت‌بخشی داشته باشد. این‌ها بخش اصلی ماجراست. بخش دیگر این است وقتی فیلم‌نامه را می‌خوانی، هر جا روی کاغذ حوصله‌ات سر برود باید بدانی در اجرا هم همین اتفاق می‌افتد. زمانی که داستان را برای کسی تعریف می‌کنی آنجایی که مخاطب خمیازه می‌کشد و کم‌حوصله می‌شود حتماً باید تغییر کند.

بنابراین مسئله اول فیلم‌نامه است. پس از این مرحله وقتی به روایتی رسیدیم که برای مخاطب و شنونده‌ جذاب می‌شود، در میدان و مرحله فیلم‌برداری هم اتفاق‌ها متفاوت‌تر خواهد شد. آن وقت است که ضرباهنگ و ریتم رعایت می‌شود چون در مرحله نخست روی کاغذ رعایت شده است. من همیشه وقتی فیلم را روی کاغذ می‌خوانم، آن را یک بار در ذهنم می‌سازم و پس از چندین و چند بار خواندن متوجه ریتمش هستم و در صحنه برایم مهم است که این ریتم را در رفتار بازیگر، حرکت دوربین و کار عوامل رعایت کنم تا تماشاگر در سالن با بی‌حوصلگی مواجه نشود و ریتم فیلم نیفتد. اما در عین حال ساختن فیلم جنگی کار بسیار سختی است به ویژه زمانی که بخواهیم دکوپاژ و صحنه متفاوتی داشته باشیم.

توازن خوبی میان درام و صحنه‌های جنگی فیلم برقرار است به خصوص آن پایان حماسی، عاشقانه و شاعرانه به کلیت فیلم کمک کرده و از کادر بیرون نزده است. پایان‌بندی فیلم از ابتدا هم همین بود؟

زمانی که روی فیلم‌نامه کار می‌کردیم چند پایان دیگر هم داشتیم، اما همیشه در زمان فیلم‌برداری می‌گفتم این فیلم یک پایان دیگری دارد که من پیدایش می‌کنم و در نهایت چیزی که ساخته شد هم در فیلم‌نامه نبود. وقتی روی کاغذ چیزی نوشته می‌شود اینکه چطور اجرا می‌شود مهم‌تر است. فرض کنید یک پایان این است که خزال مرده و معشوقش بالای سرش می‌آید. این نوشته می‌شود اما اجرا در سینما حرف اول را می‌زند و من می‌دانستم که فیلم پایان‌بندی جز این دارد که آن را پیدا خواهم کرد و در نهایت آن پایان بدست آمد، زیرا دوست داشتم امید و زندگی پایان فیلم باشد و نمی‌خواستم با جنگ و کشتار و خونریزی تمامش کنم. در واقع تصورم این بود که پایان را در مسیر پیدا می‌کنم و مانند این بود که در فرایند ساخت فیلم سفری داشتیم که در انتهای آن سفر به یک کشف و شهودی رسیدیم. به نظرم پایان فیلم هم این گونه رقم خورد و بسیار دل‌انگیز و تأثیرگذار شد و واکنش مخاطبان و رضایتشان نیز همین را نشان می‌دهد.

شما یک فیلم می‌سازید با قهرمانی مانند شهید شیرودی که مختصات شخصیتی معینی دارد و در مقابل یک قهرمانی می‌سازید مانند شاهو، جوان ساده روستایی و عاشقی که کارهای مهمی می‌کند و این شخصیت به عنوان قهرمان به درستی شکل می‌گیرد. عموماً شاخصه‌هایی برای قهرمان‌سازی وجود دارد همچون قدرت، شهرت و ... اما شاهو این‌ها را ندارد ولی وجهه قهرمانی‌اش درست شکل می‌گیرد. برای شخصیت‌پردازی قهرمان فیلم‌هایتان چه می‌کنید؟

در فیلم «آسمان غرب» سه روز نخست جنگ را نشان می‌دهیم و به این می‌پردازیم که شهید شیرودی در این سه روز چه کرد. در واقع به زندگی شیرودی پرداخته نمی‌شود چون فیلم حول محور او و پرتره زندگی‌اش نیست. بنابراین برای اینکه سطحی کار نکنیم باید چند ویژگی شخصیتی قهرمان را انتخاب کنیم و درباره آن ساختمان شخصیتی‌اش را بسازیم. ما شیرودی را با توجه به اینکه در آن برهه از زمان و کاری که انجام می‌دهد، بررسی می‌کنیم و به همین دلیل من به سمت سلحشوری، دلیری و جنگندگی او رفتم، زیرا کاری که او در آن برهه از زمان انجام داد جز سلحشوری نیست و این ویژگی اصلی‌اش بود که ساختمان شخصیت را شکل می‌داد.

باز هم می‌گویم همه چیز از فیلم‌نامه شکل می‌گیرد و اینکه بدانیم چه عنصری در شخصیت باید نمود بیشتری داشته باشد که آن را انتخاب کنیم. در مورد شهید شیرودی در واقع قلدرمآبی یک آدم نظامی که از مردم حمایت می‌کند مد نظر بود.

اما در «اتاقک گلی» با نوع دیگری از قهرمان مواجهیم و باید یک آدم کاملاً عادی از جنس مردم را انتخاب می‌کردیم بدون هیچ ویژگی که آن را از دیگران متمایز کند و باید قوس شخصیتی‌اش را به گونه‌ای تغییر بدهیم که دچار تحول شود. یعنی اولش یک جور است و بعداً یک جور دیگر. شاهو در ابتدای داستان یک زندگی آرام و عاشقانه دارد اما وقتی در بحران قرار می‌گیرد دوست دارد عشقش و مادرش را نجات دهد و بعد پا را فراتر می‌گذارد و می‌خواهد اهالی روستا را نجات دهد و گام به گام به عنوان قهرمان مردمی شکل می‌گیرد. ضمن اینکه شما جایی در فیلم نمی‌بینید که او اسلحه به دست بگیرد و با دست خالی در حال نجات دادن مردم است. وقتی در «آسمان غرب» سلحشوری یک آدم مسئله است و اینجا هم حس کمک و نوع‌دوستی؛ ناخودآگاه می‌بینید شخصیت شکل گرفته و به وجود آمده است. بنابراین اینکه همیشه حواسمان باشد قهرمان چطور حرف می‌زند و عمل می‌کند به نظرم نتیجه فیلم را درست‌تر می‌کند.

تورج الوند چطور برای این نقش انتخاب شد؟ او پیش از این «نگهبان شب» را بازی کرده اما هنوز اکران نشده و در «اتاقک گلی» چهره تازه‌ای برای مخاطب بود.

تورج الوند سال‌ها پیش من می‌آمد و تست می‌داد و من می‌خواستم او را به فیلم «خورشید» آقای مجیدی معرفی کنم که آن نقش حذف شد، تا اینکه در پروژه «نگهبان شب» به عنوان برنامه‌ریز و دستیار حضور داشتم و آن زمان تورج الوند را به آقای میرکریمی معرفی کردم که در نهایت از میان گزینه‌های متعددی انتخاب شد. «نگهبان شب» را بازی کرد و بعد «اتاقک گلی» را کار کردیم.

«اتاقک گلی» قربانی سینمادار و سرمایه‌گذار شد/ می‌خواستم امید و زندگی پایان فیلم باشد نه جنگ!

چرا از زمان اکران این فیلم در فجر تا نمایش عمومی این قدر فاصله افتاد و چرا با وجود اینکه «اتاقک گلی» جوایز بسیاری گرفته و فیلم خوبی هم هست اما اکران موفقی را تجربه نمی‌کند؟

همانطور که گفتم به واسطه درگیری‌هایی که میان سرمایه‌گذاران و تهیه‌کننده وجود داشت، اکران این فیلم طول کشید. در حالی که باید همان زمان که فیلم در ۱۱رشته کاندیدای سیمرغ شده بود و چند جایزه هم گرفت، اکران می‌شد اما از آن فضا و اتمسفر دور شد و همان زمان به نمایش درنیامد. زمانی هم که این اختلافات حل شد فیلم به سرعت اکران شد. اما مگر بدون برنامه‌ریزی چنین کاری ممکن است؟ به نظرم همه چیز از بی‌سوادی می‌آید؛ بی‌سوادی مطلق سرمایه‌گذاران در پخش.

وقتی قرار است فیلمی نمایش داده شود باید برای اکرانش هم بودجه در نظر گرفت. به عبارتی اگر بودجه مصوب ساخت یک فیلم ۳۰ میلیارد تومان است حتماً باید ۵ میلیارد هم برای پخش در نظر بگیریم اما متأسفانه آقایان نمی‌دانند تولید با پخش فرق می‌کند! در حالی که هر کالایی که تولید می‌کنیم باید برایش تبلیغات کنیم تا دیده شود. اما این‌ها هیچ بودجه‌ای برای تبلیغات فیلم ندارند و نگاهشان این است که فیلم بفروشد و خودش پول دربیاورد.

در حالی که باید هزینه‌های پخش فیلم همچون تبلیغات، بیلبوردهای شهری، فضای مجازی و ... را در نظر گرفت، اما متأسفانه این فیلم قربانی سینمادار و سرمایه‌گذار شده است؛ در واقع انگار فیلم ساختیم که دیده نشود! البته تهیه‌کننده در حد توان تلاشش را کرد اما پرسش من این است فیلمی که طیف‌های مختلف فکری آن را می‌بینند و دوست دارند چرا نباید بفروشد؟ وقتی هم دلایلش را واکاوی می‌کنید می‌بینید به سرمایه‌گذار و پخش‌کننده بازمی‌گردد.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha