این دلایلِ زیباشناسانه که در نهایت به برجستهسازی زبان منجر میشوند، میتوانند در دو گروهِ قاعدهافزایی و هنجارگریزی، که هریک انواعی دارند، بررسی شوند و بدیهی است که هر شاعر، به فراخورِ فضای اندیشگی و عاطفیِ خود، به شیوههای خاصی از انواع قاعدهافزایی و هنجارگریزی، توجهِ بیشتری نشان میدهد.
تشبیه، به عنوانِ یکی از زیرگروههای هنجارگریزیِ معنایی، بیشترینِ سهمِ آشناییزدایی و برجستهسازیِ زبان را در مجموعه «کلیدها»، دومین مجموعه شعر رسول پیره به خود اختصاص داده است. تشبیه، همانند کردن چیزی است به چیزی دیگر، که اغلب مبتنی بر کذب یا اغراق است. در حقیقت در این شیوه، شاعر، ادعای همانندی میکند میان دو چیز که به یکدیگر شبیه نیستند و یا دست کم شباهتی آشکارا ندارند و باید توجه داشت چنانکه این مانندگی، کاملاً مبتنی بر صدق باشد، اساساً مخیّل نیست و ارزش ادبی ندارد.
در مجموعه «کلیدها»، شاید صفحهای نباشد که در آن، دستِکم با چهار تشبیه مواجه نباشیم. پیره در این مجموعه، اساسِ شکلگیریِ اغلبِ شعرهایش را بر تشبیه قرار داده و اغلب، با ساختاری تشبیه در تشبیه، سعی کرده به شعرش انسجام ببخشد.
به عنوانِ نمونه در شعرِ اولِ این مجموعه، سطر (وقتی به خط پایان رسیدهای و هیچکس پشتِ سرت نیست) در حکمِ مشبّهی است برای دو سطر (کشوری که سرود ملیاش را/ تنها یک نفر میخواند) و سطرهای (حمله قلبی به بخش سیسییو/ حمله لیونل مسی به دروازه رئال مادرید/ حمله گاو خشمگین به پیراهن قرمزم) همگی مشبهبههایی هستند برای مشبهِ (حمله تنهایی به من) و درست در همین نقطه شعر است که وجهِ شبهِ عباراتِ تشبیهیِ قبل که (تنهایی) است، به مخاطب معرفی میشود و همین (تنها بودنِ شاعر) باز مشبهی قرار میگیرد برای مشبهبه (مهاجرانی که در غربت/ دیوار سفارتِ کشورشان را در آغوش میگیرند. »
در حقیقت معتقدم پیره در این مجموعه توانسته در شیوه «تشبیه» که خود، گونهای از خروج از هنجارهای زبان معیار است، آشناییزداییِ مضاعفی کرده و با ساختاری که میان چند تشبیه، با جابهجاییِ نقشها برقرار نموده، بهگونهای از این آرایه کهن، غبارزدایی کند.
از دیگر آشناییزداییهای پیره در حوزه تشبیه، برخوردی است که با وجهشبه دارد.
اساساً انتخابِ نوعِ وجهشبه، بزرگترین نشانگرِ دنیای ذهنیِ شاعر است و شاعر سازه ذهنیِ خود را در دلایلی که برای برقراری شباهت میان دو چیز ارایه میدهد، به نمایش میگذارد. شاید نمونههای کمی وجود داشته باشد که در شعری، دو تشبیهِ پیاپی، با مشبه و مشبهبهِ یکسان، اما با دو وجهشبهِ متفاوت، زیربنای مضمونی شعر را رقم زده باشند.
این شیوه نیز از دیگر شگردهای پیره در غبارزدایی از تشبیه است؛ مثلاً در بند دومِ شعر «ترس» که معتقدم به تنهایی یک شعر کامل است و نیازی به بندِ اول ندارد، میخوانیم: (مثلِ خشابی پر/ با چهل گلوله/ چهل بار از خودم میترسم/ چند ثانیه بعد/ مثل خشابی خالی/ پرندهها هم از من نمیترسند)، میبینیم که در هر دو تشبیه، مشبه (من) و مشبهبه (خشاب) است، امّا دو وجهشبهِ متفاوت و بلکه متضادِ (پر و خالی)، دو سرنوشتِ متفاوت را برای دو تشبیه، رقم زده است.
باز از آشناییزداییهای شاعر در تشبیه، این است که افزون بر آوردنِ چند مشبهبه برای یک مشبه، در هر تشبیه به عواملِ آشناییزدایانه دیگری نیز متوسّل شده: (صدای تو/نخی نازک که از ابریشمی قدیمی شکافته میشد/ صدای تو/گرامافونی که پس از سالها دهان باز کرده است/ صدای تو/عطر چای لاهیجان که خستگی را از تنِ انسانی تلخ در تهران درمیآورد) که میبینیم در سطرِ (نخی نازک...) و (عطر چای...)، حسّامیزی، و در سطر (گرامافونی...) جاندارانگاری نیز با تشبیه ادغام شده است.
تصویر در تصویر
امّا با وجود آشناییزداییهای رسول پیره در حوزه تشبیه ـ که به بخشی از آن پرداختیم ـ سؤال اینجاست که آیا پیرامونِ یک شیوه گشتن و حتّی تمامِ زوایای نفوذپذیرِ آن را کنکاش کردن، برای شعر شدنِ اثری کافیست؟ ظرافتها و ریزهکاریهای زبانیِ پیره در حوزه تشبیه، نشان میدهد پیره، شاعری تیزبین و تیزهوش است و شاید همین است که توقّع مخاطب را برای ورود او به حوزههای دیگر، بالا میبرد و باعث میشود روی نقاطی از شعرِ او انگشت بگذارد که شاید در شعرِ شاعری دیگر، حتّی حسنی بزرگ باشد.
یکی از مواضعی که آن را آسیبِ شعر پیره میدانم و در مجموعه اوّل او هم ـ البته کمرنگتر ـ وجود داشت، آوردنِ تصاویرِ متعددِ مبتنی بر تشبیه است که معتقدم میشد از هر چهار تصویر، سه تصویرِ آن به نفعِ یک تصویرِ بهتر، کنار برود.
مثلاً در همان سطرهای (صدای تو....) آیا بهتر نبود شاعر به تشبیهِ صدا به نخی نازک (در حوزه دیداریها) و عطر چای (در حوزه بوییدنیها) بسنده میکرد و از تشبیهِ صدا به گرامافونی که دهان بازکرده (هر دو در حوزه شنیداریها) صرفِ نظر میکرد؟ یا از تشبیهاتِ زیبا و رنگینِ بندِ اول شعر «خانواده» درباره ماهیها و جنگل و گوزن چشم میپوشید و به همان بند دوم، به عنوان شعری کامل و ساختمند، بسنده میکرد؟
اتفاقی که در شعر «زندانی» هم افتاده، و شعر میتوانست از سطر (زندانیِ توأم) شروع شود. بویژه اینکه از چهار تشبیهِ ابتدای شعر، فقط دو تصویر (مردی که پشت نردهها میایستد...) و (مردی که پیراهنِ چهارخانه میپوشد...) در انتهای شعر، حمایت شدهاند (با هر بوسهات/ آجری از دیوار/ میلهای از نردهها/ و خطی از چهارخانه پیراهن من میافتد)، و معتقدم ساختمندیِ مفرطِ شعر پیره است که موجب شده مخاطبِ شعر او متوقّع شود که هر تفنگی در ابتدای شعر او به دیوار آویخته میشود، در انتهای شعر، حتماً شلیک کند.
نظر شما