به گزارش سرویس فرهنگی قدس انلاین مرحوم حاج شیخ عباس قمی معروف به محدث قمی در سال ۱۲۹۴ ﻫ.ق در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. وی دوران کودکی و نوجوانی اش را در زادگاهش گذراند و در اندک مدتی علوم رایج حوزه علمیه را نزد اساتید و بزرگانی همچون آیت الله آقا شیخ ابوالقاسم قمی، آیت الله حاج آقا احمد طباطبایی و آیت الله ارباب قمی سپری نمود و برای کسب معرفت بیشتر راهی نجف اشرف گردید تا روح عطشناک خود را سیراب گرداند. وی در ۲۲ سالگی در نجف در محضر اساتیدی همچون آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی، علامه حاج میرزا حسین نوری مازندرانی و آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی؛ صاحب عروة الوثقی به تحصیل پرداخته و در سال ۱۳۲۲ ﻫ.ق راهی ایران می گردد.
شیخ عباس قمی در سال ۱۳۳۲ ﻫ.ق، راهی مشهد می گردد و در آن آنجا روزگاری را در جوار ملجاء شریف و نورانی امام رضا (ع) می گذراند و سرانجام پس از سال ها و تلاش و تکاپو و مجاهدت در راه اسلام و تبلیغ معارف دین در سه شنبه ۲۳ ذی الحجه سال ۱۳۵۹ ﻫ.ق، در سن ۶۵ سالگی در نجف اشرف رحلت نموده و بعد از تشیع با عظمت و نماز آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، در صحن امیرالمؤمنین (ع) جنب قبر استادش، محدث نوری مدفون گردید.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی، علاوه بر آگاهی فراوان در زمینه ی تحقیق در علوم دینی، دارای صفات و کمالات اخلاقی فراوانی نیز بود به نحوی که ادهم نژاد در یک جمع بندی کلی آن ها را این گونه بیان می دارد.
شفای چشم با کتاب کافی
حاج شیخ عباس قمی، همان خضوعی که در برابر قرآن داشت، نسبت به ائمه اطهار (ع) و آثار و احادیث آن انوار مقدس نیز از خود نشان می داد. هیچ گاه بدون وضو و طهارت حدیثی یادداشت نمی کرد و یا دست بی وضو بر صفحه کتاب حدیث یا جلد آن نمی گذاشت و همواره هنگام مطالعه کتب حدیث، دو زانو و رو به قبله می نشست.
مرحوم میرزا علی محدث زاده می گوید: «فراموش نمی کنم زمانی که در نجف اشرف بودیم، یک روز صبح در حدود سال ۱۳۵۷ ق، یعنی دو سال قبل از وفاتشان، از خواب برخاستند و اظهار داشتند: امروز چشمم به شدت درد می کند و قادر به مطالعه و نوشتن نیستم و بسیار ناراحت به نظر می رسید و تقریباً زبان حالشان این بود که شاید خاندان پیغمبر (ص) مرا از در خانه شان طرد کرده باشند و این مطلب را با تأثر گفت و گریست.
در آن اوقات، مشغول تحصیل بودم. رفتم به درس و ظهر که به خانه برگشتم، دیدم ایشان مشغول نوشتن هستند. عرض کردم: درد چشمتان بهتر شد؟ فرمود: درد به کلی مرتفع گردید، سؤال کردم: به چه چیز معالجه فرمودید؟ گفتند: وضو ساختم و مقابل قبله نشستم و کتاب کافی را به چشم کشیدم، درد چشمم برطرف شد، و ایشان دیگر تا پایان عمر به درد چشم مبتلا نگردید.»
روضه ای که شنوندگان را بیهوش می ساخت
محدث قمی شب های پنج شنبه و جمعه در مدرسه میرزا جعفر، واقع در صحن مطهر رضوی، به عنوان درس اخلاق برای طلاب علوم دینی منبر می رفت و نزدیک به هزار نفر از طلاب و علمای بزرگ در آن مجلس شرکت می کردند. منبر ایشان حدود دو ساعت و نیم تا سه ساعت طول می کشد و در مباحث مختلف اخلاقی سخن می گفت. واعظ دانشمند آقای راشد که در آن زمان یکی از طلاب حاضر در مجلس حاج شیخ بوده است، در مورد نفوذ سخنان ایشان چنین می گوید:
«اثر یک منبر ایشان در آن دو شب تا یک هفته در ما باقی بود. در طول یک هفته، مضامین سخنان آن مرحوم در اعماق دل ما ریشه دوانیده و ما را به خود مشغول داشته بود؛ به طوری که تا هفته بعد کاملاً تحت تأثیر آن بودیم. سخنان نافذ آن مرحوم چنان بود که تا یک هفته انسان را از پندارهای ناروا و گناهان بازمی داشت و به خداوند متعال متوجه می کرد.»
مرحوم آیة الله آقا شیخ کاظم دامغانی از علمای بزرگ مشهد مقدس می گوید:
«منبرهای حاج شیخ نورانیت عجیبی داشت و جز اخبار و احادیث و تاریخ، چیزی دیگری نبود. روضه را هم خیلی ساده می خواندند؛ اما چون با حال می خواندند و خودشان هم منقلب می شدند، مردم را فوق العاده منقلب می کردند. در یکی از سال ها، روز تاسوعا در مجلس منزل آیة الله حاج آقا حسین قمی، صبح همه منبری ها منبر رفتند و هر چه راجع به حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود، گفتند و بعد از همه آن ها مرحوم حاج شیخ عباس منبر رفتند.
وقتی وارد روضه شدند، شروع کردند به خواندن اشعار جناب ام البنین «لَا تَدعُونیّ وَیک ام البَنینِ» تا آخر. من از شدت گریه از حال رفتم. وقتی مرا به حال آوردند، دیدم یازده نفر در اطراف من هنوز در حال بیهوشی هستند. خود ایشان هم حال عجیبی داشتند و گریه می کردند.»
اول مطالعه بعد منبر!
عارف نامدار، آیة الله بهاءالدینی، به نقل از فرزند ارشد مرحوم محدث قمی می گوید: «یک روز در تهران منبری رفتم و در آن منبر حدیثی را بیان کردم. وقتی پایین آمدم، شخصی پرسید: این حدیث در کجاست؟ هر چه فکر کردم، یادم نیامد که کجا دیده ام. چون قبل از منبر ندیده بودم، لذا حضور ذهنی به سندش نداشتم و در جواب ماندم. شب پدرم مرحوم حاج شیخ عباس را در خواب دیدم که فرمودند: این حدیث در فلان کتاب و فلان صفحه هست؛ اما چرا بی مطالعه منبر می روی؟ همیشه اول مطالعه کن و بعد منبر برو!»
و یکی از علمای مشهد می گوید: «واعظی بدون مطالعه به منبر رفته بود. مرحوم حاج شیخ عباس در عالم رؤیا به او می فرمایند: اگر انسان ضامن مالی مردم، مثلاً عطار و بقال باشد، می تواند از عهده برآید و دِین خود را ادا کند؛ ولی افرادی که پای منبر می نشینند، عمر خود را در اختیار گوینده می گذارند. او ضامن عمر آن هاست. اگر بی مطالعه منبر برود، چگونه می تواند از عهده برآید!»
سادات تاج سر ما هستند
مرحوم سلطان الواعظین شیرازی نقل می کند: «زمانی که کتاب مفاتیح الجنان تازه منتشر شده بود، روزی در سرداب سامراء آن را در دست داشتم و مشغول زیارت بودم. دیدم شیخی با قبای کرباس و عمامه کوچک نشسته و مشغول ذکر است. شیخ از من پرسید: این کتاب از کیست؟ گفتم: از محدث قمی، آقای حاج شیخ عباس است و شروع به تعریف وی کردم.
شیخ گفت: این قدر هم تعریف ندارد، بی خود تعریف می کنی! من ناراحت شدم و گفتم: آقا! برخیز و برو!
کسی که پهلوی من نشسته بود، دست زد به پهلویم و گفت: مؤدب باش! ایشان خود محدث قمی، آقای حاج شیخ عباس هستند. من فوراً برخاستم با آن مرحوم روبوسی کردم و عذر خواستم و خم شدم که دست ایشان را ببوسم، ولی آن مرحوم نگذاشت و خم شد دست مرا بوسید و گفت: شما سید هستید.»
و «حتی چند ساعت قبل از وفات او برایش آب سیب گرفتند و آوردند. دخترکی خردسال از سادات در منزل آن مرحوم بود. محدث قمی فرمود: اول بدهید این دختربچه علویه از آن بنوشد، بعد به من بدهید! دخترک نوشید و سپس باقی مانده را به قصد استشفاء سرکشید.»
مبارزه با هوای نفسانی
دانشمند فقید استاد محمود شهابی می نویسد: «چند سالی که در مشهد بودم و با این دانشمند با ایمان معاشرت داشتم و از نزدیک با مراتب علم و عمل و پارسایی و پرهیزگاری و خلوص ایشان آشنا شدم، در یکی از ماه های رمضان با چند تن از رفقا از ایشان خواهش کردیم که در مسجد گوهرشاد اقامه نماز جماعت را بر معتقدان و علاقه مندان منت نهند. با اصرار و ابرام، این خواهش پذیرفته شد و چند روز نماز ظهر و عصر در یکی از شبستان های آنجا اقامه شد و بر جمعیت این جماعت روز به روز افزوده می شد. هنوز به ده روز نرسیده بود که اشخاص زیادی اطلاع یافتند و جمعیت فوق العاده شد. یک روز پس از اتمام نماز ظهر به من که نزدیک ایشان بودم، گفتند: «من امروز نمی توانم نماز عصر بخوانم.» رفتند و دیگر آن سال برای نماز جماعت نیامندند. در موقع ملاقات و استفسار از علت ترک نماز جماعت، گفتند: حقیقت این است که در رکوع رکعت چهارم متوجه شدم که صدای اقتدا کنندگان که پشت سر من می گویند: یا الله! اِنَّ اللهَ مَعَ الصابِرین از محلی بسیار دور به گوش می رسد. این امر که مرا به زیادتی جمعیت متوجه کرد، در من شادی و فرحی تولید کرد و خلاصه خوشم آمد که جمعیت این اندازه زیاد است. بنابراین، من برای امامت اهلیت ندارم.»
نویسنده: مصطفی لعل شاطری
منابع:
۱- دوانی، علی. مفاخر اسلام، ج۱۱: ۱۰۲، ۱۰۳، ۱۲۱، ۱۳۰، ۳۶۰، ۳۷۰، ۳۹۵.
۲- م. کدخدازاده، ر. عباسی. کرامات شگفت عارفان: ۱۶۹، ۱۷۰.
۳- ادهم نژاد، محمدتقی. حدیث نجات (حاج شیخ عباس قمی)، نشریه مبلغان، ۱۳۸۶.
۴- ستارگان حرم. گروهی از نویسندگان ماهنامه کوثر، ج۴: ۱۶۴.
نظر شما