امّا باید پذیرفت که در میان تمامیِ تعاریفِ موجود، غلبه منشِ استعاری در شعر را بیش از همه، در این تعریف میبینیم و همین تعریف است که برای تمامیِ ارکان جمله، جلوهای استعاری و هنری در نظر میگیرد و هر واژه را معنا و مفهومی مضاعف میبخشد.
«کوچ مرغابیان، دو برکه متروک»، دومین مجموعه شعر صبا کاظمیان که بتازگی منتشر شده را باید از مجموعه شعرهایی دانست که برای منشِ استعاریِ واژگان، اهمیّتی ویژه قایل است. از گونههای این نوع توجهات زبانی، کاربردِ استعاری افعال است. در این شیوه، فعلِ موردِ نظر، وجهشبه عبارتی تشبیهی قرار میگیرد که یکی از طرفینِ آن (مشبه یا مشبهبه) حذف شده و وجههای استعاری به تصویر بخشیده است.
به عنوانِ نمونهای مشهور باید به سطرهای زیر اشاره کرد که در آنها، «ظلمت»، «دروغ» و «دست» مشبههایی هستند که به مشبهبه محذوفِ «باد» تشبیه شدهاند و وجهشبهِ آنها در فعلِ «وزیدن» بروز یافته است؛ در حقیقت در این نمونهها فعلِ «وزیدن» قرینه صارفهای است که ذهن را از «ظلمت و دروغ و دست» به استعاره «باد» میرساند: (گوش کن/ وزشِ ظلمت را میشنوی؟/ فرخزاد)، (وقتی در آسمان، دروغ وزیدن میگیرد/ دیگر چگونه میشود به سورههای رسولان سرشکسته پناه آورد؟/ فرخزاد)، (دیدم که در وزیدنِ دستانش/ جسمیّتِ وجودم/ تحلیل میرود/ فرخزاد)؛ کاربردی که پس از فروغ فرخزاد، به کرّات به کار رفت: (در باز شد/ و او با فانوسش به درون وزید/ سپهری)، (کبوتر میوزد بر روی هر بام/ پرستو میچکد از سقف خانه/ امینپور)، (بیرون دارد لاله میوزد/ صالحی) و...
گرچه کاربرد افعالِ استعاری، یکسره از دستاوردهای شعر معاصر نیست و در ادبیات کهن نیز سابقه بسیار دارد، مانند کاربرد استعاریِ فعل گریستن در این سطر از تاریخ بیهقی: (قلم را لختی بر وی بگریانم)، امّا باید پذیرفت که توجهِ زیباشناسانه عمیق به این سازه زبانیـتصویری را در شعر معاصر میبینیم و هرچه به دههها و سالهای اخیر نزدیک میشویم، اینگونه توجهات هنری، با اقبال و توجهِ بیشتری مواجه میشود. صبا کاظمیان در مجموعه شعر اخیرِ خود، گویی ظرفیّتِ هنری این سازه زبانیـتصویری را از نو کشف کرده و میبینیم که آن را بارها به شیوهای توفیقآمیز آزموده است، آنجا که میگوید: «آسان شدم/ مثل آخرین برف اسفند/ در دستهای تو» و مخاطب از «آسان شدن»، «آب شدن» را درمییابد. همین توجه به منشِ استعاریِ واژهها را علاوه بر افعالِ استعاری، در دیگر واژگان شعرهای این مجموعه نیز میبینیم، و میبینیم که همواره با توفیق همراه است، آنجا که «پاییز» را استعاره از «برگ» میگیرد و مینویسد: «نت به نت میریزد/ به هر اشاره باد/ پاییز از درخت»، یا آنجا که اسم خاص «خزر» را استعاره از «قطره اشک» لحاظ میکند و میگوید: «رؤیای آبیاش را/ خزر خزر میگرید/ میان تنگ بلور» و مشخصتر از همه، آنجا که منشِ استعاری را به کلیّتِ شعر تسرّی میدهد و به یکباره میگوید: «گاهی آنقدر شاعرم/ که استعاره از درخت میشوم/ گنجشکها به دستهایم اعتماد میکنند» و به مخاطب نشان میدهد که با مجموعهای از استعارههای کوچکِ پنهانشده در دلِ استعارهای بزرگتر مواجه است و براحتی، واژه «دست» را «دست» میخواند، امّا در ذهنِ خود «شاخه» را تداعی میکند.
از دیگر سازههای هنری در اشعار صبا کاظمیان در این مجموعه، باهمآییِ ظریفِ دو یا چند هنرسازه است، درحالیکه هر یک از آنها، به تنهایی تواناییِ ساختِ یک تصویرِ شاعرانه را دارند. بهعنوان نمونه در این سطرها: «تونل/ زیرِ بارِ کوه/ دهانِ اعتراض بود» مخاطب در وهله نخست با تشبیهِ «تونل» به «دهان» مواجه است، امّا در لایه زیباشناسی ـ و نه معنایی ـ اثر میبیند که شاعر به یک تشبیهِ ساده خشک و خالی بسنده نکرده، بلکه آن را توأم با دلیل و توجیهی شاعرانه ساخته که زیباییِ تصویر را دوچندان میکند، به این شکل که همواره باز بودنِ دهانِ فرضی را در نتیجه اعتراض دانسته، و اعتراض به چه؟ به سنگینیِ کوه که بدیهی است که وزنِ آن روی تونل باشد. از همین نوع است مواردی که میبینیم کاظمیان در یک تصویرِ واحد، دو سازه هنریِ «استخدام» و «جاندارانگاری» را با هم پیوند زده و به ترکیبِ هنری والایی دست یافته؛ ترکیبی که البته نظایرِ بسیاری در شعر دهه هفتاد دارد. در شعری از این مجموعه میخوانیم: «ساعتی/ که رفتارِ تندِ عقربههایش را/ کنار تو طاقت نداشتم!/ خواب مانده است» در خوانشِ نخستِ این شعر، «خواب ماندن» منشی استعاری ندارد و این اصطلاح آنقدر در زبان معیار امروز تکرار شده که دیگر کسی در ورای آن، تشبیهِ «ساعت» به «انسانی که به خواب میرود» را نمیبیند؛ امّا شاعر تصمیم گرفته که هرطور شده غبارِ عادت را از روی این اصطلاحِ کلیشهای پاک کند و به مخاطب بگوید که سالهاست بیآنکه بداند، در زبان روزانه خود از فعلی استعاری استفاده میکند؛ به همین دلیل، از واژه «رفتار» برای ساعت استفاده میکند و همینکه در جاندارانگاریِ «ساعت» توفیقی به دست آورد، دست به شگردِ دیگری میزند و از استخدامِ صفتِ دوگانه «تند» بهره میبرد، صفتی که یکبار در کنار «رفتار» معنای «خشن و بدخلق» میگیرد و بارِ دیگر در کنارِ «عقربه»، معنای سریع.
به این طریق میبینیم که «رفتار تند عقربهها» تبدیل به عبارتی میشود غیرقابل ترجمه که نه معادل و مترادفِ «حرکتِ تندِ عقربهها»ست و نه معادلِ «رفتارِ سریعِ عقربهها»؛ بلکه تنها و تنها، همان است که شاعر خواسته و گفته، یعنی «رفتار تند عقربهها».
۲۶ دی ۱۳۹۲ - ۰۰:۱۷
کد خبر: ۱۸۳۰۲۰
گروه هنر- لیلا کردبچه - در میان تعاریفِ گوناگونِ شعر، یکی آن است که میگویند «شعر آن است که چیزی بگوییم و چیز دیگری اراده کنیم» و اگرچه نمیتوان این تعریف را تعریفِ کامل و جامع و مانعی برای شعر دانست، ...

زمان مطالعه: ۱ دقیقه
نظر شما