۱۵ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۴:۳۶
کد خبر: ۸۶۱۱۰۱

سیره کریم اهل بیت(ع)

آیت‌الله سید احمد خاتمی، عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان رهبری

آنان که واقعیت امر را در رابطه با صلح حضرت نمی‌دانند امام را متهم با سازشکاری و عافیت طلبی می‌کنند، اما آنان که واقعیت امر را می‌بینند، به این باور می‌رسند که امام مجتبی(ع) عاقلانه‌ترین و شجاعانه‌ترین موضع را در عصر خودش گرفت.

زمان مطالعه: ۵ دقیقه

دوران زندگی مبارک امام حسن(ع) را می‌توان به چهار دوره تقسیم کرد:

دوره کودکی و نوجوانی حضرت، عصر سکوت‌ امیرمؤمنان و پیش از خلافت حضرت، عصر حکومت امام علی(ع) و عصر رهبری خود حضرت که دوران حیات پیامبر(ص) حدود ۸ سال، دوران ملازمت با پدر حدود ۳۷ سال و دوران امامت ایشان ۱۰ سال است. 

حساس‌ترین فراز عصر رهبری حضرت، مسئله صلح امام مجتبی(ع) است. آنان که واقعیت امر را در رابطه با صلح حضرت نمی‌دانند امام را متهم با سازشکاری و عافیت طلبی می‌کنند، اما آنان که واقعیت امر را می‌بینند، به این باور می‌رسند که امام مجتبی(ع) عاقلانه‌ترین و شجاعانه‌ترین موضع را در عصر خودش گرفت که بدون هیچ تردیدی زمینه‌ساز قیام سالار شهیدان، ابی عبدالله الحسین(ع) شد.

تا کنون مطالب زیادی در رابطه با مقدمة صلح حضرت‌(ع) گفته شده است. از شجاعت و قاطعیت امام بارها گفته‌ایم. از خیانت فرمانده اول لشکر حضرت صحبت کرده‌ایم. گفته‌ایم ولی همچنان در مدخل بحث صلح حضرت(ع) هستیم. از مسائلی که در جنگ باید کاملاً به آن توجه کرد، البته در جنگ‌های تن به تن، نه در جنگ‌های الکترونیک و پیشرفته که در عصر ما وجود دارد.

در آن جنگ‌ها نیروی انسانی شایسته، با روحیه و با نشاط، حرف اول را می‌زند و نداشتن این عنصر مساوی است با شکست. به همین دلیل می‌بینیم که پیامبر(ص) در طول مدت اقامت در مکه، با اینکه فشارها، شکنجه‌ها و گرفتاری‌ها زیاد بود، اما هر چه درخواست می‌کردند که اعلام جهاد کنند، اعلام جهاد نکرد، چون مکه آن عِده و عُده لازم را نداشت.

اما در مکه نیرو ساخته شد، در مدینه از این عِده و عُده فراهم شده استفاده شد و جنگ‌های مختلف موفقیت‌آمیز و حتی جنگ‌هایی که در ظاهر ناموفق بود، گر چه بستری بود برای پیروزی‌های بعدی، بخاطر این بود که رهنمودهای نبی اکرم(ص) درست شنیده نشد. بنابراین در جنگ تن به تن نمی‌شد بیگدار وارد عمل شد، بلکه با تدبیر و نیرو باید وارد نبرد شد.

از این رهگذر است که می‌بینیم ‌امیرالمؤمنین علی(ع) از جمله عواملی که برای سکوت خویش بیان می‌کند این است که یارانی فداکار ندارد. جالب است که ‌امیرمؤمنان(ع) علت پذیرش حکومت از ناحیه خود را، این چنین بیان می‌دارد:

«لَولا حُضُورُ الحاضِرِ، و قِیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ، و ما أخَذَ اللّه ُ عَلَی العُلَماءِ أن لا یُقارُّوا علی کِظَّةِ ظالِمٍ، و لا سَغَبِ مَظلومٍ ، لأَلقَیتُ حَبلَها علی غاربِهِا» یعنی اگر نبود حضور آن جمعیت و تمام شدن حجت با وجود یار و یاور و اگر نبود که خداوند از دانایان پیمان گرفته است که بر سیری ستمگر و گرسنگی ستمدیده رضایت ندهند، ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن میانداختم.

خلاصه کلام اینکه امام حسن مجتبی(ع) یارانی که بتوان با تکیه بر آن‌ها برای پیروزی در جنگ با معاویه ‌امیدوار بود، نداشت. این در حالی بود که اردوگاه معاویه شصت هزار نیروی یک دست داشت. معاویه، بنا به نقل بیهقی در کتاب المحاسن و المساوی گفته است: «علی در میان پلیدترین و پرتفرقه‌ترین سپاه بود و من در میان رام‌ترین و کم تفرقه‌ترین سپاه».

اما تعداد کمّی یاران حضرت چقدر بود؟ آمارهایی که مورخین گفته‌اند بسیار مختلف است. از صد هزار نفر تا بیست هزار نفر و حتی کمتر یا بیشتر هم آماری است که نقل شده است. اما بر حسب نصوص غیر قابل خدشه تاریخی، عدد لشکریان امام حسن مجتبی(ع) ۱۶ هزار نفر نقل شده است. که از این تعداد ۱۲هزار نفر به فرماندهی عبیدالله بن عباس به مسکن اعزام شدند و در حدود ۴ هزار نیز به همراهی خود امام به طرف مدائن رهسپار شدند که لشکری کاملاً ناهمگون بود. وضعیت کیفی این‌ها بسیار شایسته تامل است تا بفهمیم که راهی جز آنچه او برگزید نبود.

ترکیب این لشکر عبارتند از گروهی از شیعیان و وفاداران به حضرت علی(ع) و طرفداران جان برکف، امثال حجر بن عدی که البته تعداد آن‌ها در آن اردوگاه بسیار کم بود.

دسته دوم، تعداد زیادی از خوارج، چون هدفشان به شهادت رساندن ‌امیرالمؤمنین(ع) بود که موفق هم شدند. همان شب هم بنا داشتند تا معاویه را بکشند که معاویه شخصی دیگر را فرستاد و خود جان سالم به در برد. خوارج همچنان آرمانشان را برای نابود کردن معاویه دنبال می‌کردند و دیدند اردوگاهی که آن‌ها را به این هدف نزدیک می‌کند، اردوگاه امام حسن‌مجتبی(ع) است. آن‌ها آمدند امام نه به حب علی، بلکه به بغض معاویه. روشن است که این گروه اعتقادی به امام حسن(ع) ندارند.

دسته سوم، افراد سودطلب و دنیا پرست که به طمع منافع مادی وارد سپاه شده بودند.

چهارم، تردید کنندگانی که حقیقت ماجرا را از این جنگ در نیافته و آمده بودند تا دلیلی بیابند که به کدامین گروه بپیوندند.

دسته پنجم، معتصبانی که سران قبایل را مد نظر داشتند و این جنگ را به حساب جنگ‌های قبیله‌ای و خرد حساب‌های شخصی محسوب می‌کردند.

اینان ترکیب سپاه امام بودند، اردوگاهی که در آن بی‌بصیرتی موج میزد و طبیعی است که چنین سپاهی، با این تنوع اشخاص و آرا، نمی‌تواند در انجام مأموریت خویش کامیاب باشد، زیرا جنگ طالب ‌ایمان و یکپارچگی اطاعت است.

در کنار تمام این موارد در نظر داشته باشیم که جنگ‌های کوبنده و سنگ جمل، صفین و نهروان نیروی آنان را فرسوده و توان آنان را برده بود و تعداد زیادی از یاران پیامبراکرم(ص) به شهادت رسیده بودند.

در الکامل ابن اثیر، جلد سوم آمده که امام حسن(ع) در برابر نیروهای مسلح خود ‌ایستاد و گفت: اکنون معاویه از ما تقاضای صلح کرده، صلحی که هیچ گونه سرافرازی و شرافت و انصافی در آن وجود ندارد. «لا وَ إِنَّ مُعَاوِیةَ دَعَانَا إِلَی أَمْرٍ لَیسَ فِیهِ عِزٌّ وَلا نَصَفَةٌ»  امام(ع) با ان بیان به مردم اعلام کردند که وارد شدن در کار صلح به هیچ روی به نفع آنان نیست. پس از آن، امام از مردم خواست تا تکلیف او را روشن کنند: «فَإِنْ أَرَدْتُمُ الْمُوْتَ رَدَدْنَاهُ عَلَیْهِ وَ حَاکَمْنَاهُ إِلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِظَبْیِ السُّیُوفِ وَ إِنْ أَرَدْتُمُ الْحَیَاةَ قَبِلْنَاهُ وَ أَخَذْنَا لَکُمُ الرَّضِیُّ» یعنی اگر آماده برای نبردید، صلح او را رد کرده، با تکیه بر شمشیرمان، کار او را به خدا وا می‌گذاریم. اما اگر ماندن را دوست دارید، صلح او را بپذیریم و برای شما تأمین بگیریم. در این وقت مردم از هر سوی مسجد به فریاد در آمده و با ندای «البقیه البقیه» صلح را امضا کردند. یعنی می‌خواهیم بمانیم و زندگی کنیم.

تفرقه و لشکریان حضرت امام حسن(ع) به اندازه‌ای بد بود که خود امام حسن(ع) از بسیاری از آنان پرهیز می‌کرد و هنگامی که بیرون می‌رفت در زیر لباس‌هایش زره می‌‏پوشید تا خوارج و دست‌پروردگان معاویه به او آسیب نرسانند. چنانکه روزی در حال نماز به سوی آن حضرت تیر انداختند اما چون در زیر لباس‌هایش زره پوشیده بود تیر کارگر نشد.

صرف نظر از مسأله ولایت و امامت، اگر بخواهیم نگاهی سیاسی و مدبّرانه داشته باشیم، پر واضح است که با چنین ترکیبی مطمئناً نمی‌شد با معاویه جنگید. از این رو است که می‌بینیم سرنوشت این حرکت به نرمش امام مجتبی(ع) خاتمه پیدا می‌کند که این دقیقاً یک بحران است و مدیریت بحران در همه جای دنیا نشان یک مدیریت قابل است و امام حسن مجتبی(ع) این بحران را به نحو بسیار زیبا و ستودنی مدیریت کرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha