قصه مردم خونگرم و مهماننواز جنوب از داستان آدمها گذر کرده و طبیعت را هم در بر گرفته است. جنوب، حالا میزبان پرندگانی است که هر ساله، عاشقانه به وعدهگاه میآیند و مردم اهواز و شهرهای اطراف، مشتاقانه منتظر رسیدن آنها هستند.
حضور پررنگ «کاکایی»ها در این روزهای وسط زمستان اهواز، شور و هیجان و زیبایی دو چندانی را به رودخانه کارون بخشیده است. کاکاییها بر فراز آسمان کارون، با هم جیغ میکشند و صدای جیغ آنها هم آواز میشود با نوای آرام و بیصدای کارون.
کاکاییها در آسمان پر از ابرهای سفید و خاکستری چرخ میزنند و در آن هنگام که تو مشتاقانه آنها را دنبال میکنی، شیرجهای در آب گلآلود و بیرمق کارون میزنند و چون سربازانی وفادار بر روی سطح آب، خبردار میایستند؛ بعد در آفتاب ظهر بال میگشایند و سری به چپ و راست میگردانند و انگار علامتی داده میشود و همه به صورت گروهی دایرهوار، مسیر پل سفید تا شعاع چند صد متر را بیوقفه بال میزنند و آواز میخوانند. شادی میکنند و اینگونه حضور مرد جوانی روی پل سفید اهواز اعلام میشود و این سمفونی زیبا برای اعلام رسیدن اوست.
*
خودش را «محمد دشت بزرگ» معرفی میکند، حوالی 40 سال دارد و عاشق محیط زیست و جانوران است. به همه جانداران محبت میکند. حدود چهار سالی است که به پرندههای سفیدی که در فصل پاییز و زمستان به کاکاییهای معمولی شهرت دارند غذا می دهد. کاکاییهایی که با سرد شدن هوا در نیم کره شمالی از مناطق سردسیر سیبری، شمال اروپا و همچنین مناطق گرمسیری از جمله خاورمیانه و شمال آفریقا، به ایران و استان خوزستان مهاجرت میکنند.
این گونه کاکاییها گوشتخوار هستند با جثهای متوسط با وزن تقریبی 430 گرم که نوع جوان آن بالهایی سیاه و پاهایی صورتی رنگ دارد که با رشد و بلوغ و دما رنگ آن تغییر میکند و نوع بالغ آن نوک بالهایش خاکستری رنگ است. و جالب این است که وقتی به کشور مبدأشان باز میگردند رنگ بال ها تغییر میکند.
طول بال های آنها بین 110 تا 125 سانتی متر در سن بلوغ رشد دارد.
*
دشت بزرگ با ذوق و شوق زیاد توضیح میدهد هفتهای چهار روز صبحها ساعت 10.30 تا 12 و بعد از ظهرها هم ساعت 4 تا 5.30 برای غذا دادن به کاکاییها کنار رودخانه میآید، چون هوا که تاریک بشود دید پرندهها کم میشود و دیگر پرواز نمیکنند. هر روز بعد از تهیه غذای پرندگان و تمیز کردن و تکه کردن آنها روی پل سفید(هلالی) سر ساعت معینی میآید و روی نردههای فلزی پل، تکههایی از ضایعات گوشت را قرار میدهد و پرندگان با هیجان و سر و صدای زیاد غذا را بر میدارند و دور سر او چرخ می زنند و دور می شوند. گاهی تکههای گوشت را در آسمان پرتاب میکند و پرندهها در آسمان آن را میقاپند. کاکاییهای شجاع تر و فرزتر منتظر نمیمانند و از دستش سهم خود را میبرند. محمد دشت بزرگ البته تأکید دارد نباید این رفتار، رواج پیدا کند. او میگوید: «حجم غذایی که من در طول هفته به پرندهها میدهم آنقدر نیست که تغییری جدی در برنامه غذایی آنها ایجاد کند، اما رواج فعالیتهایی از این دست حتماً میتواند به چرخه زیست پرندهها یا هر جانور دیگری، آسیب وارد کند».
*
محمد خاطره قشنگی را تعریف می کند. روزی که در حال غذا دادن به کاکایی ها بود زن جوانی که شاهد غذا دادنش به پرندههاست از او میپرسد: غذای پرندهها را از کجا میآوری؟ محمد میگوید: از مرغ فروشیها میخرم. آن خانم مبلغی را به محمد میدهد که به نیت والدین فوت شدهاش، غذایی برای کاکاییها تهیه و به آنها بدهد.
محمد میپذیرد و میگوید که یک روز جمعه را به این کار اختصاص خواهد داد؛ اما مفصل به آن خانم توضیح میدهد که غذا دادن به پرندهها و جانوران اساساً رفتار درستی نیست و نباید آن را ترویج کرد...
صدای جیغ و سر و صدای کاکاییها هر عابر و حتی ماشینهای روی پل را به خود جلب میکند و همه با هیجان حرکت پرندهها را دنبال میکنند. پرندهها پایین میآیند، شیطنت میکنند و در این شادی مردم را سهیم میکنند.
دشت بزرگ مسیر پل سفید را طی میکند و لشکری از کاکاییها او را بدرقه میکنند و پل پر است از حضور کاکاییها.
مردی به شوخی میپرسد: «همه این پرندهها مال شما هستند؟» او فقط لبخند میزند.
خبرنگار: معصومه عامری
عکاس: مرتضی صالحی/ ایمنا
نظر شما