در روزهای اخیر، سایتها، کانالها، روزنامهها و... پُر شده بودند از خبرها، گزارشها، هشدارها و سرزنشهایی که نشان میداد گروه زیادی از گردشگران وطنی در ایام نوروز و در سفرهای پرحجم نوروزی، خاک زیبا و ارزشمند جزیره «هرمز» را به توبره کشیده و بُردهاند!شدت ماجرا هم به حدی بود که اجازه نداد این اخبار تلخ در میان انبوه خبرهای تلختر تلفات جادهای گم شده یا از چشم بیفتد. واقعیت اما این است که غارت خاک هرمز آن هم به دنبال سفرهای پرحجم نوروزی اتفاق چندان تازه و بیسابقهای نبود. همانطور که تلفات جادهای و سایر پیامدهای منفی چنین سفرهایی در بازه زمانی کوتاه ۱۵ روزه چیز تازهای نیستند و نخستین بار نیست که با آن روبهرو میشویم.
۲۰ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۹:۳۶
کد خبر: ۱۰۵۹۹۵۴
واقعیت این است که حداقل در سطح رسانهها کمتر درباره پدیده «گردشگری انبوه» و مزایا و معایب آن حرف زده شده است. طبیعی است در چنین حالتی نه برای بهرهگیری بهینه از مزایای آن فکر چندانی شده و نه برای کاستن از معایبش.

زمان مطالعه: ۵ دقیقه
انبوه و انباشته
گردشگری و رونق آن همانطور که میدانید هزارجور منفعت برای جامعه و اقتصاد ما دارد. در این باره آنقدر گفته، شنیده یا خواندهایم که به نظر میرسد حرف ناگفتهای درباره آن باقی نمانده باشد. منتها واقعیت این است که حداقل در سطح رسانهها کمتر درباره پدیده «گردشگری انبوه» و مزایا و معایب آن حرف زده شده است. طبیعی است در چنین حالتی نه برای بهرهگیری بهینه از مزایای آن فکر چندانی شده و نه برای کاستن از معایبش.
«تبیان» در این باره مینویسد: «به جا مانده از سفر، فقط عکسها نیستند. گاهی کوهی از زباله است در دل جنگلهای شمال، گاهی جای خالی و زشت خاک رنگی جزیرهای است که با بطری از زمین جدا شده. گاهی صدای اعتراض بومیهایی است که سالهاست تماشا میکنند چطور محل زندگیشان رو به نابود شدن میرود. اما این فقط قصه هرمز نیست. خطه شمال هم سالهاست همین مسیر را میرود. کمر جادههایش زیر بار خودروها خم شده، ساحلهایش بعد از هر تعطیلات انگار از جنگ برگشتهاند. خانههای بومیها میان ویلاهای اجارهای گم شدهاند و کسی نمیپرسد این همه شلوغی، تا کِی قرار است ادامه پیدا کند؟
سفر، قرار بود تجربهای زیبا باشد، اما وقتی تعدادمان از ظرفیت طبیعت بیشتر میشود، ماجرا شکل دیگری پیدا میکند: میشود توریسم انبوه».این پدیده تعریف خیلی علمی هم لازم ندارد. توریسم انبوه یا Mass Tourism همان چیزی است که هر سال در تعطیلات رسمی با چشم میبینیم: جادههای قفلشده، اقامتگاههایی که ظرفیتشان پر شده و سواحل و جنگلهایی که پس از موج مسافران، پر از زبالهاند. زمانی که تعداد زیادی گردشگر در بازهای کوتاه، به مقصدی مشخص سفر میکنند و آن منطقه آمادگی زیرساختی و مدیریتی لازم برای پذیرش این جمعیت را ندارد، با پدیدهای به نام توریسم انبوه مواجه میشویم. این سبک از گردشگری معمولاً بهدلیل هزینه پایینتر، تبلیغات گسترده و دسترسی آسانتر، با سرعت زیادی فراگیر میشود. اما در کنار جذابیتهای اولیه، پیامدهای سنگینی برای طبیعت و جامعه محلی بههمراه دارد.
زشت و زیبا
توریسم انبوه، بهخصوص در مناطق کمبرخوردار، مانند موتور محرکی برای اقتصاد عمل میکند و هر گردشگر برای جوامع محلی بهمنزله «درآمد متحرک» است. مثلاً در برخی روستاهای اطراف ماسال، تنها در ایام نوروز، درآمد حاصل از کرایه خانههای بومی میتواند تا چند ماه آینده هزینه زندگی خانوادهها را تأمین کند. مسئله ایجاد فرصتهای شغلی هم هست. از رانندگی و فروشندگی گرفته تا راهنمای تور و رستورانداری و... یعنی گردشگری میتواند افراد زیادی را مشغول به کار کند. این ویژگی بهویژه در مناطقی که فرصتهای شغلی محدودند، بسیار حیاتی است. در جزیره قشم یا هرمز، بسیاری از جوانان محلی با راهاندازی اقامتگاه بومگردی یا فروش محصولات دستساز، برای خود شغل ایجاد کردهاند.این مزایایی که گفتیم واضح و مبرهن بود و ناگفته هم خودتان آن را میدانستید. اما به معایب که تعدادشان معمولاً بیشتر از مزایاست توجهی نداریم.
اولینش «تخریب تدریجی محیط زیست» است. از ماجرای غارت خاک هرمز بگیرید تا فاجعهای که در جنگلها و سواحل شمال شکل میگیرد و به آن اضافه کنید برهم زدن آرامش کویرها، آسیب زدن به آثار باستانی منطقه و... .
وارد آمدن فشار به زیرساختهای مناطق گردشگری هم هست. زیرساختهایی که اگر باشند معمولاً برای جمعیت ساکن خود طراحی شدهاند، نه هزاران مسافر. در روزهای شلوغ، سیستم فاضلاب جواب نمیدهد، آب دچار کمبود میشود، ترافیک به مرز بحران میرسد و زبالهها جمع نمیشود.
ورود حجم بالای گردشگر، گاهی موجب میشود مردم بومی برای تطبیق با سلیقه مسافران، سبک زندگی خود را تغییر دهند. خانههای قدیمی تبدیل به اقامتگاه میشوند، کودکان بومی در فصل گردشگری به کار گرفته میشوند و فرهنگ محلی کمکم به «جاذبه توریستی» تبدیل میشود، نه یک سبک زیستن واقعی. افزایش تقاضا موجب گرانی شدید زمین و خانه نیز میشود و گاهی خود بومیها توان ماندن در خانههای اجدادیشان را ندارند. همه اینها فشار اجتماعی بر جوامع محلی را چندچندان میکند و تأثیرات روانی اجتماعی ناجوری دارد. البته این تأثیرات منفی فقط برای مردم محلی نیست و گردشگران هم با وقوع پدیده توریسم انبوه ممکن است با خاطرات و تجربیاتی تلخ مواجه شوند و لذت سفر را از دست بدهند.
ما و دیگران
حالا فکر نکنید این فقط ما هستیم که دچار چنین دردسر و پدیدههایی میشویم. همه زشت و زیبایی که بالاتر گفتیم برای بقیه مردم جهان هم رخ میدهد. کشورهایی که پیش از ما با پدیده توریسم انبوه درگیر بودهاند، بهمرور به سمت مدلهای پایدارتر گردشگری حرکت کردهاند؛ رویکردهایی که تلاش میکنند هم از گردشگر استقبال کنند و هم به محیط زیست و فرهنگ بومی آسیب نزنند.ونیز (ایتالیا)، ایسلند، ژاپن و... از جمله کشورهایی هستند که این پدیده را تجربه کرده و بهخوبی هم مدیریتش کردهاند و با وضع محدودیت و قوانین خاص برای مسیرهای گردشگری و فراهمسازی زیرساختهای مناسب، دارند از مزایای گردشگری انبوه بهره میبرند. در ایران اما مدیریت گردشگری اغلب جنبه تبلیغاتی دارد، نه برنامهریزیشده و آموزشی. مقصدهایی زیبا و بکر معرفی میشوند، اما برای استقبال از حجم بالای مسافر، نه زیرساخت مناسبی فراهم شده، نه آموزش کافی داده میشود که اینها را لابد خودتان به چشم دیدهاید. توریسم انبوه، مسئلهای نیست که بتوان با یک راهحل ساده آن را مدیریت کرد، اما تجربه کشورهای دیگر و شرایط خاص ایران نشان میدهد میتوان با ترکیبی از آموزش و فرهنگسازی، قانونگذاری، مشارکت محلی، برنامهریزی درست و توزیع مناسب سفرها از حیث زمانی و مکانی از مشکلات احتمالی آن در امان ماند. در این صورت، گردشگری چه انبوه و چه غیرانبوهش به تیغ دولبهای تبدیل نخواهد شد که به آنچه باید و نباید زخم بزند.
نظر شما