به گزارش قدس خراسان، قصه رشادتها و جانفشانیهای رزمندگان برای برقراری امنیت در غرب کشور تمامی ندارد و هر بار که دفتر خاطرات آن دوران را ورق میزنیم، با شگفتیهای عجیبی روبهرو میشویم؛ یک سو رشادت و شجاعت است و طرف دیگر رذالت منافقانی که به اسم مردم کُرد، کردستان را داغدار میکردند. برای آشنایی با گوشهای دیگر از اتفاقات غرب کشور، به سراغ علیرضا رانی محولاتی رفتیم.
او که متولد ۱۳۳۶ است و از سال ۱۳۵۸ وارد سپاه پاسداران شده، از جمله سرباز فراریهایی است که با حکم امام خمینی(ره) خدمت در ارتش رژیم طاغوت را رها کرد؛ اما از سال ۵۹ تا ۶۴ در جبهههای دفاع مقدس به ویژه مبارزه با ضدانقلاب در غرب کشور فعالیت داشته است.
این رزمنده دفاع مقدس درباره نخستین حضورش در جبهه میگوید: از ۱۶ آبان سال ۵۹ به جبهه کردستان اعزام شدم. ما جزو نیروهای عملیات سپاه مشهد بودیم و فرمانده عملیات شهید بابارستمی بود. من دوره عالی عملیات را در تهران گذرانده بودم و پس از آن به سقز اعزام شدم. برادر محمود کاوه نیز جزو نیروهای آنجا بود و چون در مشهد مربی تاکتیک بود، او را به عنوان فرمانده اسکورت معرفی کردند.
رانی محولاتی درباره وضعیت آن روزهای کردستان و آذربایجان غربی نیز خاطرنشان میکند: سالهای ۵۸ و ۵۹ کردستان مورد تصرف احزاب برانداز قرار گرفت؛ بهعنوان مثال نصف لشکر ۶۴ ارومیه را احزاب کومله و دموکرات مجاهدین خلق تصرف کرده بودند. لشکر سنندج را نیز همین گونه به تصرف درآورده بودند. همه شهربانیها نیز مورد تصرف آنها قرار گرفته و اسلحههای نیروهای شهربانی و ژاندارمری هم در اختیار نیروهای این احزاب بود. تمام راههای استانهای کردستان و آذربایجان غربی مسدود و جادههای شهرها به روستاها در تصرف ضد انقلاب بود و برای هر روستا هم یک پایگاه زده بودند. ژاندارمریها هم به جز در سقز، تحت تصرف این ضد انقلاب قرار داشت و سلاحها را با خود برده بودند.
این پاسدار بازنشسته با بیان اینکه از استان کردستان فقط تیپ ۲ سقز مانده بود که ضدانقلاب نتوانسته بودند آن را تصرف کنند، میافزاید: سرهنگ متمادی مرد شجاعی بود که با آنها جنگیده و نگذاشته بود پادگانش مورد تصرف قرار بگیرد. مردم موظف بودند هفتهای دو بار از شهرهای سنندج، دیواندره، سقز و مریوان رفتوآمد کنند تا امکانات شهرها تأمین شود. در هر شهری یک گروه اسکورت داشتیم که جلو و پشت سر مینیبوسها، اتوبوسها و یا کامیونهای موادغذایی قرار میگرفت و این کاروان راه میافتاد.
او با بیان اینکه مرزهای غربی استانهای آذربایجان غربی و کردستان به طور کلی تحت تصرف ضد انقلاب بود و ما در مرزها هیچ نیرویی نداشتیم و ضد انقلاب، هنگامی که با نیروهای جمهوری اسلامی درگیر و زخمی شده و برای مداوا به صورت مستقیم به عراق برده میشدند، عنوان میکند: پیش از عملیاتهایی که شهید کاوه انجام داد، عملیات محمد رسول الله(ص) به فرماندهی شهید متوسلیان انجام شد و تا داخل مرزهای عراق پیش رفتند. عملیات غیور اصلی در جنوب نیز نخستین عملیات نیروهای سپاه علیه عراق بود که به صورت شبانه ۲۴ تا ۴۰ کیلومتر عراقیها را تا بعد از حمیدیه عقب راندند.
هر سه روز یک عملیات
این رزمنده دوران دفاع مقدس میافزاید: شهیدان کاوه و عبدی به جنوب رفتند و وضعیت آن عملیات را مورد بررسی قرار دادند. سپس به کردستان برگشتند و از آنجا به بعد ما برای عملیات آمادگی پیدا کردیم تا بتوانیم بهصورت شبانه به مقرها و پایگاههای ضدانقلاب حمله کنیم. از نیروهای بومی و پیشمرگها اطلاعات را جمعآوری کردیم و هر ۴۸ ساعت و حداکثر سه روز عملیات انجام میدادیم و شبانه پایگاههای ضدانقلاب را تصرف میکردیم تا مردم با خیال راحت از روستاها به شهرها رفت و آمد کنند. تا سال ۱۳۶۱ که ژاندارمری ملزم شد در جادهها کمین یا ایست و بازرسی بگذارد و از این سال به بعد ما دیگر اسکورت نداشتیم و ژاندارمری و ارتش در بلندیها و تپهها دو یا سه نیرو میگذاشتند و بعدازظهر نیروهایشان را جمع میکردند. شبها جاده ناامن میشد و در اختیار ضدانقلاب قرار میگرفت.
رانی محولاتی با بیان اینکه شهید کاوه تا سال ۱۳۶۱ با عملیاتهایی که انجام داد، توانست اطراف سقز را کاملاً پاکسازی کند و شهر بوکان هم در تصرف نیروهای جمهوری اسلامی قرار گرفت، ادامه میدهد: پس از آن نیروهای مشهد از سقز بیرون آمدند و گردان ویژه کوهستان را راهاندازی کردند و این گردان وقتی تکمیل و ملزم شد نامش را تغییر دهد، تیپ ویژه شهدا نام گرفت. شهید عبدی از مشهد مأموریت فرماندهی تیپ را برعهده گرفت و شهید کاوه هم فرمانده عملیات بود.
شکرهایی که ضد انقلاب از پیرانشهر میدزدیدند
او با اشاره به اینکه تیپ ویژه شهدا از کرمانشاه به ارومیه آمد و در آنجا مستقر شد، از آن لحظه به بعد همه عملیاتهای پاکسازی شهرهای آذربایجان غربی که زیر نظر قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) بود، توسط تیپ ویژه شهدا آغاز شد، متذکر میشود: آذربایجانغربی تنها یک کارخانه صنعتی داشت که کارخانه قند پیرانشهر بود و هر زمان ضدانقلاب اراده میکرد، آن کارخانه را میگرفت و شکر تولیدی آن را به عراق صادر و یا برای جذب نیرو میان مردم تقسیم میکردند.
این پاسدار بازنشسته میگوید: پیش از اجرای عملیات آزادسازی سقز وقتی شهید کاظمی، شهید صیاد شیرازی، فرمانده لشکر، فرمانده تیپ سقز و فرمانده ژاندارمری آمده بودند و همه طرحهایشان را دادند، شهید کاوه هم طرح خود را ارائه کرد و شهید صیاد شیرازی گفت «ما طرح کاوه را انجام میدهیم».
رانی محولاتی خاطرنشان میکند: او تنها فرماندهای بود که تا زمان شهادتش توانست تمام روستاهای آذربایجان غربی را پاکسازی کند تا جمهوری اسلامی بتواند از مرزهای آذربایجان غربی علیه عراق لشکرکشی کند.
او با بیان اینکه این جوان نوزده ساله طراح تاکتیکی یک عملیات در سختترین نقاط بود، میافزاید: مناطقی در کردستان که در آن نیروهای سپاه، ارتش و ژاندارمری امنیت روانی هم نداشتند، بهعنوان مثال اگر سال ۵۹ میخواستیم به حمام برویم، چون سپاه حمام نداشت، سه نفری در حمام خصوصی شهر میرفتیم و یک نفر زیر دوش میرفت و دو نفر دیگر اسلحه به دست، امنیت او را تأمین میکردند و این امنیت در کردستان و آذربایجان غربی تا شهادت برادر کاوه برقرار شد.
این رزمنده دوران دفاع مقدس بیان میکند: محمود در یک عملیات مجروح شده بود و من و برادر حامد موظف بودیم او را به ارومیه برسانیم. ساعت دو و نیم شب بود که با آمبولانس او را در یک جاده ناامن به ارومیه بردیم و هیچ پزشکی حاضر نبود او را عمل کند؛ چرا که نبض نداشت و تیر به کلیهها، کبد و طحال او اصابت کرده و آنها را از بین برده بود. بالاخره یک پزشک اصفهانی در بیمارستان شهید مطهری ارومیه نبض محمود را گرفت و گفت دو درصد نبض دارد و او را عمل میکنم. صبح ساعت ۷ یا ۸ که بیدار شدیم، دیدیم او را تازه از اتاق عمل بیرون آوردهاند و پس از اینکه به هوش آمد، شهید صیاد شیرازی هواپیمایی را برای اعزام شهید کاوه به تهران به منظور ادامه مداوا هماهنگ و اعزام کرده بود. برادر محمود تا زمان شهادتش ۱۵ یا ۱۶ بار مجروح شد و هر دفعه به جز دو بار اصلاً مرخصی نرفت. یک بار برای مجروحیتش به مرخصی رفته بود که مصادف با ۱۱ اردیبهشت سال۶۲ بود که تاریخ تأسیس حزب کومله است. این گروهک ضدانقلاب تا ظهر شهر مهاباد را تصرف کرد و حدود ۳۰-۴۰ دختری را که از شهرستانهای دیگر آمده بودند، اسیر کرد. برای امنیت شهر ۳۰ تا ۴۰ سرباز را در شهر سر هر کوچهای مسلح گذاشته بودیم که آنها را هم دستگیر کردند. وقتی فرمان پاکسازی شهر آمد تا آن را دوباره از ضدانقلاب پس بگیریم، محمود پس از ظهر با همان دست مجروح و عصا به دست بهعنوان فرمانده عملیات تیپ، این عملیات را انجام داد و بعدازظهر ساعت ۴ دوباره شهر را پس گرفتیم.
رانی محولاتی متذکر میشود: فلسفه اینکه تیپ ویژه شهدا از کرمانشاه به ارومیه و سپس مهاباد رفت، همین بود که قرارگاه حمزه(ع) به این نتیجه رسیده بود که ضد انقلاب هر زمان اراده کند، مهاباد را میگیرد؛ چرا که مهاباد در اصل مرکز کردستان بود، زیرا ملامحمد انقلاب گذشتهشان را از آنجا شروع کرده بود.
تصرف جاده کار خداست، ما نیستیم
او با بیان یک خاطره دیگر از جانفشانی بسیجیان در دفاع مقدس میگوید: من در عملیات لند شیخان، معاون قرارگاه رمضان بودم و محمود از من خواسته بود کمک پشتیبانی تیم باشم. آن موقع خربزه مشهدی آورده بودیم و قرار بود با هلیکوپتر آن را به سر قله لند شیخان که کوه بلندی بود، ببریم. محمود هم منتظر بود که حتماً به آنجا غذا برسد؛ اما هلیکوپتر نمیتوانست به قله برسد و خلبان به من گفت «شما چگونه آنجا رفتید، چون باد نمیگذارد هلیکوپتر به آنجا برسد». گفتم «این بسیجیها شب هم با پای پیاده بالای این قله آمدهاند؛ امیرالمؤمنین(ع) میفرماید جمجمهات را به خدا بسپار. اینها عقلشان را به دست خدا دادهاند. این کوه که چیزی نیست. اگر قلهای دو برابر این قله هم باشد، میآیند. فقط باید این را بدانی که چرا آمدهاند، نه اینکه چطوری آمدهاند. همین چرا، فلسفهای میان این بسیجی و خدای خودش است».
رانی محولاتی ادامه میدهد: در عملیات پاکسازی مهاباد-بوکان میگفتند «در دوره پهلوی سه گردان توپخانه آمده و نتوانسته این جاده را بگیرد، حالا شما چطور با یک تیپی که سه گردان دارد؛ آن هم با بسیجیهایی که اصلاً طراح عملیات نیستند و دوره عملیات در آمریکا یا در کشورهای غربی را ندیدهاند، چگونه میخواهید جاده را از دموکرات و کومله بگیرید؟» گفتم «آن کسی که برای ما میگیرد، خداست و ما نیستیم».
نظر شما