صحبتهای تلخ مهدی تارتار تنها نوک کوه یخ است. از بازیهایی گفت که پیش از سوت آغاز، سرنوشتشان نوشته شده بود. از مربیانی که با باخت لبخند میزنند. اینجا دیگر فوتبال، دویدن پشت توپ نیست؛ دویدن پشت ضرایب است.
درخت شرط بندی سالها پیش، دانهاش در حاشیههای تاریک لیگهای پایینتر کاشته شد، آنجا که نور رسانه نمیتابد و وجدان داوری گاه زیر بار بدهی و بیحقوقی، خم میشود. چند شاخه این درخت را زمانی بریدند، وقتی عدهای دستگیر شدند؛ اما چون ریشه را نشناختند و خشک نکردند، حالا این درخت با برگهایی انبوهتر دوباره قد کشیده. درختی که حالا تا کنار نیمکت مربیان هم سایه انداخته است.
اما فساد، همیشه از دل خلأها زاده میشود. خلأ عدالت، خلأ امید، خلأ معیشت. فوتبالِ فقیر، بازیکنِ بیدستمزد، مربیِ بیقرارداد، هواداری که از شور تیمش به شوق شرطش تغییر هویت داده، اینها همه قطعات پازلی هستند که فساد را نه بهعنوان یک حادثه، که بهمثابه یک ساختار بازتولید میکنند.
و از همه تلختر، تغییر چهره هوادار است؛ هواداری که روزگاری با دل، تیمش را تا قهرمانی همراهی میکرد، حالا با جیب شرط بند، سرنوشت بازی را دنبال میکند. فوتبال، برای او دیگر یک تجربه جمعی نیست، یک بلیت بختآزمایی دیجیتال است.
این در حالی است که در بسیاری از کشورهای صاحب فوتبال، سایتهای شرط بندی تحت نظارت شدید نهادهای مالی، قانونی و ورزشی فعالیت میکنند. هر تراکنش، شفاف است. هر ضرایب، قابل بررسی و کوچکترین شائبهای درباره تبانی، با ورود فوری نهادهای مستقل پیگیری میشود. در آنجا شرط بندی، در چارچوبی مشخص و کنترلشده جریان دارد؛ نه مثل ما، در سایه، بینام، بیقانون و با دستانی که گاه تا قلب مسابقه نفوذ میکند.
اگر روزی فوتبال آینهای از همبستگی و شادی جمعی ما بود، امروز در آن شکافی ژرف افتاده است. آنچه در زمین میگذرد، بازتابی است از زخمهای اقتصادی و اجتماعی ما و شرط بندی، نه ریشه که نشانه این زخم است.
باید پیش از آنکه این تار عنکبوت، تمام پیکر فوتبال را در خود فرو ببرد، راهی برای رهایی یافت. نه فقط در کمیتههای انضباطی و اخلاق، بلکه در دل جامعهای که هنوز هم گاهی برای یک گل ساده، اشک میریزد.
نظر شما