به گزارش قدس آنلاین، از این رمان جنایی و روانشناسانه نوشتهٔ پاتریشیا هایاسمیت؛ چندین بار اقتباس سینمایی شده اما مجموعه ۸ قسمتی «ریپلی» نخستین تجربه سریال سازی از این رمان جنایی خواندنی است و «اندرو اسکات» ششمین بازیگری است که نقش تام ریپلی را بازی میکند؛ پس از الن دلون در «ظهر ارغوانی» (۱۹۶۰)، دنیس هاپر در «دوست آمریکایی» (۱۹۷۷)، مت دیمون در «آقای ریپلی بااستعداد» (۱۹۹۹)، جان مالکوویچ در «بازی ریپلی» (۲۰۰۲) و بری پِپر در «ریپلی زیر زمین» (۲۰۰۵)؛ جالب اینکه جان مالکوویچ در قسمت پایانی این سریال هم بازی کرده و نقشی بجز تام ریپلی را ایفا می کند؛ نقش یک جاعل پیر و کارکشته را.
اقتباس از این شاهکار ادبی که در سال ۱۹۵۷ «جایزهٔ بزرگ ادبیات پلیسی» را از آنِ خود کرده، برای بسیاری از فیلمسازان وسوسه کننده است اما ویژگی ممتاز سریال «رپیلی» علاو بر بازی چشمگیر اندرو اسکات، قاب های تماشایی و سینمایی آن است. زاویه دید دوربین آنقدر در این سریال، حساب شده و دقیق است که گویی مخاطب در یک گالری هنری قدم می زند و قاب های عکس با سرعت از جلوی چشمش می گذرد.
* تام رپیلی کیست؟
قصه این سریال درباره یک کلاهبردار خرده پا به نام «تام ریپلی» است که در نیویورک دهه ۱۹۶۰ توسط مرد ثروتمندی به نام هربرت گرینلیف استخدام میشود تا به ایتالیا برود و پسرش را متقاعد کند که به آغوش خانواده برگردد. تام مامور میشود تا این پسر مرفه را متقاعد به بازگشت به خانه کند؛ اما زمانی که با زندگی آزاد و آسوده ریچارد (دیکی) گرینلیف در کشور ایتالیا روبهرو میشود، تصمیم می گیرد که واقعیت را به دیکی بگوید در حالیکه تام خواب دیگری برای این مرد جوان ثروتمند دیده است. دیکی که صداقت تام را می بیند از او میخواهد که در ویلایش مستقر شود و جای دیگری نرود. دیکی که سالهاست در ایتالیا مشغول نویسندگی و نقاشی است، نامزدی به نام مارج دارد که او هم در حال نگارش کتاب راهنمای سفری درباره شهر آترانی است. دیکی با تام رفاقت میکند در حالیکه مارج از این دوستی، چندان خوشایند نیست. ورود شخصیت فرِدی مایلز از دوستان دیکی که او هم از طبقه ثروتمندان است، مسیر اصلی قصه را وارد ماجراهای دیگری می کند که منجر به جنایات مخوف تام می شود. تام ریپلی از یک جاعل خرده پا به قاتلی سریالی تبدیل می شود که برای پاک کردن رد پای جنایت اولش، حاضر است دست به جنایت های بعدی بزند.
* یک داستان هیچکاکی
سیاه و سفید بودن سریال به دلهره آور کردن فضا کمک زیادی است، ضمن اینکه فیلمساز با تعمد، خواسته که رنگ را از فضا بگیرد تا توجه مخاطب را روی سناریو متمرکز کند. اگرچه مخاطب در جاهایی با ضدقهرمان قصه همذات پنداری می کند اما هیچوقت به او برای جنایاتش حق نمی دهد و تا پایان سریال، منتظر است که دست این جانی نابغه، رو شود.
این سریال تک فصلی تبهکاری و روانشناختی را «استیون زِیلیان» براساس فیلمنامه خودش، کارگردانی و خلق کرده است؛ سینماگری که در مقام فیلمنامهنویس، برای «فهرست شیندلر» (ساخته استیون اسپیلبرگ، ۱۹۹۳) برنده جایزه اسکار شده بود و ۴ نامزدی تندیس طلایی را هم برای فیلمهای بیداریها، دارودستههای نیویورکی، مانیبال و مرد ایرلندی در کارنامه کاری اش دارد. او پیش از این، سریال کوتاه «آن شب» را هم در سال ۲۰۱۶ با همکاری ریچارد پرایس نویسندگی و کارگردانی کرده بود و حتما از چنین فیلمسازی، چنین اثر چشمگیری انتظار می رود.
زیلیان قبل از حضور در عرصه کارگردانی به عنوان یک فیلمنامه نویس قهار شناخته میشد و به خاطر نوشتن فیلمنامه «فهرست شیندلر »هم اسکار گرفته است و حالا در «ریپلی» یک داستان هیچکاکی را به تصویر میکشد که تعلیق و هیجان از عناصر جدایی ناپذیر آن است.
* دقت در جزئیات
علاوه بر فیلمنامه دقیق سریال که نقطه قوت آن به شمار می رود، توجه به جزئیات نشان از تسلط کارگردان بر اجرای ایده اش دارد. صحنه به قتل رسیدن دیکی توسط تام، آنقدر با جزئیات و دلهره آور به تصویر کشیده شده که بسیار نفسگیر و خیره کننده است. خلق شخصیت جذاب و فریبنده تام ریپلی هم از دیگر نقاط قوت این سریال نتفلکیس است؛ شخصیتی کاریزماتیک و جاهطلب که به دور از احساس، تصمیم می گیرد و هوش بالایی دارد. اگرچه او با ترس هایش روبرو می شود و فیلمساز هم کشمکش های درونی این شخصیت منفی را به خوبی نشان می دهد اما حفره های خالی این شخصیت طبقه فرودست، بی رحمی و شقاوتش علیه طبقه ثروتمند را توجیه نمی کند.
بازی مسحورکننده «اندرو اسکات» به شخصیت تام ریپلی جانی دوباره داده است؛ نگاه نافذ، لبخند عصبی و ادای بینظیر دیالوگها به ایتالیایی، حکایت از توانایی و تسلط او در بازیگری دارد.
سریال، نمایش خیرهکننده ای از نماهای ماندگار بناهای تاریخی و معماری ایتالیا دارد و هر پلان از این سریال همانند یک قاب عکس تماشایی است که آن را مدیون کادربندیهای بینظیر رابرت السویت، فیلمبردار اثر است.
ریتم سریال شاید در یکی دو قسمت اول کمی کُند به نظر برسد اما جذابیت ذاتی شخصیت تام ریپلی، این ضعف را می پوشاند و قصه هر چه پیش می رود، این شخصیت سیاه برای مخاطب عیان تر می شود و شوق او را برای تماشای ادامه قصه بیشتر می کند.
البته جذابیت شخصیت اصلی چنان زیاد است که سکانسهای بدون حضور تام ریپلی، چندان جذاب نیستند و شخصیتهای دیگر داستان همراستا با شخصیت اصلی نمیتوانند مخاطب را با خود همراه کنند.
«ریپلی» کلکسیونی از دلهره و زیبایی است، سریالی که ارزش دیدن دارد و تم روانشناسی آن انسان را به اعماق ناخودآگاه خود فرومیبرد و گاهی با شخصیت تام ریپلی همذات پنداری میکند و خودش را به جای او میگذارد اما در پایان قصه دوست ندارد که او قسر در برود.
نظر شما