معضل اجتماعی که موجب قتل الهه شد، جامعیت بسیار بالا و لحظهای داشت که برگرفته از یک معضل شهری بود. افراد زیادی که عموماً زنان بودند و تجربه خفتگیری و سوار شدن اجباری به خودروهای شخصی را داشتند و این ناامنی را تجربه کرده بودند، تجربههای تلخشان را در چند روز گذشته به اشتراک گذاشتند. این همهگیری اجتماعی سبب شد مطالبه اجتماعی قویتری به وجود بیاید درباره هر چه امنیت زنان جامعه را تهدید میکند؛ از بیسرانجام ماندن لایحه تأمین امنیت زنان گرفته تا بازبینی قوانین الکن موجود.
قاتلان قصاص میشوند و پس از قصاص شدن قاتل پرونده بسته میشود. استوریها گذاشته میشود و صفحات اجتماعی پر میشود از تسلیت و پس از سبک شدن، همه چیز فراموش میشود تا فاجعه بعدی و به این صورت خشونتهایی که علیه زنان میشود تمامی ندارد و روز به روز هم بیشتر میشود. کشته شدن معصومانه مونا حیدری، آنیتا، رومینا، بنیتا، ستایش قریشی و دهها دختر دیگر نشان میدهد جامعه ما بیش از پیش به آگاهی و ارتقای آگاهی عمومی نیاز دارند. باید آموزش مبانی جنسی، سیستمهای مراقبت از شهروندان و قوانین بازدارنده جنایت و بازبینی آنها در دستور کار قرار گیرد تا جامعه در این مسیر به آگاهی و عقلانیت لازم برسد. این مسئله فراتر از نهادها و یک وظیفه ملی و عمومی بوده و بر همه واجب است نسبت به آن حساسیت داشته باشند.
تا به حال در عرصه سینما کارگردانهای زیادی خواستهاند از طریق دوربین نسبت به دادن این آگاهی اجتماعی پیشقدم شوند و خشونت علیه زنان را به تصویر بکشند تا به این صورت شاخکهای جامعه را نسبت به این مسئله حساس کنند.
«قرمز»، «آب و آتش»، «من مادر هستم» و «خفهگی» به کارگردانی فریدون جیرانی، «عروس آتش» خسرو سینایی، «سگکشی» ساخته بهرام بیضایی، «هیس دخترها فریاد نمیزنند» ساخته پوران درخشنده، «لانتوری» ساخته رضا درمیشیان و «واکنش پنجم»، «دو زن» و «ملی و راههای نرفتهاش» ساخته تهمینه میلانی، «زندگی خصوصی» به کارگردانی محمدحسین فرحبخش، «خیابان بیست و چهارم» به کارگردانی سعید اسدی، «هفت و نیم» به کارگردانی نوید محمودی، «خانه پدری» ساخته کیانوش عیاری، «فروشنده» ساخته اصغر فرهادی، در کنار آثار جدیدتری همچون «شنای پروانه» ساخته محمد کارت، «علفزار» به کارگردانی کاظم دانشی، «ابلق» ساخته نرگس آبیار، «بیبدن» ساخته مرتضی علیزاده و «ناطور دشت» به کارگردانی محمدرضا خردمندان از مهمترین فیلمهای ساخته شده درباره خشونت علیه زنان بود.
نگاهی گذرا به فیلمهای ساخته شده درباره آزار و اذیت زنان نشان میدهد بسیاری از فیلمسازان دغدغهمند با هر آنچه در توان دارند برای رساندن صدای زنان که به طرق مختلف در جامعه خاموش میشود و یا اساساً به گوش کسی هم نمیرسد، هر چه در چنته داشتند را به کار بستند و با مصائب بسیاری دست و پنجه نرم کردند تا بتوانند فیلمشان را بسازند و در عین حال به بسیاری از قوانین نوشته و نانوشته و خطوط قرمز هم پایبند بمانند و به هر طریقی که از هنرشان برمیآید هشدار دهند، اعتراض کنند و در آگاهیسازی جامعه بکوشند و قدمی در مسیر روشنگری بردارند.
اما همچنان موانع بر سر راه ساخت آثار آگاهیبخش پابرجاست و سنگ اندازیهای بیشماری برای فیلمسازان عرصه اجتماعی با موضوعات حساس وجود دارد. معمولاً ساخت آثار و فیلمهای اجتماعی با سانسور و ممنوعیتهای زیادی روبهرو میشوند و بعضی آثار حتی بازه زمانی چند ساله را از زمان اتمام پروژه تا رونمایی پشت سر میگذارند.
بد نیست دستاندرکاران امر به این پرسش پاسخ دهند که برای فرهنگسازی و آگاهی دادن در وهله نخست به دختران و زنان و سپس به آحاد جامعه و از طرفی تاباندن نور و متمرکز شدن بر آسیبها، مشکلات، بزهکاریها، خشونت و بیدار کردن جامعه چه بستری مناسبتر از سینما که هم تأثیرگذار است و هم فراگیر.
آیا بهتر نیست به جای رواج خشونت و عادیسازی آن که سالهای اخیر در سریالهای شبکه نمایش خانگی به وفور یافت میشود صدایی باشیم برای منع خشونت علیه زنان و آگاهیبخشی به جامعه؟
خشونت در سریالهای شبکه نمایش خانگی از استعمال دخانیات و مواد مخدر حالا به ترفندهای سرقتهای مدرن و خشونتهای عجیب و غریب رسیده است؛ خشونتهایی که بعضاً حتی در نمونههای خارجی با ردهبندیهای سنی دقیق و اعمال محدودیتهای متعدد همراه است و کمتر دیده میشود در سریالهای ایرانی رو به افزایش است.
مخاطب چه در شکل اثرپذیر و چه فعال و پویا، در مصرف این پیامها و صحنههای دلخراش، حتی اگر با لذت به این شکل خشونت نگاه کند، باز از تأثیرات سوء آن در امان نیست. خشونتی که خشونت میآورد، نفرت به دنبال دارد و پیکره لطیف آدمی را آزرده میکند.
نظر شما