استاد ملکیان در پیامی با وقار و متانت بیان کرد: «شادروان و زندهیاد استاد محمدحسین حشمتپور، در یک کلام حاضر غائب و همین حضور غائبانه رمز جمال، جلال و کمال او بود. در میان مردم میزیست، امور خانوادگی را تدبیر و تمشیت میکرد. با خویشاوندان معاشرت و مصاحبت میکرد. با دوستان حشر و نشر و نشست و برخاست داشت. به تدرس و تدریس و تعلیم و تعلم اشتغال مدام داشت. به امور خیریه اهتمام وافر میورزید. به وضع و حال و کاروبار مستمندان توجه بلیغ داشت. به مشورتجویان نظر مشورتی میداد. از توصیهخواهان توصیهای دریغ نمیکرد. و اما و همه عظمت و فضیلت او در این اما خلاصه میشود. به وساطت همه این کارها با جان جهان سخن میگفت و گفت و شنود میکرد. هر وظیفه اخلاقی را که نسبت به هر انسان، حیوان، نبات و جمادی داشت ادا میکرد. حقگذار همه موجودات بود. نیکخواه و نیکوکار بود؛ اما از طریق همه اینها با محبوبی یگانه مراوده و مکالمه داشت. به دیگران کمک و خدمت میکرد اما به این نیت که دل آن یگانه دیگر را بدست آورد».
ایشان در ادامه با بیان خاطراتی شخصی و تأثیرگذار افزود: «به ظاهر با من و تو سخن میگفت و در باطن با آن به کلی دیگر، نجوا و زمزمه داشت. همه موجودات را عیال و عائله او میدید و برای آنکه در نزد او محبوبتر شود بر کمک و خدمت به این عیال و عائله میافزود. به ظاهر در حضور همه بود و در باطن از همه غیاب داشت و با دیگری نرد عشق میباخت. جسم و جانش با ما بود اما دلش به سوی او پر میکشید. این «اما» اینقدر هست که او به گوش وی خوانده بود که اگر جسم و جان را صادقانه و بیغرضانه فدای دیگران نکنی دلت به حریم خلوت من راه نخواهد یافت. کوتاه سخن؛ هرگز حدیث حاضر غائب شنیدهاید، او در میان جمع و دلش جای دیگر. همه زندگی غبطهانگیزش در تقریر حقیقت و تقلیل مرارت خلاصه میشد. از دوران کودکی تا پایان عمر در پی حقیقت بود و همین حقیقتجویی او را به تتبع و غور خستگیناپذیر و کم مانند در کتب و رسائل وا داشته بود. بیش از 60 سال در آثار و مأثورات سنت اسلامی غوطهور بود. در همه علوم و معارف اسلامی، از اصول فقه، فقه، اخلاق و کلام گرفته تا فلسفه و عرفان مجتهد و صاحبنظر بود و با این حال در هیچ حدی متوقف نمیشد و پیوسته در کار مطالعه بیشتر و تحقیق جدیدتر بود».
این استاد برجسته فلسفه، در دیگر سوی شخصیت علمی و معنوی استاد حشمتپور نیز نگاهی عمیق داشت و با احساس تأثر و ارادت، یادآور شد: «گمان ندارم که کسی او را در مکانی حتی در کوچه و خیابان بدون یکی دو کتاب و دفتر در دست دیده باشد. من خود جامعیت او را در حیطه علوم معارف اسلامی در احدی ندیدم. حتی در مباحثی مانند ریاضیات و طبیعیات فیلسوفان مسلمان، که اعتقاد عموم بر این است امروزه از ارزش و اعتبار سابق برخوردار نیستند، سر سوزنی کمتر یا سست باورانهتر یا کم مهرتر از سایر مباحث تتبع و تحقیق نمیکرد. همه جا در پی حقیقت بود و مهمتر آنکه این حقیقتجویی را هیچگاه مشوب به شوائب تعقب، جزم و جمود، پیش داوری، استدلال گریزی، آرزو اندیشی و خرافهپرستی نمیکرد. اما حقیقتجویی، او را از تقلیل مرارت و تخفیف رنج و محنت همنوعانش غافل نمیکرد. نسبت به روز و روزگار نیازمندان حساسیت و تیزچشمی کمنظیر داشت و در راه رفع نیازهاشان نه فقط از بذل موجود دریغ نمیکرد و هر چیز خود داشت به رایگان میبخشید؛ بلکه واسطه خیر نیز میشد و خلاف شأن و مقام خود نمیدید که از نیکوکاران و خیران دیگر نیز کمک بگیرد و کمکهای آنان را به کمکجویان برساند. کمکجویانی که اغلب خبر نداشتند که او یکی از بزرگان و مدرسان علوم اسلامی در روزگار ماست».
این دوست صمیمی به برجستهترین وجه انسانی استاد حشمتپور نیز نگاه کرده و با تأکید بر کمال معنوی استاد ادامه داد: «از همه اینها ارجمندتر آنکه این تقریر حقیقت و تقلیل مرارت، زاده و پرورده بیأنانیتی بود استاد حشمتپور أنانیت نداشت یا به تعبیری دیگر أنانیت را در خود میرانده بود و به راستی در مبارزه با نفس و نفسکشی، کامیاب شده بود و همه صداقت، تواضع، عدالت، شفقت و نیکخواهی او همچون ققنوس از خاکستر نفسی سوخته و فرومرده برمیخاست؛ بی سر سوزنی مبالغه و اغراق و غلو؛ در طی بیش از ۴۰ سالی که مشرف به شرف آشنایی و دوستی با او بودم؛ ذرهای أنانیت و نفسانیت در گفتار و کردار و حتی زبان بدن او ندیدم. هم از این رو بود که با آنکه در باطن فاصله معنوی کهکشانی با من و امثال من داشت، در ظاهر حرکات و سکنات فاصلهانداز نداشت».
استاد ملکیان در پایان پیام تأثیرگذار خود، با برجسته کردن جایگاه معنوی استاد حشمتپور و نقش او به عنوان الگویی زنده از زندگی اسلامی، تصریح کرد: «در تقریباً ۳۰ سال گذشته، صدها بار وقتی کسانی اظهار شک میکردند در اینکه در این روز و روزگار وانفسا بتوان حیات معنوی داشت یا از من میخواستهاند که لااقل یک انسان معنوی به آنان بشناسانم؛ بیدرنگ از استاد حشمتپور نام بردهام و چنانکه در اهداییه یکی از کتابهای خودم به او نوشتهام او را تجسم اخلاق و معنویت میدانم. با دلی آکنده از اندوه و چشمی اشکبار از او یاد میکنم، هرچند هرگاه یاد او میکنم از خود شرمنده میشوم که اگر او انسان من چیستم و اگر من انسانم او که بود. اگر خیلی خوشبینانه سخن بگویم باید به او خطاب کنم که؛ صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را، تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید. و واقعبینانهتر آنکه إنّ الزمان بمثله لعقیم».
نظر شما