بالای تصویر مرد چاق عبارت «عاقبت نقدفروشی» و بالای تصویر مرد نحیف و لاغراندام، عبارت «عاقبت نسیهفروشی» را نوشته بودند.
پایین این دو تصویر هم این جمله دیده میشد: به علت نداشتن گنج قارون، صبر ایوب، عمر نوح، طاقت دوری شما، از دادن نسیه معذوریم.
این پوستر را که شاید عمر آن به بیش از نیم قرن هم میرسد بسیاری از کاسبان قدیم روی دیوار محل کسبشان نصب میکردند.
هنوز هم برخی از این نمونه اتمامحجتها را آن هم با زبان طنز، میشود در فضای مجازی پیدا کرد، یک کپی از آن گرفت و روی دیوار محل کسبوکار نصب کرد.
نمونهای از این نوع را هم بخوانید:
«از دادن نسیه بهصورت قرضی و رفاقتی معذوریم.
میرم الان میارم، کار میکنم بعداً میدمت.
ها! مو که فرار نکردم، اگه مسیر خورد میارم. مشتریت هستم. یارانه مو گرفتم میارم به حضرت عباسی»
در مقابل این گروه از کاسبها، گروه دیگری هم بودند و هستند که نه تنها نسیه میدهند که روی دیوار محل کسبشان جایی را برای مشارکت مشتریانشان اختصاص دادهاند.
برای اثبات این ادعا؛ در همین روزهای پس از حمله رژیم صهیونیستی و پیامدهای اقتصادی آن به سراغ چند فروشنده در تهران و حومه پایتخت رفتیم.
آخر سال دفاتر حساب نسیه را پاره میکنم
«حاج علی» صاحب فروشگاهی در حوالی میدان هرندی واقع در محله مولوی تهران، میگوید: تا دو دهه پیش به هر یک از اهالی محل که تا حد کمی میشناختم، نسیه میدادم؛ البته الان هم با کمی احتیاط نسیه میدهم چون این کار را وظیفه دینی و اجتماعی خودم دربرابر همنوعانم میدانم.
حاج علی هفتاد ساله معتقد است نسیهفروشی در شرایط عادی موجب جذب مشتری میشود و سودآور است، اما وقتی بازار در شرایط غیرعادی یا تورمی است، وضعیت کمی فرق دارد و اگر کاسب به قول معروف بیحساب و کتاب نسیه بدهد احتمال اینکه متضرر شود کم نیست. بنابراین خودم بخشی از سود سالانه فروشگاهم را برای نسیهفروشی در نظر میگیرم تا هم مشتریانم را حفظ کنم و هم اگر تعدادی از آنها نتوانستند بهموقع و یا اصلاً حسابشان را تسویه کنند دچار ضرر سنگین نشوم. به این شکل، هم سود تضمین شده از فعالیتم دارم و هم در راه رضای خدا قدم برمیدارم و دعای خیر مردم پشت سرم است.
وی با بیان اینکه بیش از ۹۰درصد کسانی که نسیه جنس میبرند سر یک تا دوماه حسابشان را تسویه میکنند، میافزاید: در واقع درصد کمی از آنها به موقع بدهیشان را نمیدهند و یا اصلاً نمیپردازند که در قبال اینها هم نباید خیلی سختگیری کرد، چون شاید واقعاً از نظر مالی در شرایطی نیستند که بدهی خود را بدهند.
حاج علی میگوید: قبلاً هر از گاهی خیّری میآمد و پول ۴-۳ کیلو پنیر، عدس یا لوبیا را میداد و میگفت اینها را به کسانی که نیازمند هستند و توان خریدش را ندارند، بدهید. یادم میآید چند سال پیش، شخصی به نام «اخباری» که بازنشسته ارتش بود هر از گاهی به بقالیام میآمد و چنین کاری میکرد. یا یکی دو اسکناس ۲۰ تومانی را خرد میکرد و آن را بین چند کارگر روزمزد که کسی آنها را به کار نگرفته بود، تقسیم میکرد.
حاج علی که دو دفتر حساب نسیه و تعدادی برگه یادداشت نسیه مقابلش قرار دارد، میگوید: هر سال چند روز مانده به عید نوروز دفترهای نسیه را پاره میکنم و دور میریزم. اینطور تصور میکنم دیگر از هیچ کس طلبی ندارم و خیالم راحت میشود.
دلم راضی به خرد شدن شخصیت مشتریانم نمیشود
«داریوش» هم که صاحب یک سوپرمارکت در خیابان شهید «بهروز پرستویی» واقع در محله خزانه تهران است، به ما میگوید: بیشتر اهالی اینجا از قشر ضعیف جامعه هستند. وقتی میآیند توی مغازه و جنس را میگیرند و میگویند «بزن به حسابم بعداً میدهم» خب این وقتها دل آدم راضی نمیشود جنس را پس بگیرد، چون شخصیت او خرد میشود. اما مشکل اینجاست که بعضیها نسیه خرید میکنند اما دیگر پشت سرشان را هم نگاه نمیکنند.
وی با اشاره به اینکه سال گذشته نتوانسته ۷۰ میلیون تومان از طلبهایش را دریافت کند، ادامه میدهد: از طرف دیگر در سالهای اخیر قیمت اجناس گاهی در یک ماه افزایش مییابد که در این صورت وقتی مشتری نسیه میبرد و پس از چند ماه هزینه آن را میدهد خب در این شرایط هم این کاسب است که زیان میبیند. البته ضرر کاسب از سود است. یعنی من و امثالهم سود کمتری میکنیم که در قبال برآورده شدن نیازهای اساسی مردم به نظرم ایرادی ندارد. چون این خداست که رزق و روزی همه ما را میرساند.
دفتر نسیه ندارم اما نسیه میدهم
از سوپرمارکت داریوش سری به نانوایی بربری آن طرف خیابان میزنم. بوی آرد و نان پخته فضای نانوایی را پر کرده است. عباس، متصدی فروش به ما میگوید: با اینکه مردم محلات جنوب تهران به لحاظ اقتصادی هیچ وقت وضعیت خوبی نداشتهاند اما آنقدر توان مالی داشتند که پول خرید نان مصرفیشان را بپردازند، اما حالا هر از گاهی بعضی افراد از ما نان به نسیه میخواهند.
وی با اشاره به اینکه تا الان سابقه نداشته کسی که چنین درخواستی داشته را دست خالی برگرداند، ادامه میدهد: این کمترین کاری است که میتوانم برای هموطنانم انجام دهم.
عباس آقا با اشاره به اینکه دفتر حساب نسیه ندارد، میگوید: بعضی از مشتریها پس از چند روز و یا حداکثر سر یک ماه پول نان را میپردازند اما بعضی دیگر بدهیشان را نمیدهند، یعنی بندگان خدا ندارند که بدهند وگرنه پرداخت میکردند، چون واقعاً اهالی این خیابان آدمهای خوبی هستند و حلال و حرام سرشان میشود.
وی با اشاره به اینکه فروش نان به صورت نسیه را برای سیر کردن شکم مشتریانم و شاد کردن دل آنها و خودم انجام میدهم، اضافه میکند: افراد خیّر هر از گاهی میآیند و پول نان یک یا چند فر یا تنور را میپردازند یا بدهی تعدای از مشتریان را پرداخت میکنند. البته انگار تعداد افراد یا خیّرانی که چنین کار خداپسندانهای میکنند هرسال کمتر از قبل میشود.
روی دفتر حساب نسیهام خیلی حساب نمیکنم
از عباس آقای نانوا که خداحافظی میکنم سری هم به یک قصابی در محله خاوران در جنوب شرق تهران میزنم.
«سید هادی» که موهای شقیقهاش سفید شده در حالی که مشغول وزن کردن یک تکه گوشت گوساله برای مشتریاش است، میگوید: نسیهفروشی بخشی از کارم است. از سال ۱۳۵۴ که این قصابی را راه انداختم تا حالا هر یک از آشنایان و اهالی محل که گوشت نسیه خواسته است، نسیه دادهام. خدا را شکر تا الان مشکلی پیش نیامده است چون اگر چند نفرشان هم بدهیشان را پرداخت نکنند، بخشی از آن را من بیخیال میشوم و بخشی دیگر را هم دو سه نفر از خیّران محل تقبل میکنند. پس هر چند دفتر حساب نسیه دارم اما خیلی روی آن حساب باز نمیکنم. بدهیشان را دادند که چه بهتر! اما اگر هم ندادند از شیر مادرشان هم حلالتر. چون خیر دنیا و آخرتم میشود.
سید هادی درباره خیّرانی که دستی در توزیع گوشت رایگان میان نیازمندان دارند، میگوید: من چند نفری را میشناسم. یکی از آنها حاج ایوب است که مثل پدر خدا بیامرزش هر دو سه ماه یکبار سری به اینجا میزند و تا سقف ۵۰ کیلو بدهی مستمندان را میدهد و میرود. یا یکی از بستگانم که از چند دهه پیش در استرالیا زندگی میکند هر سال در آستانه ماه مبارک رمضان، عید قربان و عید نوروز قیمت یک رأس گوساله و دو رأس گوسفند را به حسابم واریز میکند و از من میخواهد آنها را در قطعههای یک کیلویی میان نیازمندان واقعی توزیع کنم.
صندوق سفره مهربانی
از خاوران به یک نانوایی سنگکی در شهرستان رودهن در شرق پایتخت میروم. «سید محمد موسوی» مالک آنجا تقریباً چهل ساله است و میگویند به نیازمندان نان رایگان میدهد.
خودش هم میگوید دفتر حساب نسیه ندارد و ادامه میدهد: به جای دفتر نسیه، صندوق سفره مهربانی روی پیشخوان قرار دادم. اینطور هر روز آدمهای مهربانی که توان مالی دارند وقتی برای تهیه نان به اینجا میآیند پول چند نان را هم داخل صندوق میریزند. ضمن اینکه بعضیها هم پول چند فر را میدهند تا نان صلواتی به مردم بدهیم. در این حالت ما سعی میکنیم نان را فقط به فقرا یا مستمندان بدهیم نه به هر کسی که برای تهیه نان به اینجا مراجعه میکند.
هر هفته ۵۰ کیلو حبوبات برای نیازمندان
حالا سری به یکی از کاسبان قدیمی رودهن میزنیم. آقای درویشی حدود ۵۰ سال پیش سوپرمارکتش را در نزدیکی مسجد جامع این شهرستان دایر کرده است.
او هم که میان اهالی اینجا به کاسب منصف مشهور است، میگوید: هرچه تورم افزایش مییابد، قدرت خرید مردم هم کم میشود. البته از آن طرف نیز همچنان خیّرانی داریم که دست نیازمندان را برای تأمین نیازهای حیاتیشان میگیرند. مثلاً یکی از همسایهها به نام حاجیه زهرا، هر هفته به فروشگاهم میآید و پول ۵۰ کیلو حبوبات اعم از لوبیا، نخود و عدس را میپردازد و بعد من ۲ کیلو حبوبات به هر مشتری که نامه امضا شدهاش را بیاورد، میدهم. یا هر سال موقع ماه رمضان و عید نوروز شخصی به نام حاج عیسی که اصالتاً از استان اردبیل است اینجا میآید و ۱۰۰ بسته موادغذایی شامل دو بسته پنیر، ۱۰ کیلو برنج، دو بسته خرما، دو بسته ماکارونی و ۲ کیلو نخود را آماده و میان نیازمندان توزیع میکند.
شیکپوشی که یواشکی دست در جیب نیازمندان میکند!
از رودهن به ترهبارفروشی حاج حسین در خیابان حاج منصور شهرستان بومهن میرویم. او که از کاسبهای قدیمی محله حاج منصور محسوب میشود، میگوید: به اهالی محل و آنهایی که بشناسم قطعاً نسیه میفروشم. تا جایی که سالی دو دفتر حساب نسیهام پُر میشود. البته از هر ۱۰ مشتریام بهطور میانگین یکی یا دو نفر در پایان سال بدهیشان را نمیپردازند که چنین اتفاقی در هر کار و کاسبی کاملاً طبیعی است و مشکلی ایجاد نمیکند.
وی با اشاره به همراهی خیّران نیکوکار با کاسبان محلهها میگوید: در ۱۵سال فعالیتم در اینجا شاهد صحنههای زیبای انساندوستی بودهام. مثلاً بارها دیدهام فردی علاوه بر خرید میوه و ترهبار یک هفته مورد نیاز خودش، این کار را برای شخص دیگری که توان خرید چند کیلو سیبزمینی، گوجه، کدو و بادمجان را هم نداشته، انجام داده است. یا شخص شیکپوشی را میشناسم که اواخر هر ماه با من تماس میگیرد و میگوید به چند نفر از افراد نیازمند اطلاع بدهم فردا برای خرید ترهبار به فروشگاهم بیایند. من هم همین کار را میکنم. روز بعد سرساعت مقرر پیدایش میشود و به آنهایی که آمدهاند میگوید هرچه ترهبار برای یک هفتهشان لازم دارند، تهیه کنند. بعد هم علاوه بر پرداخت پول ترهبار آنها، یواشکی مقداری پول توی جیبشان میگذارد و میرود.
نظر شما