شاید در نگاه نخست، بسیاری از افراد ریشه جنگ ۱۲روزه را در تحولات سیاسی و نظامی دو سال اخیر پس از عملیات طوفان‌الاقصی و یا در تقابل وجودی جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی بدانند.

نبرد ۱۲روزه، ترسیم‌گر آینده نقشه ارتباطی غرب آسیا
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

اینکه جمهوری اسلامی ایران از ابتدا و حتی پیش از پیروزی انقلاب در مواضع رهبرانش ازجمله امام راحل(ره) ضدیت با رژیم صهیونیستی را به عنوان بخشی از هویت سیاسی خود تعریف کرده بود، روشن است، اما فارغ از ابعاد سیاسی و اعتقادی، ما به دلایل اقتصادی و ژئوپلیتیک (جغرافیای سیاسی) در چند سال اخیر با رقابت و درگیری روشنی در منطقه مواجه بودیم که ایران و رژیم صهیونیستی در دو سمت ماجرا قرار داشتند.یکی از مهم‌ترین محورهای شکل‌دهی به مناسبات اقتصادی و سیاسی جهان در یک دهه اخیر، رقابت بر سر کریدورها بوده است. بیش از ۸۰درصد تجارت جهان از مسیر دریا عبور می‌کند و سال‌هاست مسیرهای دریایی به دلیل عمومیت و عدم مداخله نظامی در این مسیرها، شاهراه اصلی تجارت بوده‌اند اما از زمانی که برخی کشورها ازجمله چین احساس کردند در مسیرهای دریایی ممکن است با موانع سیاسی و نظامی روبه‌رو شوند و یا به دلیل اتکای بیش از حد به این مسیرهای دریایی ازجمله تنگه مالاکا در معرض تهدید باشند، ایده احیای تجارت از مسیر خشکی و شکل‌دهی به کریدورها را مطرح کردند. برهمین اساس ایده کمربند - راه مطرح شد که پیگیر توسعه مسیرهای زمینی از چین به مقصد آسیای مرکزی، غرب آسیا، اروپا و آفریقا بود.
به باور برخی کارشناسان، کریدور صرفاً راه نیست بلکه در پوشش طراحی مسیرهای حمل‌ونقل غیردریایی، بستری از سرمایه‌گذاری در کشورهای هدف، همکاری‌های اقتصادی و سیاسی و شکل‌دهی به مناسبات بین‌المللی جدید را ایجاد می‌کند. طبیعی است آمریکا به عنوان رقیب اصلی چین در مناسبات جهانی و رقابت میان ابرقدرت‌های اقتصادی دنبال شکل‌دهی به مسیرهای موازی برای تضعیف کریدورهایی است که به چین کمک می‌کند.
با این مقدمه، خوب است ببینیم در کارزار شکل گرفته میان ایران و رژیم صهیونی، سهم رقابت‌های کریدوری ابرقدرت‌ها و جایگاه ایران در این زمینه چیست.

عقیم‌سازی پروژه کمربند - راه
در سال‌های اخیر به‌تدریج مبحث جداسازی غرب از شرق (decoupling) شکل گرفته است. بحث این است با افزایش قدرت چین، هژمونی ایالات متحده مورد تهدید قرار گرفته و باید برای جلوگیری از آن، اقداماتی کرد. تا امروز فهرست بزرگی از این اقدامات را شاهد بوده‌ایم و این فهرست در حال بزرگ‌تر شدن است. یکی از اهداف در پروژه جداسازی، عقیم‌سازی پروژه کمربند - راه (BRI) است که قرار بود بود چین را از طریق شمال خلیج‌فارس و آسیای میانه به اروپا متصل کند.
در این حد فاصل کشورهایی قرار دارند که در تصویر نخست، دور آن‌ها خط آبی کشیده شده است. کشورهای در محدوده آبی رنگ حدود ۵۰۰ میلیون نفر جمعیت دارند که معادل اروپاست. فرض بی‌آرآی عدم تنش و همراهی سیاسی با ایالات متحده بود. در صورت اجرای بی‌آرآی بدون تنش با ایالات متحده،‌ ظرفیت بی‌نظیر توسعه در این منطقه (با توجه به انباره جمعیتی و ذخایر غنی) یکی از بزرگ‌ترین ظرفیت‌های رشد را شکل می‌داد. شرکت‌های مختلف منطقه و شرکت‌های اروپایی و شرکت‌های چینی به شکلی تودرتو و غیرقابل انفکاک در زنجیره‌های ارزش با یکدیگر مرتبط می‌شدند.(تصویر ۱)

اثر توسعه منطقه آبی رنگ برای ایالات متحده چیست؟
توسعه منطقه آبی رنگ یک پیوست بزرگ زمینی و در هم تنیده از مناسبات تجاری و امنیتی را از چین تا منطقه آبی و اروپا شکل می‌دهد. قدرت هژمونی ایالات متحده آمریکا مبتنی بر سه مؤلفه است: ۱. قدرت نظامی با تسلط بر آبراه‌ها (نظم بحری یا دریایی)، ‌۲.قدرت اقتصادی از طریق تأمین محل امن سرمایه دلار پایه، ۳. قدرت هنجاری از طریق اروپا. توسعه منطقه آبی به شکل جدی اهرم‌های تثبیت هژمون ایالات متحده را از بین می‌برد.

تاریخچه راه‌اندازی پروژه آی‌مِک
اجلاس سال ۲۰۲۳ جی۲۰ (شهریور ۱۴۰۲) در دهلی در شرایطی برگزار شد که شی‌جین پینگ حضور پیدا نکرد. مهم‌ترین خروجی این اجلاس اعلام رسمی راه‌اندازی پروژه آی‌مِک بود. پروژه‌ای که قرار است به عنوان جایگزین بی‌آرآی جایگزین اتصال شرق به غرب شود. آی‌مِک متمرکز بر هند و شکل دهی کریدور در کشورهای عربی با محوریت امارات، عربستان و اردن است. در مقابل منطقه آبی که حدود ۵۰۰ میلیون نفر جمعیت دارد، آی‌مِک از مسیر حدود ۶۰میلیون نفر با محوریت رژیم صهیونیستی توسعه می‌یابد (تصویر ۲).
تفاوت زیرساخت جمعیتی این دو منطقه و امکان کنترل قطعی بر مناسبات کشورهای جنوب خلیج‌فارس، پروژه آی‌مِک را واجد اهمیت استراتژیک برای آمریکا می‌کند، چرا که نه تنها از طریق آن می‌تواند بی‌آرآی را خنثی کند که عملاً با کنترل بر مسیر فناوری و انرژی، چین را مهار می‌کند.
نطفه پروژه آی‌مِک در پروژه «آی۲یو۲» (تشکیل شده با همکاری امارات، هند و رژیم صهیونیستی) بسته شده بود. علاوه بر این، زیرساخت پروژه آی‌مِک پیمان ابراهیم (پیمان عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل) است. پس از اعلام پروژه در اجلاس جی۲۰، این پروژه توسط نتانیاهو به این صورت ارائه شد که با اجرای آن، رژیم صهیونیستی دریچه فناوری، انرژی و اقتصاد منطقه خواهد شد. سپس در سفر به اجلاس سازمان ملل نیز این پروژه به عنوان محور شکوفایی در مقابل محور فلاکت (ایران) توسط او رونمایی شد. (تصویر ۳)

رویکرد چین در قبال نظم بین‌الملل
شواهد متعددی نشان‌ می‌دهد در بدنه تصمیم‌سازی ایران اراده منسجمی برای تعریف روابط بلندمدت، استراتژیک و غیرفرصت‌طلبانه با چین وجود ندارد. از طرفی دیگر، رفتار چین نشان می‌دهد تا جایی که بتواند اهرم‌هایش را به شکل تدریجی و بدون هیاهو و تبلیغات در چارچوب قواعد بین‌المللی اعمال می‌کند و چندان با ساختارهای بین‌المللی سرشاخ نمی‌شود.
بنابراین حتماً انتظار این نیست که پیوند همکاری با چین به شکل پرهیاهو و در حساس‌برانگیزترین موارد شکل گیرد،‌ اما دست‌کم می‌توان داوری داشت که از طرف ایران اقدام لازم برای شکل‌گیری یک رابطه بلندمدت و مبتنی بر منافع متقابل ژئوپلیتیک و توسعه‌ای شکل نگرفته است. در صورت صحت فرضیه طرح شده، شکست ایران در قالب یک دولت شکست‌خورده با جنبه‌هایی از تجزیه‌شدگی، یک خسران استراتژیک برای چین است و برای همین به نظر می‌رسد بقای ایران اهمیت استراتژیک برای چین داشته باشد.

استراتژی ایران در این رقابت کریدوری چیست؟
در هر حال با این توضیحات به نظر می‌رسد مهار توسعه محدوده آبی رنگ برای ایالات متحده مسئله‌ای استراتژیک است، چرا که ابزارهای حفظ هژمون او را از بین می‌برد و کشورهایی نظیر امارات،‌ ترکیه و عربستان نیز در صورت توسعه منطقه آبی، مزیت‌های استراتژیک خود را از دست می‌دهند.
از سوی دیگر، نقشه جدید خاورمیانه با کارگزاری خشن رژیم صهیونیستی در حال پیاده‌سازی است. علاوه بر این، ملاحظات شخصی نتانیاهو هم مزید بر علت برای شتاب بیشتر این نقشه شده است. در این نقشه جدید، مسئله اصلی ایران است نه جمهوری اسلامی. ایرانی که دچار یک دولت شکست‌خورده و وابسته باشد، به تجزیه نزدیک شده باشد و یا بخش‌های مهمی از آن فاقد امکان کنترل توسط دولت مرکزی باشد، سناریو مدنظر رژیم صهیونیستی و آمریکاست. با این فرض، پرسش مهم این است در مذاکرات احتمالی
پیش رو با آمریکا، آورده ایران در مذاکره برای رسیدن به یک معامله و توافق چیست؟ آیا دست کشیدن از ظرفیت‌های هسته‌ای، توانمندی‌های موشکی، پیوستن به پیمان ابراهیم و باز کردن سفارت، در برابر ارزش استراتژیک عقب نگه داشتن منطقه آبی رنگ برای آمریکا اهمیتی دارد؟
اگر بپذیریم آمریکا و غرب امکان پرداخت هزینه جنگی طولانی مدت مانند عراق را ندارند، بنابراین استهلاک از طریق مذاکرات در ترکیب با اقدامات سخت گاه به گاه، هنوز چشم‌انداز اصلی پیش رو است و در صورت صحت این فرضیه،‌ استراتژی ایران به موارد زیر وابسته است:
الف. شکل‌گیری انسجام حداقلی داخلی همزمان با فعال‌شدن مکانیزم‌های دفاع ملی
ب. امکان جداسازی ملاحظات شخصی ترامپ از آمریکا (به مثابه قدرت هژمون) به نحوی که بشود با او دست‌کم توافقات حداقلی برای بازسازی را شکل داد.
ج. تغییر اساسی دست فرمان داخلی در مناسبات با چین.
خبرنگار: مهدی حسن‌زاده

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha