کمی هم حرف زدن درباره «تنهایی جمعیت» شاید سبب شود فرصت پیدا کنیم و از زاویهای متفاوت به خطرات و پیامدهای مسائلی مانند سالمندی جمعیت نگاه کنیم.
مادرها و پدرها
اگر وقتی دارید توی سایتها و خبرگزاریها، تیتر اخبار مختلف را رصد میکنید چشمتان بیفتد به خبر: «بیش از 6/5 سالمند در کشور تنها زندگی میکنند» احتمالاً با دو سه ثانیه مکث از خبر عبور میکنید و سراغ تیتر جذابتر و مثلاً مهمتر بعدی میروید... اما صبر کنید! این خبر آنقدرها که ساده و پیش پا افتاده به نظر میرسد، کم اهمیت نیست. یعنی عنوان خبر جوری تنظیم شده که اصل مشکل را به شما نمیگوید. توی تیتر باید نشانه و چیزی وجود داشته باشد تا شما را تحریک و تحریص کند سراغ مشروح خبر بروید. یا حداقل از خودتان بپرسید تا دو سه سال پیش چند سالمندِ تنها در ایران زندگی میکردند؟ آیا تعدادشان افزایش پیدا کرده؟ آیا با توجه به تلاشها برای بالا بردن نرخ باروری و... آمار سالمندانی که تنها زندگی میکنند کاهش پیدا کرده؟ آیا این مقولات اصلاً ربطی به هم دارند؟
«تابناک» روز گذشته در این باره نوشت: «در فاصله مهر ۱۴۰۱ تا تیر ۱۴۰۴ جمعیت سالمندانِ تنها در ایران از 1/3 میلیون نفر به 6/8 میلیون نفر رسید!»
اینکه فقط طی سه سال، رقم سالمندان تنها از یک میلیون و ۳۰۰هزار به نزدیک ۷میلیون نفر میرسد، نه فقط عددی خشک و تیتری خبری است که روایت تغییرات ژرف اجتماعی است. تغییراتی که آرام و بیصدا، مثل فرسایش خاک، بنیانهای جامعه را تحت تأثیر قرار میدهند.
توی ذهنتان این طور تصور کنید زنانی که روزی مادران خانه بودند، امروز در خانههایی خالی، با دیوارهایی که فقط صدای قدمهایشان را به آنها پس میدهد، تنها ماندهاند. ۵۵درصد زنان سالمند، بیهمسرند و این یعنی ۵/۳میلیون زن تنها. اینها فقط آمار نیستند، اینها مادرانی هستند که شاید هنوز عکس فرزندانشان را روی طاقچه نگه داشتهاند، فرزندانی که یا رفتهاند یا آنقدر درگیر زندگی خودشان هستند که فرصتی برای مادران سالخوردهشان ندارند. از مردها و پدرها هم بگوییم. البته از حیث آمار و ارقام تعدادشان کمتر است، اما آنها هم از این تنهاییِ ناجورو ناسور سهمی میبرند. از ۶۰۰هزار مرد سالمند تنها، برخی هرگز ازدواج نکردهاند، برخی همسرانشان را از دست دادهاند و برخی دیگر، شاید به خاطر همان تغییر فرهنگی که فرزندان را از والدین دور کرده، در انزوای پیری گرفتار شدهاند.
نوک کوه یخ
یک بار دیگر اصل خبر و واقعیت همراه آن را مرور کنید... وقتی میگوییم در فاصله کوتاه بین مهر ۱۴۰۱ تا تیر ۱۴۰۴، اتفاقی عجیب رخ داده و جمعیت سالمندان تنها در ایران از ۳/۱میلیون نفر به ۸/۶میلیون نفر رسیده یعنی در کمتر از سه سال، شمار کسانی که در پاییز زندگی، تنها و بیپناه ماندهاند، بیش از پنج برابر شده و آنچه روزی زنگ هشداری آرام بوده و شنیده نشده، امروز به آژیری بلند تبدیل شده است.
بازهم دقیقتر شویم... در سال ۱۴۰۱، نزدیک به نیمی از زنان سالمند (۴۹درصد) بیهمسر بودند. اما امروز در ۱۴۰۴، این رقم به ۵۵درصد رسیده است. پشت این درصدها، اعداد گویاتری نهفته است. از ۶۳۷ هزار زن سالمند تنها در ۱۴۰۱، امروز به ۵/۳میلیون نفر رسیدهایم. رشدی ۵۵۰درصدی که نشان میدهد چگونه زنان سالمند، قربانیان خاموش این تغییرات اجتماعی هستند و البته هنوز حرفی از مردان سالمند این ماجرا نزدهایم که آمار فوتیهایشان بیشتر از زنان سالمند است و نتیجهاش تنها شدن زنان سالمند است.
تا سال۱۴۰۱، آمار رسمی از سالمندانی که هرگز ازدواج نکردهاند وجود نداشت. اما امروز، ۸۰ هزار سالمند مجرد بدون سابقه ازدواج شناسایی شدهاند. این عدد شاید کوچک به نظر برسد، اما نوک کوه یخی است از تغییر الگوهای زندگی که در آینده به بحرانی بزرگتر تبدیل خواهد شد و چه بسا در سالهای آینده باید در انتظار اعداد و ارقام عجیبی در این زمینه باشیم.
بانک زمان نداریم
در سال ۱۴۰۱، هزینه نگهداری از یک سالمند ماهانه ۹ تا ۱۰ میلیون تومان بود. امروز با وجود تورم سرسامآور، این رقم چقدر میشود؟ نسبت آن با حقوق کارگری و کارمندی چگونه است؟ این به معنای کاهش شدید قدرت خرید خانوادههاست و البته بیانگر این واقعیت که خیلیها دیگر توانایی مراقبت از والدین سالخورده خود را ندارند. در این میان اگر به خانه سالمندان فکر میکنید این واقعیتها را هم در نظر داشته باشید که آمار و ارقام میگویند در خانههای سالمندان ما برای هر ۶۴۰ سالمند، فقط یک تخت وجود دارد. در میان همین اندک سالمندانی که در خانههای سالمندان ساکناند ۳۰درصدشان مجهولالهویه و به حال خود رها شدهاند!
در سال ۱۴۰۱ پیشبینی میشد تا سال ۱۴۳۰، ۳۰درصد جمعیت ایران را سالمندان تشکیل دهند، اما روند فعلی نشان میدهد این اتفاق ممکن است پنج سال زودتر و تا ۱۴۲۵ رخ بدهد.
میانگین سن بازنشستگی، ۵۲ سال و امید به زندگی، ۷۵ است. یعنی بخشی از جمعیت سالمند، باید ۲۳سال یا حدود یکسوم عمرشان را به جای گذران در آرامش در بیبرنامهگی، دغدغه تأمین مخارج سالمندی و در تنهایی سپری کنند. این در حالی است که در برخی کشورهای جهان «بانک زمان» با این هدف که افراد با سرمایهگذاری در آن بتوانند هنگام سالمندی و بیماری و برای فردای خود، عصای دستی داشته باشند، راهاندازی شده است. البته منظور از سرمایهگذاری، سرمایه پولی نیست؛ بلکه فرد با چند سال ارائه خدمات به سالمندان برای آینده و دوران پیری خودش زمان میخرد و هرگاه به دلیل از کارافتادگی، بیماری و... نیاز به دریافت خدمات داشت، رایگان در اختیارش قرار میگیرد. این طرح در برنامه هفتم توسعه کشورمان هم مد نظر قرار گرفته اما متأسفانه هنوز از اجرای آن در کشور خبری نیست.
نظر شما