اقتصاد، دیگر صرفاً علم اعداد و نمودارها نیست؛ بلکه به آینهای تبدیل شده که روح جامعه و ناگفتههای آن را بازتاب میدهد. در ایران امروز، زیر سایه سنگین تورم مزمن و افقهای مبهم اقتصادی، پدیدهای روانشناختی-اقتصادی به نام "اقتصاد رژلب" (Lipstick Effect) بیش از پیش خودنمایی میکند. این پدیده، که ریشههای تاریخی در دوران رکودهای بزرگ جهانی دارد، نشان میدهد چگونه مردم، در مواجهه با تنگناهای مالی و ناتوانی در دسترسی به کالاهای بزرگ و سرمایهای، به سمت خریدهای کوچک، ارزان، اما حامل "حس تجمل" روی میآورند. این صرفاً یک انتخاب مصرفی نیست؛ بلکه واکنشی ناخودآگاه به استرسهای اقتصادی است، تلاشی برای بازسازی حس کنترل و زیبایی در دنیایی که به نظر میرسد از دست رفته است.
چرا اقتصاد، رنگ رژلب میگیرد؟ روایت تاریخی و دلایل روانشناختی مفهوم "اقتصاد رژلب" اولین بار در دهه ۱۹۳۰ و در دوران رکود بزرگ اقتصادی آمریکا مطرح شد. در آن زمان، با افول قدرت خرید و محدودیتهای مالی، مردم به جای کنار گذاشتن کامل مصرف، الگوی خرید خود را تغییر دادند.در کمال تعجب، کالاهای لوکس کوچک نظیر رژلب، عطر، یا خدمات زیبایی ارزانقیمت، ناگهان پرفروش شدند. دلیل این امر در آن است که این اقلام، با قیمتی که هنوز برای تودههای مردم قابل تحمل بود، همچنان حس تجمل، زیبایی و حتی ذرهای کنترل بر زندگی را به ارمغان میآوردند. این یک مصرف عقلانی نبود؛ بلکه پناهبردن به روانشناسی مصرف بود؛ تلاشی برای تسکین اضطرابهای اقتصادی از طریق نمادهای کوچک اما تسکیندهنده.
این پدیده معمولاً در شرایطی رخ میدهد که عوامل زیر برجسته باشند:
تورم بالا و پایدار: وقتی نرخ تورم به صورت مداوم بالاست و قدرت خرید مردم را به شدت کاهش میدهد، کالاهای بادوام و سرمایهای از دسترس خارج میشوند و خرید آنها برای اکثریت جامعه تبدیل به آرزو میشود.
رکود اقتصادی و کاهش درآمد واقعی: کاهش تولید، افزایش بیکاری، و عدم افزایش متناسب دستمزدها با تورم، منجر به کاهش درآمد واقعی و توان پسانداز مردم میشود. در چنین شرایطی، توانایی پسانداز برای خرید کالاهای بزرگ از بین میرود.
عدم قطعیت و فرسایش امید به آینده: وقتی آینده اقتصادی مبهم است و مردم چشمانداز روشنی برای بهبود وضعیت مالی خود نمیبینند، انگیزه برای پسانداز یا سرمایهگذاریهای بلندمدت به شدت کاهش مییابد. چرا برای آیندهای مبهم پسانداز کنیم، وقتی میتوانیم لذتهای کوچک امروز را تجربه کنیم؟
فشارهای اجتماعی و فرهنگی: تمایل به "شیکپوشی" یا "بروز بودن" در جامعه، حتی در شرایط سخت، میتواند مردم را به سمت خرید کالاهای لوکسنما سوق دهد. ظهور پدیدههایی مانند بلاگرهای سبک زندگی و اینفلوئنسرهای مجازی نیز به این تمایل دامن میزند و حس نیاز به "همرنگ جماعت شدن" را تقویت میکند.
دسترسپذیری کالاهای جایگزین ارزان: وجود طیف گستردهای از کالاهای با ظاهر مشابه برندهای گرانقیمت (مانند لوازم آرایشی فیک یا عطرهای کپی) که با قیمتهای بسیار پایینتر عرضه میشوند، این رفتار را تسهیل میکند و به افراد اجازه میدهد با بودجهای محدود، ظاهری "لوکس" داشته باشند.
در ایران امروز، "اقتصاد رژلب" با شدت و حدت خاصی خود را نشان میدهد. در حالی که آمارهای رسمی از تورمهای بالای ۳۰ درصد برای سالهای متمادی و سقوط آزاد ارزش پول ملی خبر میدهند، بازارهای سنتی کالاهای بزرگ مانند مسکن و خودرو در رکود فرو رفتهاند و خرید آنها برای بسیاری از جوانان به رؤیایی دور تبدیل شده است. در مقابل، شاهد رونق عجیب و غریب بازارهایی هستیم که ظاهراً لوکس، اما در واقع ارزانقیمت هستند.
افزایش چشمگیر فروش لوازم آرایشی با برندهای متفرقه اما شیک، رشد قارچگونه سالنهای زیبایی با قیمتهای مناسب، و حتی فراگیر شدن عطرهای جیبی در بساط دستفروشان، همگی نشانههایی از این گرایش است. اینها دیگر پدیدههای گذرا نیستند؛ بلکه به بخش جداییناپذیری از رفتار مصرفی ایرانیان در دل بحران تبدیل شدهاند.
ظهور گسترده "بلاگرهای سبک زندگی" در فضای مجازی، که اغلب بدون پشتوانه مالی مشخص، تصاویری از زندگی لوکس و مرفه را به نمایش میگذارند، خود شاهدی دیگر بر این مدعاست. مردم، حتی در طبقات فرودستتر، ناخودآگاه تلاش میکنند با مصرف این "نمادهای دسترسپذیر"، خود را در دایره رفاه و زیبایی نگه دارند.این "مصرفگرایی نمایشی"، که گاه حتی به قیمت قرض و بدهی یا حذف سایر نیازهای اساسی تمام میشود، تلاشی است برای پوشاندن زخمهای عمیق اقتصادی با نقابی از زیبایی ظاهری.
دسرهای فانتزی در کافههای شهر، یا خرید پوشاک مد روز از فروشگاههای اینترنتی، همه و همه نمادی از این تمایل هستند:تمایل به "تظاهر به رفاه" در دل واقعیت انکارناپذیر تورم. این نوع مصرف نه تنها بار اقتصادی بیشتری را بر دوش خانوارها میگذارد، بلکه میتواند به بحرانهای مالی فردی نیز دامن بزند.
مسئولیت سیاستگذاران چیست؟ این الگوهای مصرفی، اگرچه در ظاهر ممکن است بیاهمیت به نظر برسند، اما در حقیقت پیامهای بسیار مهمی از اعماق جامعه با خود حمل میکنند. آنها نشان میدهند که چگونه مردم، وقتی از دستیابی به اهداف بزرگ زندگی مانند خانهدار شدن یا پسانداز برای آینده ناامید میشوند، به دنبال راههایی برای حفظ کرامت و شادیهای کوچک روزمره میگردند. زن خانهداری که با خرید یک رژلب، حس شادابی و زنانگی خود را بازیابی میکند، یا جوانی که با یک مانیکور ساده، خود را با جریانهای روز همراه میبیند، همگی در حال مقاومت در برابر فروپاشی روانی ناشی از فشارهای اقتصادی هستند.
این رفتارها، نوعی مقاومت روانشناختی در برابر یأس و ناامیدی است. پرسش اصلی اینجاست: آیا سیاستگذاران ما، این زبان خاموش جامعه را میفهمند؟ آیا این نشانهها را صرفاً یک رفتار عادی مصرفی تلقی میکنند، یا متوجه پیام عمیقتر آن هستند؟
کنترل تورم و مدیریت شاخصهای کلان اقتصادی، گرچه ضروری است، اما به تنهایی کافی نیست. آنچه در ایران امروز نیاز است، بازگرداندن "امید" به جامعه است. امید به آیندهای روشنتر، امید به بازگشت ثبات، و امید به اینکه تلاش و کار سخت، پاداش خود را خواهد داشت. بدون این امید، هر راهکار اقتصادی، تنها مسکنی موقتی خواهد بود.
چگونه با پدیده "اقتصاد رژلب" مواجه شویم؟ مواجهه با این پدیده تنها به معنی مبارزه با مصرف رژلب نیست، بلکه باید به ریشههای اقتصادی و روانشناختی آن پرداخت. راهکارها چندبعدی و نیازمند رویکردی جامعنگر هستند:
۱. ثبات اقتصادی کلان:
مهار تورم: اولویت اصلی باید کنترل تورم از طریق سیاستهای پولی و مالی منضبط باشد. این شامل کاهش کسری بودجه دولت، کنترل رشد نقدینگی و افزایش تولید واقعی است. مهار تورم، قدرت خرید واقعی مردم را بازمیگرداند.
افزایش تولید و رشد اقتصادی پایدار: تنها با رشد واقعی و مولد اقتصاد، میتوان درآمد واقعی مردم را افزایش داد و فرصتهای شغلی پایدار ایجاد کرد. این رشد باید بر پایه تولید و صادرات غیرنفتی باشد.
بازگرداندن ثبات به بازارهای اصلی: ایجاد پیشبینیپذیری و کاهش نوسانات در بازارهای ارز، مسکن و طلا برای بازگرداندن اعتماد و تشویق سرمایهگذاریهای بلندمدت ضروری است. مردم باید به آینده بازارهای کلان اعتماد کنند.
۲. بازگرداندن امید و اعتماد اجتماعی:
شفافیت و اطلاعرسانی صحیح: دولت و نهادهای مربوطه باید با مردم صادق باشند و چشماندازهای واقعبینانه از وضعیت اقتصادی ارائه دهند. پنهانکاری یا ارائه آمارهای غیرواقعی، تنها به بیاعتمادی بیشتر دامن میزند.
حمایت از اقشار آسیبپذیر: برنامههای هدفمند حمایتی برای اقشار کمدرآمد و آسیبپذیر میتواند بخشی از فشار معیشتی را کاهش دهد و از نیاز به "مصرف جبرانی" بکاهد. این حمایتها باید هدفمند و اثربخش باشند.
کاهش فاصله طبقاتی: سیاستهایی که به کاهش نابرابری و افزایش عدالت اجتماعی کمک میکنند، میتوانند حس یأس و ناتوانی را در جامعه کاهش دهند و به همبستگی اجتماعی یاری رسانند.
۳. ترویج فرهنگ مصرف مسئولانه و آموزش مالی:
ارتقاء سواد مالی در جامعه: آموزش سواد مالی میتواند به مردم کمک کند تا تصمیمات مصرفی و سرمایهگذاری بهتری بگیرند، بین نیاز و خواسته تمایز قائل شوند و از رفتارهای مصرفگرایانه صرفاً برای "تظاهر" دوری کنند.
ترویج ارزشهای غیرمصرفگرایانه: تمرکز بر رضایت درونی و پایدار، به جای لذتهای ظاهری و زودگذر، میتواند به کاهش فشار برای "تظاهر به رفاه" کمک کند و مردم را به سمت ارزشهای اصیلتر سوق دهد.
"اقتصاد رژلب" تنها یک نظریه نیست؛ زنگ هشداری است که از دل رفتار روزمره مردم ایران به صدا درآمده است. این صدا، اگر شنیده نشود و پاسخی مناسب به آن داده نشود، شاید دیگر فرصتی برای جبران باقی نماند و نه تنها با بحرانهای اقتصادی عمیقتر، بلکه با شکافهای اجتماعی، فروپاشی هنجارها، و انفجارهای خاموش روانی نیز مواجه خواهیم شد. آیا آمادهایم تا فراتر از ظاهر، به عمق این پدیده بنگریم و برای بازگرداندن "امید" به جامعه، قدمهای اساسی برداریم؟
نظر شما