«خداوند برای بنی اسرائیل پیامبری فرستاد تا آنها را از ظلم فرعون برهاند اما آنها پس از پیروزی بر، فرعون وقتی ۴۰ روز پیامبرشان به کوه طور رفت گوساله پرست شدند؛ عدهای نیز امروز پس از اینکه دشمن در وسط مذاکره به ما حمله کرد و ملت ایران پیروز شد مجدد دم از مذاکره میزنند!»
این اظهارات حاوی خطاهای تحلیلی و معرفتی فراوانی است که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. این سخنان نهتنها نادرست بودن برداشت از «جایگاه رهبری» و «نقش مردم» به عنوان دو رکن مهم در صیانت از نظام مقدس اسلامی را نشان میدهد، بلکه در فهم واقعیتهای جامعه انقلابی نیز به اشتباهات جدی دچار شده است.
در نخستین و مهمترین وجه از این برداشت ناصواب، قیاس وضعیت رهبری جامعه اسلامی با وضعیت «غیبت حضرت موسی (ع)» نادرست و نابهجا است. رهبری انقلاب اسلامی در همه لحظات و در همه حالات و آنات، در متن جامعه حضوری فعال و مستقیم داشته و دارند. دفاع مقدس ۱۲ روزه، نمودی روشن از همین حضور و همراهی بود؛ هم در میدان نبرد، فرماندهی عملیات و هم در ارتباط مستمر با مردم؛ آنقدر که از این ارتباط نزدیک و تاثیرگذار، میتوان به عنوان منبع قدرت و انسجام ملت ایران در دوران سخت جنگ یاد کرد. پس اطلاق «غیبت حضرت موسی (ع)» سنخیتی با واقعیت جامعه اسلامی ندارد و تحریف آشکار تاریخ جنگ ۱۲ روزه محسوب میشود.
از دیگر سو، در یک تحلیل نادرست دیگر، توصیف «گوسالهپرستی» درباره جامعه ایرانی، نه تنها نادرست و بیپایه است بلکه قدرناشناسی در حق ملتی است که با ایثار و مقاومت خود در دهههای مختلف، پایههای انقلاب اسلامی را استحکام بخشیدند. این مردم، سزاوار تشبیهاتی از این دست نیستند؛ بویژه وقتی این تشبیهات از زبان کسانی بیان میشود که داعیهدار شناخت مردم و شناخت انقلاب اسلامی هستند. مردم ایران در تازهترین نمود انقلابی، سینه خود را در برابر تجاوز خونین دشمن سپر کردند تا هم از ایران دفاع کنند و هم از جمهوری اسلامی. نقش بسیار بزرگ مردم را در دفاع از کشور، ببینیم، بفهمیم و انکار نکنیم.
پیش از این هم، سخنانی مشابه توسط برخی افراد دیگر نیز مطرح شده بود؛ اظهارنظرهایی ناروا از این جنس که «مردم ما از یمن عقبترند». این قضاوتهای بیپایه همه در یک مسیر قرار دارند و در نادیده گرفتن نقش بیبدیل مردم در حفاظت از انقلاب اسلامی، اشتراک نظر دارند.
از سوی دیگر برخلاف ادعاهای رایج، آمار و نظرسنجیها نشان میدهد که پس از جنگ اخیر، مردم، آحاد جامعه اسلامی، به مذاکره بدبینتر شدهاند و این واقعیت روشن نشان میدهد که تحلیلهای مبتنی بر کلیشههای ذهنی، فاصلهای عمیق با واقعیتهای جامعه دارند.
به نظر میرسد پشت این نگاه که تحلیلهایی از آن دست میآفریند، تفکر غلط «هسته سخت» وجود دارد؛ ایدهای که معتقد است در لحظه بحران تنها یک اقلیت محدود پای کار نظام مقدس اسلامی میماند و صرفا باید بر آن اقلیت متمرکز ماند اما تجربه جنگ ۱۲ روزه، نادرستی این نگرش را هم ثابت کرد. این تجربه روشن، نشان داد که جامعه ایرانی یکپارچه پای نظام و کشور ایستاده است و همین ایستادگی، خطی بر این نظریه شکستخورده، کشیده است.
تفکراتی از این دست، علاوه بر این که در مبانی دینی دچار اشکال است، در شناخت جامعه هم ناکارآمد است؛ درست همانگونه که تحلیلهای رفرمیستی و گذارطلبانه، مثل نامه ۷۰۰ نفره، هم نادرست است.
جا دارد تحلیلگرانی با تفکرات شکستخورده، خطاهای معرفتی و تحلیلی خود را اصلاح کنند و واقعیتهای جامعه و نقش مردم را در صیانت از کشور و در صیانت از انقلاب اسلامی بهتر و دقیقتر بشناسند؛ چرا که ادامه این گونه تحلیلها، آوردهای جز زیان، ندارد.
نظر شما