یکی از شاگردان استاد حاج شیخ محمدتقی ستوده نقل میکند:
روزی هنگام تدریس استاد، کبوتری داخل مسجد (محل درس) شد، روی دیوار نشست و سر و صدا کرد.
استاد ساکت شد تا صدای کبوتر قطع شود.
کبوتر با حرکت دست یکی از طلبه ها پرید و رفت. استاد به تدریس خود ادامه داد. ناگهان سینه اش گرفت و فرمود:
«خداوند به ما فهماند که می توانم مانع را در وجود خودت پدید آورم؛ [یعنی همه چیز در دست خداست، اگر او نخواهد، ما نمی توانیم به تدریس خود ادامه دهیم]»
منبع: کتاب سیره اخلاقی علما، ص ۹
نظر شما