ماجرای این شیفت از چایخانه، از یک تصمیم ساده آغاز شد؛ اینکه چند نفر از شهرستان بردسیر دلشان خواست در این روزهای آخر صفر، کاری برای دل‌های تنگ کنند.

ای شوق رسیدن به تو مبنای شتابم
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

نه در پی دیده شدن بودند و نه به دنبال تشریفات. تنها می‌خواستند گوشه‌ای از حرم مطهر امام رضا(ع) باشند، جایی که آدم‌ها از هر سمتی می‌آیند تا خستگی یک عمر را زمین بگذارند و سبک‌تر برگردند. اینجا، در چایخانه کوثر، هر زائری قصه‌ای دارد. یکی سال‌ها آرزوی خدمت داشته، یکی به‌تازگی از طوفان شهر کوچکی در جنوب کرمان برگشته، یکی شیرینی خانگی پخته و فرستاده و دیگری گل‌سر درست کرده برای زائرهای کوچکی که به زیارت امام مهربانی‌ها(ع) آمده‌اند. هر زائری از هر راهی که آمده، نیت، عهد و دلتنگی با خودش آورده است.

نقطه پیوند میان نسل‌ها و باورها

به چایخانه که نگاه می‌کنی، می‌بینی حدیثی از پیامبر اکرم(ص) بر دیوار دل‌های خادمان آن نقش بسته است: «فرزندانتان را با سه چیز مأنوس کنید: دوستی پیامبرتان، عشق اهل بیت(ع) و قرائت قرآن» و اینجا، همه چیز در خدمت این حدیث است و جوانان با شور و اشتیاق، بی‌وقفه در حال خدمت‌اند. حجت‌الاسلام علی‌اکبر کرمانی، امام جمعه بردسیر با افتخار از این حرکت فرهنگی و مذهبی یاد می‌کند. او می‌گوید: «این فعالیت علاوه بر خدمت‌رسانی، یک حرکت فرهنگی هم است. من تأثیر آن را هم در فضای چایخانه دیدم و هم در سطح شهرستان. اینکه مردم از هر قشری، با هر میزان آشنایی با امور مذهبی، پای کار آمده‌اند، نشان‌دهنده عمق نفوذ این عشق است. حتی کسانی که شاید کمتر در این وادی‌ها بوده‌اند، با دیدن این شور، دلشان همراه شده است. این یعنی خدمت می‌تواند دل‌ها را به هم نزدیک کند و نقطه پیوندی میان نسل‌ها و باورها باشد».
حجت‌الاسلام کرمانی با اشاره به ارادت مردم شهرستان بردسیر به امام رئوف(ع) اظهار می کند: «خانم‌های بردسیری نیز هنگامی که از شیفت خدمتی چایخانه باخبر شدند، با همت و عشق، ۱۲هزار عدد شیرینی سنتی کلمپه در خانه‌های ساده‌شان پختند و با ماشین‌های شخصی خود، کیلومترها راه طی کردند تا به مشهد برسند و زائران، طعم محبت دیارشان را بچشند».
این خانم‌ها علاوه بر پخت شیرینی محلی با عشق و هنر دست خود، گل‌سرهایی را برای زائران کوچک آقا آماده کرده‌اند. گل‌سرهایی که نشانی از ارادت‌اند؛ نشانی از اینکه عشق به اهل بیت(ع) از همان کودکی در دل‌ها کاشته می‌شود و با هر قدم در مسیر زیارت، ریشه می‌دواند.یکی از نکات برجسته این حرکت، میدان دادن به جوانان است. امام جمعه بردسیر تأکید می‌کند: «در آینده می‌خواهیم این مسیر را به سمت جوان‌ها ببریم. این فعالیت‌ها چیزهایی هستند که جوان‌ها را بیمه می‌کنند». در هر شیفت، تعدادی جوان درگیر می‌شوند تا فضای معنوی حرم مطهر، آن‌ها را در آغوش بگیرد. این جوانان، با انرژی و انگیزه در کنار خادمان باتجربه خدمت می‌کنند. در این فضا، همه آن‌هایی که دلشان در کربلا جا مانده، از بزرگ و کوچک بگیر تا پیر و جوان، حالا در مشهد، در حرم مطهر امام رضا(ع) آرام گرفته‌اند.

برای رسیدن به آن لحظه

در میان خادمانی که با دل خدمت می‌کنند، قصه‌ یکی‌شان رنگی دیگر دارد و شنیدنش، دل را تکان می‌دهد. قصه‌ حاج عبدالله خاوند، مردی از دیار کهنوج که خودش را در واپسین لحظات، در راهی پر از پیچ‌وخم، به روزهای خدمت رساند و نگذاشت کار زمین بماند. یکی از دوستان و خادمان چایخانه، روایت را آغاز می‌کند: «حاج عبدالله سال‌ها آرزوی خدمت در حرم مطهر را داشت. هر وقت حرفش می‌شد، چشم‌هایش برق می‌زد. می‌گفت اگر روزی این توفیق نصیبم شود، نمی‌گذارم لحظه‌ای از دست برود... و آن روز بالاخره رسید. طبق برنامه‌ریزی، قرار شد شربت آبلیمو یکی از اقلام پذیرایی باشد. پس از این تصمیم، حاج عبدالله راهی رودان شد، شهری که مرکز پخش لیموی تازه در استان هرمزگان است. با کمک خیران، لیموها تهیه شد. خودش با وسیله شخصی، بار را به کهنوج رساند و آنجا کار شست‌وشو و آب‌گیری را انجام داد. اما انگار تقدیر، آزمونی در پیش داشت. در شهر کهنوج، طوفان بی‌خبر آمد و همه چیز را به هم ریخت. دو روز از سه روز فرصت مانده به شروع شیفت خدمتی چایخانه، باد و خاک سراسر شهر را گرفت. حاج عبدالله که در شرکت برق مشغول بود، شبانه‌روز تلاش کرد تا برق قطع نشود و در آن گرمای طاقت‌فرسا شیفت‌های سنگین کاری را از سر گذراند و خواب به چشمش نمی‌آمد. حالا دیگر تنها ۲۴ ساعت تا شروع شیفت باقی مانده بود. وقتی کار تمام شد، با همان خستگی آمد تا ماشین را روشن کند و راهی مشهد شود. اما ماشین انگار به یکباره سر ناسازگاری برداشته بود و روشن نمی‌شد. تماس‌ها، پیگیری‌ها آغاز و در نهایت، یک پراید پیدا شد. آبلیموها را منتقل کردند و حرکت آغاز شد؛ سفری از کهنوج تا مشهد، هزارو۵۰۰ کیلومتر راه، برای نفس کشیدن در قامت خادم آقای مهربانی‌ها در فضای چایخانه. ساعت ۱۰ صبح، درست دو ساعت مانده به شروع شیفت، حاج عبدالله به پارکینگ خدام در زیرگذر حرم مطهر رسید. چهره‌اش خسته بود، اما دلش روشن‌تر از همیشه. گفت: «من خودم باید این را به دست زائران حضرت برسانم» و رساند. نگذاشت خستگی مانع شود. نگذاشت دلش بی‌خدمت بماند».
این قصه، روایت دلی‌ است که از طوفان گذشت، از خستگی عبور کرد و خودش را به لحظه‌ای رساند که در آن، خدمت به زائران امام رضا(ع) از هر زیارتی عزیزتر بود.

می‌توان عطر خدمت را در هر جا و هر زمانی جاری کرد

این روزها که دل‌ها به سمت کربلا پر می‌کشند، بسیاری از عاشقان به دلایل مختلف به پیاده‌روی اربعین نرسیدند. یکی از خادمان چایخانه از این دست افراد است که خدمت در چایخانه حرم مطهر امام رضا(ع) را همسنگ زیارت کربلا می‌داند. اینجا هر لیوان شربت، هر قسمت از پذیرایی و هر لبخند، جایگزین گام‌های پیاده‌روی در مسیر عشق است.
علی امیری می‌گوید: «چند روز پیش بود که خیلی‌ها تماس گرفتند و خداحافظی کردند برای کربلا و من گوشه‌ای نشسته بودم در خانه و سینه‌ام سنگین شده بود از اینکه قسمت نشد امسال بروم و برای اربعین، کربلا باشم». اما همان شب تماس گرفتند و گفتند: «بیا مشهد، برای خدمت به زائران امام رضا(ع). تمام کارها انجام و برای شما کارت هم صادر شده است». تماسی که برایش یک دعوت بود و این دعوت، دلش را آرام کرد. او ادامه می‌دهد: «اینجا همه خادمانی که می‌آیند، با هر جایگاه و شغلی، یکدست هستند. همه کنار هم کار می‌کنند و لباس خدمت می‌پوشند. خدمت کردن اینجا لذت عجیبی دارد. آدم تا در آن شرایط قرار نگیرد، حس نمی‌کند منظورم چیست».
امیری خاطره‌ای از یکی از دوستانش تعریف می‌کند؛ مردی اهل مشهد که خادم حرم مطهر بود و در شهرستان بردسیر کار می‌کرد. او هر ماهی که نمی‌توانست خودش را به مشهد برساند، همان‌جا شب هم در محل کارش می‌ماند و خدمت می‌کرد. برای او، خدمت به اهل بیت(ع) محدود به مکان و لباس نبود. این نگاه، نگاهی است که در دل همه خادمان بردسیری ریشه دارد. اینکه درست است خدمت در صحن و سرای نورانی امام رضا(ع) توفیق می‌خواهد اما می‌توان عطر آن را در هر جا و هر زمانی جاری کرد.

تنها مدالی که برای آدم می‌ماند، مدال خادمی اهل بیت(ع) است

جمله‌ای هست که بی‌صدا در دل همه خادمان اهل بیت(ع) نقش بسته است: «تنها مدالی که برای آدم می‌ماند، مدال خادمی اهل بیت(ع) است». مدالی بی‌زرق‌وبرق، اما سنگین‌تر از هر نشان افتخار. نه از طلاست، نه از نقره، از جنس عشق است. عشقی که در چایخانه‌ کوثر، در دهه‌ آخر صفر، در حرم مطهر امام رضا(ع) و در نگاه خسته‌ حاج عبدالله جلوه‌گر شد. این مدال را کسی به گردن نمی‌اندازد، روی سینه نمی‌نشیند، در ویترین خانه‌ها جا نمی‌گیرد؛ این مدال در دل می‌ماند. در لحظه‌ای که خادم، بی‌صدا، لیوانی شربت را به دست زائری می‌دهد و فقط لبخند می‌زند و در لحظه‌ای که خستگی‌اش را پنهان می‌کند تا دل زائر نلرزد و شاید همین است راز ماندگاری‌اش. مدالی که نه زمان، آن را فرسوده می‌کند، نه خاک، آن را می‌پوشاند. مدالی که هر بار نام اهل بیت(ع) برده می‌شود، دوباره برق می‌زند و دوباره زنده می‌شود.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • رضا رسولی IR ۰۸:۳۲ - ۱۴۰۴/۰۵/۲۶
    1 0
    السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام ادرکنی
  • رضا رسولی IR ۰۸:۳۴ - ۱۴۰۴/۰۵/۲۶
    1 0
    السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام ادرکنی
  • فاطمه ضمیری IR ۱۷:۴۱ - ۱۴۰۴/۰۵/۲۶
    1 0
    متن بسیار زیبا که بر قلبم تاثیر گذاشت