دیدار ولادیمیر پوتین و دونالد ترامپ در حالی برگزار شد که طرفین تقریباً در بیشتر رفتارها، واژه‌ها و نشانه‌های میدانی و سیاسی، تاریخ را دستمایه عملیات دیپلماتیک قرار داده‌بودند.

جویندگان «تاریخ» در آلاسکا
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

انتشار تصویری از لاوروف، وزیر خارجه روسیه در بدو ورود به آلاسکا که روی تی‌شرت سفید رنگش علامت «CCCP» (خلاصه نام روسی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) چاپ شده بود، نشان داد روسیه دست ترامپ را برای نمایش بزرگش در آلاسکا خوانده است؛ انتخاب این سرزمین درواقع به رخ کشاندن هوش سیاسی و اقتصادی آمریکایی‌ها در مقابل روس‌هاست. آلاسکا بین سال‌های ۱۷۳۳ تا ۱۸۶۷ میلادی به مدت ۹۰ سال به عنوان «آمریکای روسیه» شناخته می‌شد؛ اما روس‌ها در خبطی راهبردی آن را در سال ۱۸۶۷ میلادی و در دوره ریاست جمهوری «اندرو جانسون» (هفدهمین رئیس‌جمهور آمریکا) به مبلغ ۷/۲ میلیون دلار به آمریکایی‌ها فروختند و به این ترتیب، حسرت تاریخی سنگینی برای خودشان باقی گذاشتند (آمریکایی‌ها پیش از آن در ۱۸۰۳ میلادی، لوئیزیانا را از فرانسوی‌ها خریده بودند). روسیه و بعدها شوروی، عملاً از حضور در قاره آمریکا محروم شدند و این اشتباه، تأثیر قابل توجهی بر روابط دو کشور گذاشت. در کلکسیون وقایع و اسناد روابط سیاسی و دیپلماتیک میان روسیه و آمریکا می‌توان نمونه‌های متعددی در این زمینه یافت؛ اما دست‌کم از ۱۹۴۵ میلادی به این سو، ارتباطات میان دو دولت بیرون از چارچوب روابط حسنه و در گردابی از تقابل و رقابت غوطه‌ور بوده‌است. در این نوشتار، ضمن مرور فرازهایی از روابط تاریخی میان روسیه و آمریکا، به بهانه دیدار سران دو دولت در آلاسکا، به بررسی برخی از دستمایه‌های سیاسی برای تحت تأثیر قرار دادن این نشست هم می‌پردازیم.

۱۸۰۶ میلادی؛ شروع یک رابطه

پیشینه روابط آمریکا و روسیه به سال ۱۸۰۶ میلادی بازمی‌گردد، زمانی که تزار روسیه، دولت جدیدالتأسیس آمریکا را به رسمیت شناخت و همین اقدام باب مراودات دیپلماتیک و... را باز کرد. این روابط دست‌کم تا جنگ جهانی اول بر مدار ارتباطات عرفی دولت‌ها دور می‌زد؛ آمریکا هنوز به عنوان یک رقیب استعماری شناخته نمی‌شد و نزاع روسیه با دولت‌هایی مانند انگلیس و فرانسه در سطحی قرار داشت که اصولاً برای آمریکا جایگاه خاصی در این عرصه قائل نبود. با آغاز جنگ جهانی اول و ورود آمریکا به نبرد که به سنگین‌تر شدن کفه قدرت متفقین و پیروزی آن‌ها در جنگ انجامید، پای آمریکا به حوزه روابط بین‌الملل و تکاپوهای منطقه‌ای و جهانی بیش از پیش باز شد. درست در همین زمان بود که انقلاب کمونیستی ۱۹۱۷ میلادی در روسیه اتفاق افتاد و اتحاد جماهیر شوروی بر مرده‌ریگ روسیه تزاری به دنیا آمد؛ حکومتی که نزاعی سخت و سنگین را علیه ساختار سیاسی و اقتصادی غرب به راه انداخت و عملاً دو جبهه متفاوت را به وجود آورد؛ طرفداران نظام سرمایه‌داری و طرفداران نظام مارکسیستی. این موقعیت سبب تثبیت حضور آمریکا در بازی‌های سیاسی بین دو جنگ جهانی شد؛ آن‌ها توانستند با قرار گرفتن در جبهه سرمایه‌داری و استفاده از ظرفیت نظامی و اقتصادی، به وزنه‌ای غیرقابل جایگزین در این جبهه تبدیل شوند. پیش از آن، آمریکایی‌ها حدود یک قرن پیش، در دسامبر سال ۱۸۲۳ میلادی با اعلام «اصل مونرو» عملاً به هرگونه ورود اروپاییان به محدوده قاره آمریکا واکنش منفی نشان دادند و با خرید آلاسکا از روسیه که با تلاش‌های «ویلیام سیوارد» وزیرخارجه وقت آمریکا صورت گرفت، نشان دادند در حمایت از این اصل جدی هستند.

قبض و بسط روابط در جنگ جهانی دوم

روسیه پس از تبدیل شدن به شوروی، نه فقط در حوزه منافع اقتصادی و سیاسی، بلکه در عرصه ایدئولوژیک نیز به مهم‌ترین دشمن آمریکا تبدیل شد. این وضعیت تا جنگ جهانی دوم وجود داشت و حتی زمینه‌ساز اتحاد راهبردی و اولیه استالین و هیتلر شد؛ اتحادی که با جوشیدن دیگ طمع هیتلر و حمله او به خاک روسیه به هم خورد و عملاً سبب جدایی شوروی از دولت‌های محور و پیوستن مسکو به متفقین شد. این اتفاق ورق روابط میان آمریکا و روسیه را برگرداند؛ البته برای مدتی. متفقین با میدان‌داری آمریکا به این نتیجه رسیدند که با تقویت شوروی و گشودن یک جبهه فرسایشی در شرق، می‌توان آلمان را به زانو درآورد. اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی با چنین هدفی انجام شد و با ایجاد پل پیروزی، در تاریخ فصلی تازه برای روابط میان آمریکا و غرب با شوروی گشودند؛ فصلی که در آن، روس‌ها دست پایین را داشتند و عملاً مدیون آمریکایی‌ها بودند. با این حال، دست برتر آمریکا در این رابطه، خیلی زود متزلزل شد؛ استالین رویکردی تهاجمی پیدا کرد و رقبای همپیمان در کنفرانس تهران و یالتا، به تقسیم منافع در جهان مشغول شدند. روس‌ها که عجله داشتند، بلافاصله پس از فتح برلین، حکومت آلمان شرقی را بنیان نهادند و در مقابل، آلمان غربی که برچسب وابستگی به آمریکا و همپیمانانش را یدک می‌کشید، به پایتختی «بُن» پدیدار شد.
با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، جنگ سرد با تکیه بر ایدئولوژی طرفین و میراثی که طی جنگ بدست آورده‌بودند، شکل گرفت. جنگ سرد که محوریت آن بر تولید سلاح قرار داشت، به رقابتی طولانی و عجیب و غریب تبدیل شد. روس‌ها و آمریکایی‌ها برای ربودن کارشناس‌های تسلیحاتی آلمان نازی، گوی سبقت را از یکدیگر می‌ربودند؛ به این ترتیب، رقابت در زمین، دریا، هوا و فضا به اوج رسید و دو کشور که خود را ابرقدرت می‌دانستند، بر این باور بودند که صلاحیت مدیریت جهان را دارند و در نزاع میان کشورهای ضعیف‌تر با هدف تأمین منافع خود وارد می‌شدند. در طول این مدت، تا زمان فروپاشی نظام مارکسیستی در شوروی، آمریکایی‌ها برای ضربه زدن به منافع روس‌ها از هیچ اقدامی کوتاهی نکردند و روس‌ها نیز با هدف بر هم زدن برنامه آمریکایی‌ها، عملاً به نفوذ در اقصی نقاط جهان مشغول بودند.

آخرین برگ از یک پرونده

به نظر می‌رسد فروپاشی شوروی، آمریکایی‌ها را به این نتیجه رساند که رقیب سنتی جنگ سرد را از دست داده و به یکه‌تاز میدان تبدیل شده‌اند؛ اما روس‌ها به‌ویژه پس از کنار رفتن بوریس یلتسین و قدرت گرفتن ولادیمیر پوتین نشان دادند می‌توانند بر مرده‌ریگ شوروی سابق، بنای قدرتمندی بسازند؛ زیرساخت‌ها حفظ شد و حکومت با وجود پذیرش تفکرات شبه‌لیبرالیستی، به عنوان تافته جدابافته از غرب باقی ماند. در دو دهه اخیر، این نزاع در ابعاد گوناگون بالا گرفته‌است. فروپاشی شوروی و اضمحلال پیمان نظامی «ورشو» که در برابر «ناتو» عَلَم شده بود، روسیه را در معرض یک هجوم خزنده نظامی قرار داد. آن‌ها کوشیدند از طریق ایجاد روابط با قدرت‌های منطقه‌ای مانند ایران و جهانی مانند چین، فضای بیشتری برای تکاپو بخرند. این اقدام ظاهراً موفقیت‌آمیز بوده‌است. پوتین در دیدار اخیر خود با ترامپ، عملاً و با استفاده از نمادها، مانند پیراهنی با مارک شوروی بر تن لاوروف، حاضر شدن بر مزار خلبانان روس در آلاسکا که در راه انتقال تسلیحات به شوروی جان باخته بودند و حتی استفاده از عبارت «فاصله ۴کیلومتری مرز آلاسکا تا روسیه» کوشید در برابر آمریکا که برای به رخ کشیدن برتری‌اش در تاریخ روابط، همه چیز را به میدان آورده‌بود، بایستد. آن‌ها با وجود کنار گذاشتن مارکسیسم، در این نشست خود را میراثدار غلبه‌های شوروی بر آمریکا معرفی کردند و با پیش کشیدن این موضوع، به یادآوری روزهای خوب ابرقدرت بودن خود پرداختند و تلویحاً نشان دادند از همان قدرت برخوردارند. پیشنهاد برگزاری نشست بعدی ترامپ و پوتین در مسکو، به نوعی فاصله ۵هزارکیلومتری میان این شهر با محل نخستین نشست و گستردگی خاک روسیه را به ذهن متبادر می‌کند. در طول تاریخ روابط میان روسیه و آمریکا چنین صف‌آرایی منطبق با شواهد تاریخی، سابقه ندارد. به نظر می‌رسد رفتار روس‌ها در این زمینه کاملاً آگاهانه بوده‌است و اکنون آمریکایی‌ها در نشست بعدی در کرملین، چیزی برای عرضه در این زمینه ندارند؛ حال آنکه اصلاً بعید نیست روس‌ها با برپایی رژه‌ای بزرگ در میدان سرخ، قدرت تاریخی و تسلیحاتی خود را پیش روی ترامپ قرار دهند، حتی اگر رئیس‌جمهور خودشیفته آمریکا در آن برنامه حاضر نشود و بدون مقدمه نشست را ترک کند.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha