معرفت ما به خداوند متعال نه تنها از راه شهود و آنچه در قلب خود احساس می‌کنیم است که بخش بسیاری از معرفت برای ما از طریق نیروی عقل است که آگاهی و شناخت را باید کسب کرد.

هزار نام خداوند زیباست
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

در شماره‌های گذشته پای درس آیت‌الله العظمی سبحانی در مدرسه دارالعلم نشستیم و از محضر ایشان درباره آنچه در کتاب شریف «عیون اخبار الرضا(ع)» تألیف شیخ صدوق از مناظرات حضرت شمس الشموس(ع) آمده است آگاهی پیدا کردیم. در ادامه مروری داریم بر سومین جلسه از این سلسله دروس در مورد صفات خداوند متعال و انواع آن‌ها در میان فرق اسلامی و در شماره آینده درباره نظر امام هشتم(ع) در مورد کم و کیف صفات خداوند در قالب مناظرات ایشان صحبت می‌کنیم.

هر فرقه‌ اسلامی صفات را به گونه‌ای تقسیم کرده است

بحث ما درباره مناظرات ثامن الحجج(ع) است. در ابتدا به منظور فهم کلام ایشان مسئله‌ای را مطرح می‌کنم. متکلمان صفات خداوند را بر دو قسمت تقسیم کرده‌اند؛ صفات جلال و صفات جمال و صفات ثبوتی و صفات سلبی. آنچه خداوند با آن متصف (توصیف شده) است، صفات جمال است و آنچه متصل به سلباست، صفات سلبی (این صفات از خداوند متعال به دورند) است.
اندیشمندان گاهی صفات خداوند را به نحو دیگری تقسیم کرده‌اند؛ صفات ذاتی و صفات فعلی. صفاتی که قائم به ذات است، صفاتی همچون علم و قدرت قائم به ذات هستند اما ثروت قائم به ذات نیست و در مقام فعل و کنون او است. (صفات ذاتی خدا در مقابل صفات فعلی به صفاتی گفته می‌شود که مربوط به مقام ذات خداوند هستند. در تعریف قدیمی، صفاتی که ضرورتاً به خدا نسبت داده و از خدا سلب نمی‌شوند صفات ذات هستند. در تعریف رایج نیز صفات ذات کمالات ذات خدا هستند که برای اتصاف خداوند به آن‌ها نیاز به لحاظ مخلوقات نیست. برای نمونه حیات، قدرت و علم از صفات ذات هستند. اوصاف ذاتی گرچه از نظر مفهوم و لفظ با ذات و یکدیگر تغایر دارند اما از نظر مصداقی عین ذات و عین یکدیگر هستند). تا اینجا همه متکلمان مشترک هستند.
اما اهل حدیث (اصحاب حدیث عنوان گروهی از عالمان اهل سنت در سده‌های نخست اسلامی است که به آموزش احادیث و پیروی آن اعتنایی ویژه داشتند. از معروف‌ترین ایشان احمد بن حنبل است) این صفات را به سه دسته تقسیم کرده‌اند و آن را صفات خبریه نامیده‌اند. به صفاتی که عقل بر آن دلالت داشته اما در اخبار، روایت‌ها و قرآن وجود دارد، صفات خبریه می‌گویند؛ مثلاً می‌گویند خدا ید (دست) دارد که این ید جزو صفات قرآن و خبریه است اما عقل بر آن دلالت ندارد. خداوند چشم دارد و انبیای الهی زیر چشم او هستند که این هم شامل صفات خبریه است. به طور کلی هر چیزی که بر عقل مردم راه ندارد اما در قرآن مجید آمده را صفات خبری می‌نامند.

نظر پژوهشگران شیعی و نظرات روز

اینجاست که نظریه علمای محقق شیعه با علمای اهل سنت تفاوت دارد. محققان شیعی در اینجا در مورد صفات خداوند متعال می‌گویند باید این موارد را به گونه‌ای تفسیر کنیم که با مقام ربوبی حق تعالی سازگار باشد، مجسمه نباشد و مشبه(از باب شباهت) باشد. اما فرقه‌های دیگر آن‌ها نظریه متفاوتی دارند. اکنون در دانشگاه‌ها، دانشکده‌ها و کتاب‌های عربستان سعودی همین نظر را دارند. آن‌ها معتقدند خدا ید دارد، چشم دارد، سمیع است و گوش دارد. سپس متوجه شدند این نظریه خیلی جای سؤال دارد و مناسب نیست و به نوعی رسوایی محسوب می‌شود، بنابراین برای آن یک قیدی در نظر گرفتند. قید آن‌ها این است که عنوان کردند خداوند متعال دست دارد؛ اما کیفیت دست ما را ندارد، پا دارد اما هنگامی که آتش دوزخ فوران می‌کند خداوند آن را در دوزخ قرار می‌دهد تا فروکش کند. آن‌ها از یک طرف می‌خواهند الفاظ را بر معانی لغوی‌اش حمل کنند؛ اما از سوی دیگر وقتی آن را خلاف قرآن می‌بینند، عنوان می‌کنند بله خداوند متعال ید دارد اما کیفیت ندارد. در اینجا در پاسخ به آن‌ها که معتقدند خداوند ید دارد اما کیفیت ندارد، می‌گوییم اصلاً واقعیت ید با همان کیفیت خود است. دست که انگشتانی دارد، واقعیت چشم همان است که موجب بینایی می‌شود؛ اگر آن کیفیت و کارکرد را نداشته باشد که دیگر اصلاً آن دست یا چشم را انگار ندارد. اصل کیفیت اصل خود ید است. شما هر نوع تفسیر کنید باید به گونه‌ای باشد که معنای لغوی محفوظ شود.
این ادعا دقیقاً مانند داستان قهرمانی است که می‌خواست روی سینه‌اش نقش شیر را خالکوبی کند. طرف خواست سرش را خالکوبی کند، گفت: نمی‌خواهد، آمد یالش را خالکوبی کند. گفت: نمی‌خواهد، آمد دمش را خالکوبی کند. گفت: نمی‌خواهد. گفت شیر بی‌دُم و یال و اِشکم چه کسی دیده است؟ این‌ چنین شیری را خدا کی آفریده است؟ حالا در این ادعا هم خداوند نعوذبالله دست دارد ولی کیفیت ندارد، چشم دارد ولی کیفیت ندارد، پا دارد ولی کیفیت ندارد. یا بعضی‌ از آن‌ها می‌گویند هر چه در انسان هست در خداوند نیز وجود دارد.
اما ما با توجه به باورهای خود معتقدیم باید آیات را با موازین علمی مطرح کنیم؛ به طور مثال خداوند به شیطان خطاب می‌کند چرا به چیزی که من با دست خود آفریده‌ام، سجده نکردی؟ وقتی قرآن چنین چیزی می‌گوید معنایش اهتمام است؛ یعنی من نسبت به خلقت آدم اهتمام ‌داشتم. چرا به آن سجده نکردی؟ البته در این آیه ید وجود دارد اما در اینجا ید کنایه است. گاهی در شهر قم و جاهای دیگر مشاهده کردم کسی که می‌خواهد خانه‌اش را بفروشد به مشتری می‌گوید این خانه را من با دست خودم ساخته‌ام در صورتی که خودش تاجر است و اصلاً دست به بیل و کلنگ نمی‌زند و منظور این است که به اهتمام فرد، با توجه فرد و با خصوصیات فرد خانه ساخته شده است. عین همین مطلب را در آیه سما می‌آورد. در این آیه می‌فرماید: «وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا؛ و به آسمان و آنکه آن را بنا کرد» (سوره شمس، آیه 5) این آسمان با این عظمت با اهتمام خداوند بنا شده است. نه اینکه بگوییم خداوند نعوذبالله ید دارد یا ندارد. در این جور موارد باید راه مجاز و کنایه را پی گیریم.

بسط مفهوم ظهور

مطلب را بسط و شرح بیشتری می‌کنم. ما دو نوع ظهور داریم؛ یک ظهور فردی داریم و یک ظهور جمله‌ای داریم. جمله‌ای را من می‌گویم؛ «رایت اسدا فی الحمام» این اگر ظهور فردی باشد اسد معنایش شیر می‌شود اما اگر مجموع را حساب کنیم شیر نیست؛ چرا که شیر در حمام نمی‌آید شیر در بیشه است. باید ببینیم ما ظهور فردی را بگیریم یا ظهور جمله را بگیریم. (این مثال در کتب به این نحوه آمده است برای شرح امر قرینه) شارحان و نویسندگان همه جا ظهور فردی را منظور گرفته‌اند و ظهور جمله را نگرفته‌اند و فقط ظهور فرد را گرفته‌اند که مثلاً خداوند دست دارد اما ندیدند که پیش و پس از آیه کنایه است. اگر بنا باشد ما ظهور فردی را بگیریم خیلی از مدح‌ها می‌شوند ظن؛ به طور مثال اگر ظهور فردی را بگیریم مدح می‌شود ظن، کناره «زیدان کثیر الرماد، زید خانه‌اش پر از خاکستر است» اگر فردش را بگیریم این ظن است و معلوم می‌شود خانه‌اش کثیف است اما ظهور جمله را بگیریم که این کلمات را در چه مقامی می‌گویند این مدح است و معلوم می‌شود در اینجا پخت و پز زیادی انجام می‌شود. تمام اختلاف ما با آقایان این است که اگر ایشان و دانشمندان اهل این تفکر پای میز مباحث بیایند روی این نقطه بحث می‌کنیم که آیا هل الحجه الظهور افرادی هل الحجه الظهور الجمله‌ای؛ «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْش» معنای عرش از لحاظ لغوی تخت است اما گاهی عرش کنایه از حکومت است؛ مثلاً می‌گویند عرش فلانی سرنگون شد. در این جور موارد عرش کنایه از قدرت است، خداوند متعال پس از اینکه آسمان‌ها را خلق کرد بر قدرت مسلط شد و تدبیر کرد، خالق خداست، مدبر خداست. در ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ، استوی در معنای لغوی به معنای جلسه نیامده بلکه به معنای یک نوع مقاومت، استقامت و محاکمه است. به دلیل اینکه پیش از آفرینش‌هاست و بعدش هم همین است می‌خواهد بگوید من خالق همان مستوی هستم... .

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha