روزهایی که نان کیلویی بود و به خاطر شرایط تحریم در زمان جنگ، هر نانوایی سهمیه آرد داشت و مردم برای خرید نان سر سفره شان باید در صف میایستادند، آنهم در صفهای طولانی با هراس از نرسیدن نان به ته صفیها. این صف کشیدن برای خرید اقلام کوپنی هم وجود داشت، تا شماره کوپنی از تلویزیون و رادیو اعلام میشد، مردم ساکهایشان را برمی داشتند و پاشنه کفششان را بالا میکشیدند و راهی بقالی محل میشدند. جالب اینکه گاهی کالای کوپنی به همه اهالی محل نمی رسید. آیا کالا کم بود یا در توزیع، سودجویانی بودند که کالا را از صاحبان اصلی اش بر بزنند. محمد مهدی شخصی خدابخش از قدیمی های مشهد که در دهه شصت و با کوپنی شدن اقتصاد کشور، مسؤولیت بازرسی دادستانی و شورای محلات را برعهده داشت، خاطراتی شنیدنی از آن سالها دارد.
ماجرای «دندان طلا»
بوی کبریت سوخته زد به مشامش. کافی بود تا رفتگر کبریت دوم را بکشد و بیندازد روی بشکه زباله. «محمد مهدی شخصی» برای پیگیری کار باید نقش یک نفوذی را اجرا میکرد. میگوید: رفقایم کاغذهای باطله را ریختند روی سرم تا استتار بی عیب و نقص باشد، اما رفتگر محله آمده بود تا زباله های توی بشکه را آتش بزند و بی خبر از همه جا کبریت کشید. کبریت اول نگرفت، اما احساس کردم بوی گوگرد سوخته پیچید، کبریت دوم را که کشید، همکارم آن را خاموش کرد و ماجرا را توضیح داد. او به یاد دارد وقتی از زیر زباله های کاغذی بیرون آمده بود، رفتگر حسابی ترسیده بود گویی مرده ای را میدید که از تابوت بلند شده است. ماجرا از این قرار بود که برای پیدا کردن سردسته مافیای کوپنهای تقلبی، شخصی معروف به «دندان طلا» باید استتار کامل صورت میگرفت و چه جایی بهتر از یک بشکه زباله با سوراخهایی که امکان دید اطراف را از درون آن مهیا میکرد و میشد دندان طلا را شناسایی کرد.
سردسته مافیای کوپن با یکی از رؤسای بانک شهر در آن زمان تبانی کرده بود و با جوهرهای تقلبی، مهر «باطل شد» روی کوپنها میزدند و پس از جمع آوری با پاک کردن مهرهای روی کوپن، آنها را در بازار سیاه میفروختند و یا از فروشگاهها و بقالی های توزیع کننده اقلام کوپنی، جنس خریداری میکردند.
بن بست تخلف
جور دیگری باید «دندان طلا» را به دام میانداختند و از او اعتراف میگرفتند. قرار شد شخصی نقش یک متهم بازی کند تا پس از دستگیری او و «دندان طلا»، در بازداشتگاه اطلاعاتی از وی بگیرد. همه چیز طبق برنامه پیش میرفت و بازرس جوان دادستانی که قرار بود نقش یک متهم فراری را داشته باشد، ناگهان با ضربه ای به پشت سرش در کوچه حمام (پایین خیابان مشهد) متوقف شد. یکی از کسبه برای کمک به پلیس، از پشت با کرسیچه دم در دکانش کوبیده بود به سر او. چنان ضربه شدید بود که تا چند روز بستری شد و کل نقشه به هم ریخت. البته دادستانی به روشهای دیگری، از «دندان طلا» اعتراف گرفت و پرونده مسیر خودش را طی کرد، اما عملیات برای محمد مهدی شخصی ناتمام ماند.
سردسته باند کوپنهای تقلبی که بیشترین تمرکزشان روی کوپن های روغن بود و به نوعی بازار روغن را دست داشتند به دست قانون سپرده شد و خاطراتش برای بازرس جوان باقی ماند. میگوید: زمان جنگ بود و اقلام مصرفی به سختی به دست مردم میرسید، ولی باز هم از خدا بی خبرانی بودند که از فرصت سوء استفاده کنند و با گل آلود کردن آب، ماهی خودشان را صید کنند.
البته همان زمان بازرسان هم شیوه های ردیابی و نظارتی خودشان را داشتند، گاهی حلب های روغن انبار را با فرو کردن میخ فولادی در جای مشخصی روی قوطی نشانه گذاری میکردند و پس از توزیع در مناطق خاص، پی جو میشدند که توزیع بدون اشکال انجام شده یا سودجویان کلک دیگری سوار کردهاند.
سهم مردم را میفروختند
تخلفات فقط درباره اقلام کوپنی نبود. برخی نانواییها هم از سهمیه آرد دولتی که سهم مردم بود، کم میکردند و کیسههایی را به قیمت آزاد به مشتریان که عموما شیرینی فروشیها بودند، میفروختند برای همین، کسانی که ته صفهای طولانی نان بودند هراس این را داشتند که نکند نان تمام شود و به آنها نرسد. آن زمان نان را عددی نمی فروختند، عرضه به صورت کیلویی بود. سهمیه آرد نانواییها هم سهمیه مشخصی بود و چون قیمت آرد دولتی و آزاد خیلی با هم فرق داشت، بسیاری از نانواییها طالب آرد دولتی بودند.شخصی خدابخش میگوید: گاهی تخلفاتی صورت میگرفت، کمبود گندم داشتیم و باید بر بازار نظارت میشد. معمولا سهمیه گندم با توجه به تقاضای منطقه به نانواییها داده میشد. زمان جنگ بود و به سختی آرد پیدا میشد. برخی نانواها که وجودشان خرده شیشه داشت از شرایط سوء استفاده میکردند و کیسه های آرد دولتی را به قیمت آزاد میفروختند. به گفته او در بسیاری از موارد، بازرسان به صورت نامحسوس توزیع اقلام کوپنی و سهمیه آرد نانواییهای مناطق را کنترل میکردند و اگر شورای محلات نبود، کنترل و نظارت بر سودجوییها در آن شرایط دشوار میشد.
نظر شما