شبکه خبری «قدس» در گزارشی نوشت: در زمانی که تنشهای منطقهای از اکتبر ۲۰۲۳ به اوج خود رسیده است، جنگ اسرائیل علیه غزه همچنان خونینترین بخش آن است، نمایشی از نسلکشی آشکار که تمام ارزشها و هنجارهای انسانی را زیر پا گذاشته است، در بحبوحه حمایت بیقید و شرط آمریکا و تلاش آشکار برای نابودی آرمان فلسطین و حتی ریشهکن کردن مردم فلسطین از سرزمینشان.
اگرچه غزه مستقیماً درگیر تنشزدایی ایران و اسرائیل نبود، اما از آن مصون نبود، زیرا اساس تهاجم اسرائیل را تشکیل میداد که از همه خطوط بازدارندگی فراتر رفت.
با مهار تشدید تنش میان تهران و تلآویو، قطبنمای تنشها به سمت نقطه تمرکز اصلی خود در نوار غزه بازمیگردد. بدون توقف جنگ ویرانگر جاری در خاورمیانه، باوجود تمام تلاشها برای به حاشیه راندن یا عادیسازی آن به عنوان یک عمل انجامشده، هیچ ثبات واقعی در خاورمیانه نمیتواند وجود داشته باشد.
ابتکار عمل در تهران، شبح فرسایش در تلآویو
در جنگهایی که با شکست آشکار یک طرف پایان نمییابند، مفاهیم پیروزی و شکست همچنان انعطافپذیر و پیچیده باقی میمانند و تابع زمینههایی بزرگتر از موازنه انتزاعی قدرت هستند. این جنگ، در اصل نه فقط میان ایران و اشغالگران اسرائیلی، بلکه میان ایران و کل سیستم غربی بود که به قول صدراعظم آلمان، اسرائیل وظیفه «انجام کار کثیف» را بر عهده داشت.
بنابراین، تهران از همان ابتدا متوجه شد پیروزی در نبردی با این ماهیت، آسان و هموار نخواهد بود. بنابراین، هدف ایران دستیابی به یک پیروزی خردکننده نبود بلکه بیشتر جلوگیری از شکست و برچیدن محاسبات جنگی اسرائیل و غرب بود که هدف آن خنثیسازی کامل آن از معادله منطقهای بود.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران از زمان مواجهه با حمله غافلگیرکنندهای که همزمان رآکتورهای هستهای و قابلیتهای موشکی آن را هدف قرار داد، همراه با ترورهای هدفمند علیه دانشمندان و رهبران نظامی، شروع به تدوین معادله واکنش جدیدی کرد. معادلهای مبتنی بر سرمایهگذاری هوشمندانه در نقاط قوت درگیری و غلبه بر نقاط ضعفی که اشغالگران روی آنها قمار کرده بودند. وارد کردن درگیری به یک مسیر فرسایشی و بلندمدت که ابتکار عمل را در دست تهران نگه میداشت قمار اسرائیل روی یک حمله سریع که سبب فروپاشی داخلی نظام ایران میشد را نقش بر آب کرد.
این معادله، استراتژی تهاجمی اشغالگران را در یک بحران واقعی قرار داد، زیرا اتکای آنها به اثربخشی یک حمله اولیه برای فلج کردن قابلیتهای ایران و تحمیل یک چشمانداز رهبری سردرگم که میتواند منجر به امتیازدهی یا فروپاشی شود، شکست خورد. در عوض، اشغالگران اکنون با شبح فرسایش روبهرو هستند و همراه با آن، نیاز به ارزیابی دوباره محاسبات استراتژیک خود دارند.
با توجه به این موضوع، دولت ترامپ تصمیم به مداخله گرفت - نه به عنوان درگیری مستقیم در یک جنگ آشکار با یک دشمن سرسخت - بلکه برای اعمال یک لحن بازدارنده نمایشی، تعیین مرزهای تشدید تنش و جلوگیری از لغزش به سمت هرج و مرج. حمله ایالات متحده به تأسیسات هستهای ایران در نطنز، اصفهان و فردو یک پیام دوگانه بود: بازدارنده در ظاهر، اما مهار افزایش تنش در باطن.
پاسخ ایران به حمله آمریکا، به نوبه خود در چارچوب یک تفاهم اعلام نشده در مورد پایان جنگ، سنجیده و کنترل شده بود تا طرف آمریکایی آبروی خود را حفظ کند و این آتش بس را به شیوهای که برای مخاطبان داخلی جذاب باشد، تبلیغ کند.
با این حال، آنچه مسلم است اینکه پایداری ایران و پاسخ منسجم و پایدار آن، عامل تعیینکنندهای در خنثی کردن توطئه برای به زانو درآوردن آن و از بین بردن شرطبندی بر سر حذف آن از معادله خاورمیانه جدید بود، معادلهای که قرار بود کاملاً با ابزارهای آمریکایی و با اهداف اسرائیلی مهندسی شود. اگرچه ایران به معنای سنتی پیروز نشد، اما پروژه حذف کامل آن از تاریخ و جغرافیا را خنثی کرد.
غزه به جای خود ولی مهم پایداری متحد استراتژیک فلسطین است
محاسبات مقاومت فلسطین در مورد جنگ آمریکا و اسرائیل علیه ایران پیچیده و چند لایه است. از ماههای اول جنگ ویرانگر غزه، مقاومت، گسترش درگیری منطقهای را فرصتی برای تحمیل معادله جدیدی دانسته است که همه طرفها را مجبور به نشستن پشت یک میز مذاکره واحد میکند، به توقف تجاوز منجر میشود و قوانین درگیری را برای جلوگیری از ادامه روند جنایتکارانه اسرائیل بدون محدودیت یا پاسخگویی، دوباره برقرار میکند.
با این حال، این سناریو به دلیل فشارهای سیاسی و تقویت نظامی آمریکا در منطقه که عمدتاً به مهار درگیری و جلوگیری از تبدیل آن به یک جنگ منطقهای تمامعیار اختصاص داشت، محقق نشد. این فرصت بار دیگر پس از توافق آتشبس میان ایران و اشغالگران، تحت نظارت آمریکا و میانجیگری قطر، بدون اینکه مسئله غزه به عنوان بخشی از توافق یا حتی به عنوان یکی از مفاد آتشبس گنجانده شود، از دست رفت.
این امر ناشی از موضع اصلی ایران است که از دخالت دادن وابستگیهای منطقهای خود در هرگونه مذاکرات هستهای خودداری میکند و به اصل «تفکیک پروندهها» پایبند است که جنگ غزه را از متن بحث سیاسی مستقیم خارج کرده است، با وجود اینکه عامل اصلی وقوع بحران منطقهای بوده است.
با وجود این، مقاومت فلسطین - در سطح استراتژیک - اهمیت پایداری متحد ایرانی خود را نه تنها به عنوان یک شریک سیاسی، بلکه به عنوان تنها حامی که پوشش سیاسی، حمایت مادی و لجستیکی و یک معادله بازدارنده در منطقه را فراهم میکند، درک میکند. از این رو، هرگونه شکست ایران یک ضرر استراتژیک جبرانناپذیر خواهد بود که تهدیدی برای مقاومت هم در فلسطین و هم در منطقه خواهد بود.
بنابراین مقاومت، پایداری جمهوری اسلامی در مواجهه با تهاجم اسرائیلی-آمریکایی و توانایی آن در مقاومت در برابر حملات متمرکز که زیرساختهای هستهای و نظامی آن را هدف قرار داده بود، به عنوان نشانهای از امنیت استراتژیک و عنصر کلیدی قدرت در برابر تلاشهای واشنگتن برای تثبیت سلطه اشغالگران اسرائیلی بر خاورمیانه و تحمیل یک توافق بزرگ منطقهای به هزینه مردم فلسطین و آرمان آنها میداند.
اخلال در محاسبات نتانیاهو
از سوی دیگر، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، استراتژی خود را برای طولانی کردن جنگ علیه نوار غزه، براساس کسب زمان و استفاده از شعارهای «پیروزی مطلق» به عنوان ابزاری برای مانور سیاسی، چه در داخل و چه در سطح بینالمللی، تدوین کرده است. او پیوسته در پی دستیابی به پیشرفتهای استراتژیک در منطقه بوده و از همدستی بیسابقه بینالمللی و سکوت سیاسی که با جنایات اشغالگران، بهویژه در غزه همراه بوده، بهره برده است.
میزان سرسختی رژیم صهیونیستی و زیر پا گذاشتن تمام تعهدات مذاکره توسط نتانیاهو، مستقیماً با نظارت دقیق او بر نظرسنجیها مرتبط است، نظرسنجیهایی که تا همین اواخر بهطور مداوم چشمانداز محدودی را برای بازگشت او به نخستوزیری یا تشکیل ائتلاف جدید نشان میدادند. با این حال، او از طریق یکسری عملیات نظامی متوالی - از غزه تا بیروت، از طریق سوریه و یمن و تا تهران - تلاش کرد روایتی از برتری ارتش اشغالگر و توانایی آن در حمله به مخالفان منطقهای خود را تثبیت و تصویر یک «رهبر قوی» را که قادر به اعمال بازدارندگی است، احیا کند.
اما همچنان که جنگ علیه غزه نزدیک به دو سال ادامه یافت و تمام ابزارهای سرکوب بدون دستیابی به نتیجهای قاطع به کار گرفته شد، نتانیاهو متقاعد شد گزینه پیروزی کامل نظامی دیگر واقعبینانه نیست و باید از طریق صحنه پایانی که به او اجازه میدهد «پیروزی» را به مخاطبانش بفروشد وارد شود. نتانیاهو بهتازگی برای حل و فصل درگیریهای میدانی به طرح «ارابههای گیدعون» تکیه کرد، اما این طرح نیز نتوانست موضع مقاومت را بشکند یا آن را به امتیازدهی برای پایان دادن به جنگ سوق دهد. علاوه بر این، خطرات جدی درباره جان زندانیان اسرائیلی که در اسارت مقاومت هستند، مانعی عملی برای رهبران نظامی اسرائیل ایجاد کرد که اکنون گسترش عملیات را تهدیدی میدانند که میتواند از نظر سیاسی و امنیتی برای کل نهاد، نتیجه معکوس داشته باشد. در این زمینه، نتانیاهو متوجه شده مسئله زندانیان به معضل اصلی تبدیل شده است که مانع اوجگیری روایت پیروزیهای پشت سر هم میشود، بهویژه با نزدیک شدن به انتخابات کنست سال آینده و ظهور نشانههایی از تحرکات درون حزب لیکود برای آماده شدن برای انتخابات زودهنگام.
تشدید تنش و آتش زیر خاکستر
با ورق خوردن صفحه رویارویی میان ایران و اشغالگران اسرائیلی، توجه بار دیگر به غزه معطوف شده است، به عنوان قلب درگیری آشکار و عرصه درگیری که هنوز حل نشده است. معادلات جدید ناشی از این توافق - اگرچه رسماً شامل نوار غزه نشد - طرفین را در موقعیت جدیدی قرار داد، اما به تنش پایان نداد. در عوض، وزن آن را به نوار غزه منتقل کرد، جایی که جنگ همچنان برقرار است، ویرانی ادامه دارد و مقاومت همچنان پابرجاست.
در این زمینه، به نظر میرسد مرحله بعدی یک آزمون دوگانه باشد: آزمون گزینههای اشغالگران برای مقابله با پیامدهای جنگی که بدون هیچ راهحلی ادامه یافته است و آزمون بزرگتری از عزم دولت دونالد ترامپ برای پیگیری آنچه «صلح از طریق قدرت» مینامد، رویکردی که به عنوان یک اصل اساسی سیاست خارجی آمریکا ارائه شده است.
اگر واشنگتن فعلاً در کنترل درگیری با ایران موفق شده باشد، چالش واقعی آن در تواناییاش در بستن پرونده جنگ غزه نهفته است، زیرا این هسته اصلی درگیری و گرهی است که اگر باز بماند، تمام تلاشها برای ایجاد ثبات و هرگونه روایتی از یک آتشبس جامع را تضعیف میکند.
از دیدگاه مقاومت، موضع همچنان پابرجاست: بدون توافقی که تضمینکننده خواستههای اصلی، بهویژه پایان تجاوز، پایان نسلکشی و آزادی زندانیان باشد، پایانی برای جنگ وجود نخواهد داشت. در مورد شرطبندی روی فرسایش زمان یا اعمال فشار میدانی و بشردوستانه، تجربه نشان داده این امر منجر به عقبنشینی نخواهد شد، بلکه به انسجام بیشتر و تشدید حسابشده اوضاع منجر خواهد شد.
از سوی دیگر، هرگونه اقدام نابجای نتانیاهو - اگر او لحظه را اشتباه تعبیر کند و باور داشته باشد که میتواند «صحنه پیروزی نهایی» را در غزه از آن خود کند - میتواند کل اوضاع را دوباره منفجر کند و همه دستاوردهای حاصل را بار دیگر در معرض خطر قرار دهد.
بنابراین، طرفهای منطقهای و بینالمللی نه میتوانند جنگ غزه را نادیده بگیرند و نه آن را تا فصل انتخابات اشغالگران یا میز چانهزنی بزرگ به تعویق بیندازند. وضعیت در نوار غزه نمیتواند تأخیر بیشتر را تحمل کند و پیامی که مقاومت از زیر آوار ارسال میکند واضح است: بدون توقف جنگ، صلحی وجود ندارد... و بدون پایان دادن به نسلکشی، ثباتی حاصل نمیشود.
نظر شما