افغانستانی‌ها در طول هشت سال دفاع مقدس ۳ هزار شهید تقدیم انقلاب کردند و این روزها در مسیر همدلی و همدردی، خود را جزوی از مردم ایران می‌دانند.

قصه شهدای یک خانواده افغانستانی؛ از لاهور تا حلب
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

به گزارش قدس خراسان، ایجاد امت واحده در جهان اسلام، بزرگ‌ترین آرمانی بوده که انقلاب اسلامی ایران از ابتدای تأسیس به ‌دنبال آن بوده؛ امتی که در مقابل ملت‌های اسلامی نیست؛ بلکه تکمیل‌کننده آن است. در این نگاه همان‌طور که برای دشمنان مشترک اسلام مرزها بی‌معنا هستند، مبارزان مسلمان نیز در امت واحده از چارچوب مرزها خارج شده‌اند و در هر کجای دنیا مسلمانی در رنج باشد، به یاری او می‌شتابند؛ حال می‌خواهد آنجا ایران باشد یا افغانستان و سوریه و عراق و فلسطین؛ چرا که مأموریت مسلمانی در امت اسلامی مرز نمی‌شناسد. سرنوشت برخی از مهاجران افغانستانی در ایران نیز با همین معنای امت واحده گره خورده است. یکی از این خانواده‌های پر افتخار افغانستانی در مشهد، خانواده سجادی است که نسل‌های مختلف آن در گوشه‌گوشه کشورهای اسلامی خونشان را برای سربلندی اسلام تقدیم کرده‌اند.
سید اسدالله سجادی، پسر بزرگ این خانواده است و در سال‌هایی که سرزمین شام صحنه زورآزمایی تکفیری‌ها با سلاح آمریکایی بود، وارد معرکه دفاع از حرم شد. سیدجمال الدین، برادر کوچک این شهید درباره افتخارات این خانواده می‌گوید: پدربزرگم آیت‌الله سید محمدحسین حسینی نخستین نماینده امام خمینی(ره) در افغانستان بود و پدرم شهید حجت‌الاسلام سیدعبدالحمید سجادی جزو شاگردان امام خمینی(ره) بود. او سال ۱۳۴۲ امام را در عراق ملاقات کرد و پس از آن شیفته مکتب و راه امام خمینی(ره) شد. در مدتی که امام(ره) در نجف بودند، پدرم نماز مغرب و عشا را به ایشان اقتدا می‌کرد و در کلاس‌های درس امام خمینی(ره) حاضر می‌شد.
او با اشاره به اینکه پدرش پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران می‌آید و در مبارزات تا پیروزی انقلاب اسلامی مشارکت می‌کند، می‌افزاید: او پس از پیروزی انقلاب در مسیر صدور انقلاب در پاکستان، افغانستان و دیگر کشورها فعالیت‌هایی را انجام می‌دهد تا اینکه در نهایت در سال ۶۹ در لاهور پاکستان پس از سخنرانی که در کنسولگری ایران انجام می‌دهد، توسط وهابیون ترور می‌شود.

تربیت انقلابی نسلی از افغانستان
سجادی یادآور می‌شود: سه خواهر و سه برادر هستیم که یک خواهر و یک برادرم در نجف به دنیا آمدند و من و دو خواهر و یک برادر دیگرم در مشهد به دنیا آمدیم. به یاد دارم که مادرم در بیشتر راهپیمایی‌ها، تشییع پیکر شهدا، بدرقه رزمندگان و بعدها استقبال از آزادگان شرکت می‌کرد و ما را هم با خودش می‌برد. در زمان دفاع مقدس، یک کودک چهار پنج ساله بودم و به خاطر دارم وقتی پسرعمویم می‌خواست به جبهه برود، ما برای بدرقه‌اش رفتیم. او هیچ وقت برنگشت و مفقودالاثر شد. سال‌ها بعد تنها یک پلاک از پسرعمویم برای خانواده‌اش آوردند.
برادر شهید سجادی درباره دیگر فعالیت‌های مادرش در دوران دفاع مقدس نیز تشریح می‌کند: مادرم به همراه چند نفر از خانم‌های فامیل در اواخر جنگ به‌عنوان امدادگر هلال‌احمر به پشت جبهه اعزام شده بود و به خاطر دارم او برای اینکه من را آرام کند، می‌گفت آنجا جنگ است و ما برای کمک به رزمنده‌ها می‌رویم؛ اما من پشت خودرو آن‌ها می‌دویدم تا مرا هم با خود ببرند. از کودکی به یاد دارم که روی دیوار خانه‌مان عکس شهید چمران، شهید زین‌الدین، شهید آوینی و سایر شهدای انقلاب و دفاع مقدس بود و همیشه هم درباره این موضوع در دورهمی‌های خانوادگی صحبت می‌کردیم. به همین دلیل ما هم از این فضا متأثر شدیم.
او ادامه می‌دهد: من و همسرم همیشه آخر شب چند خطی درباره وضعیت زندگی و روزمره می‌نویسیم. چند شب پیش من در پایان مطالبی که می‌نوشتم، با توجه به وضعیت جنگ ایران و رژیم صهیونیستی به این فکر کردم که اگر ورق برگردد و دوباره همان فضای هشت سال دفاع مقدس تکرار شود؛ یعنی دوباره جنگ زمینی رخ دهد، آیا من حاضرم در جبهه حضور پیدا کنم؟ سپس به این فکر کردم که من تنها نیستم و همسرم هم هست و اگر چنین اتفاقی رخ دهد، بی‌شک دو نفری به جبهه خواهیم رفت.
سجادی با بیان اینکه من بخش زیادی از دوستان صمیمی خودم را در جنگ سوریه از دست دادم؛ کسانی مثل فاتح، ابوحامد، شیخ محمد رضایی و خیلی از دوستان دیگری که در دفاع از حرم شهید شدند، تصریح می‌کند: خیلی از دوستانم در جنگ با گروه تروریستی داعش شهید شدند. برخی از آن‌ها نیز در عملیات حباریه و تل‌قرین که در نزدیکی مرز رژیم صهیونیستی بود، توسط موشک‌های این رژیم شهید شدند. آن روزها عملاً جنگ با صهیونیست‌ها بود. من هم قرار بود در عملیات حباریه شرکت کنم که متأسفانه این توفیق نصیبم نشد.

پارتیزانی که مرز نمی‌شناسد
این برادر شهید مدافع حرم که هم پسر شهید و هم برادر شهید است، درباره برادرش می‌گوید: برادر بزرگم سید اسدالله سجادی شهید مدافع حرم است. او به قول خودش یکی از پارتیزان‌هایی بود که تمام زندگی‌اش در جنگ با تکفیری‌ها و تروریست‌ها گذشته بود. در نجف به دنیا آمد و همه زندگی‌اش در ایران بود. در اوایل جوانی‌اش هنگامی که در افغانستان جنگ بود، با تروریست‌ها مبارزه کرد. سال ۹۲ هم جزو نخستین گروه از مدافعان حرم بود که به حلب رفتند. آن زمان فیلم‌هایی از داعش منتشرشده بود که با سر شهدا فوتبال بازی می‌کردند و قلب شهدا را از سینه در می‌آوردند و می‌خوردند. به همین خاطر رعب و وحشت عجیبی از داعش در دل همه وجود داشت و خیلی‌ها جرئت نداشتند به شهر حلب که داعشی‌ها کنترل آن را به دست گرفته بودند، بروند.
او می‌افزاید: برای از بین بردن این ترس و وحشت نیاز بود یک گروه از رزمندگان بروند و خط‌شکنی کنند و مستقیم با داعشی‌ها بجنگند. برادرم در این وضعیت فرمانده نخستین گروهی بود که به حلب رفته بودند. جنگ با داعشی‌ها در حلب به شکلی بود که عملاً آن‌ها را می‌دیدند و فاصله کمتر از ۱۰۰ متر بود. دوستان برادرم می‌گویند سید اسدالله چندین بار روی سنگر می‌رود و رجزخوانی می‌کند. دوستانش به او می‌گفتند «سید بیا پایین. داعشی‌ها ما را می‌زنند»؛ اما برادرم به آن‌ها می‌گفت «تیر این داعشی‌ها به قلب و جسم من نمی‌خورد و من با تیر این‌ها کشته نمی‌شوم». در نهایت هم همان‌طور شد و کسانی که آنجا بودند، به ما گفتند عصر تاسوعای سال ۹۲ عملیات به لحظات حساسی رسید و چون برادرم فرمانده آن گروه بود، به آن‌ها گفت «شما همگی بروید. من همین‌جا هستم تا شما از منطقه خارج شوید و نجات پیدا کنید». سپس از گوشه و کنار سنگر با اسلحه‌های مختلفی که گذاشته بود، به سمت داعشی‌ها شلیک می‌کرد تا آن‌ها فکر کنند افراد زیادی در سنگر هستند. دوستانش تعریف می‌کردند «تا جایی که می‌شنیدیم، صدای فریادهایش می‌آمد که یا علی(ع)، یا حیدر(ع)، یاحسین(ع) و لبیک یا زینب(س) می‌گفت و آخرین صدایی که از او شنیدیم، یک یاعلی(ع) بلند بود و سپس صدای انفجار آمد و دیگر صدایی از او نشنیدیم» و متوجه شدند که برادرم به شهادت رسیده است. در اسناد شهادتش هم نوشته‌اند بر اثر اصابت خمپاره آرپی‌جی شهید شده است.
سجادی که خانواده‌اش شهدای زیادی را تقدیم اسلام کرده است، اظهار می‌کند: تمام شهدای خانواده ما به ۴۰ سالگی نرسیده بودند. پدرم در ۳۸ سالگی، عمویم در ۳۹ سالگی، عموی دیگرم در سن ۲۵ سالگی و برادرم در ۳۸ سالگی شهید شدند. پسرعمویم هم در دهه ۳۰ زندگی‌اش بود که به جبهه رفت و مفقودالاثر شد.
این برادر شهید مدافع حرم با اشاره به اینکه کسانی که در رأس نظام هستند، نگاهشان به مهاجران امت واحده است، خاطرنشان می‌کند: ما جنگ ایران با اسرائیل را جنگ ایران نمی‌دانیم؛ بلکه این جنگ میان جبهه حق و باطل است و چیزی به‌نام جنگ ایران نداریم. اگر در کنار ایران هستیم، به این دلیل است که معتقدیم ایران در موضع حق و حقیقت قرار دارد و از این نظر وظیفه ماست که در کنار ایران باشیم.

ما در این سرزمین ریشه داریم
سجادی با اشاره به اینکه ما در این سرزمین ریشه داریم، درباره نگاه برخی افراد به مهاجران پس از دستگیری جاسوسانی که در خدمت رژیم صهیونیستی بودند، بیان می‌کند: اگر نگاهی به پرونده ۵۰-۴۰ ساله مهاجران در ایران بیندازیم، متوجه می‌شویم در دوران هشت ساله دفاع مقدس بیش از ۳ هزار شهید افغانستانی برای دفاع از ایران جنگیدند و از ابتدای شکل‌گیری نهضت امام خمینی(ره) نیز این مردم در برهه‌های مختلف همچون مبارزات انقلابی، هشت سال دفاع مقدس و دفاع از حرم در کنار مردم ایران بودند. همه این‌ها سند خون‌شریکی و برادری است که مهاجران با خون خود آن را امضا کرده‌اند.
او می‌افزاید: ممکن است در یک جامعه ۶ میلیون نفری تعداد کمی افراد بد هم باشند همان طور که در جامعه ایرانی‌ها هم وجود دارند؛ اما اگر بخواهیم همه تقصیرها را به گردن یک عده مهاجری که نه تریبون دارند و نه چیزی از آن‌ها شنیده می‌شود، بیندازیم، به نظرم ناجوانمردانه است. اگر بر فرض ۱۰ افغانستانی مشکلی ایجاد و خرابکاری کرده‌اند، در عوض ما هزاران نفر را داریم که در راستای منافع این نظام و کشور و این ملت جانشان را تقدیم کردند.
پسر شهید سجادی خاطرنشان می‌کند: در شرایطی که رژیم صهیونیستی و اربابش آمریکا مدام در فضای رسانه‌ای و حقیقی ناجوانمردانه حملاتی را علیه مردم انجام می‌دهد، مهم‌ترین نکته این است که در جامعه اسلامی وحدت و یکدلی را تقویت کنیم، نه اینکه در دل مردم ترس بیندازیم که مهاجران جاسوس و تروریست هستند. من در این سال‌هایی که زندگی کرده‌ام، ندیدم یک مهاجر از ایران بغضی داشته باشد. شاید برای مشکلاتی که هست، دلگیر باشند؛ اما اینکه به مرحله‌ای برسند که علیه امنیت ایران کاری بکنند، تاکنون ندیده‌ام.
سجادی با بیان اینکه همان‌طور که جامعه ایرانی دل‌نگرانی‌ها و ناراحتی‌هایی دارند، ادامه می‌دهد: همان‌طور که در جامعه ایران صداها، نظرات و تفکرات مختلفی وجود دارد؛ اما زمانی که بحث منافع کشور و استان به میان می‌آید، همه طیف‌ها ورای آن تفکر و اندیشه‌ای که داشتند، در کنار هم قرار می‌گیرند و برای ملت و کشور در یک صف می‌ایستند. امروز مهاجران هم در همان صف و در کنار مردم ایران ایستاده‌اند. در فضای مجازی هم دیده‌اید که مهاجران در این روزها با مردم همدلی و همدردی می‌کنند تا بتوانند به سهم خود مرهمی باشند برای کسانی که داغ دیده‌اند و آزرده شده‌اند.

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha