روستای همت‌آباد در ۱۲ کیلومتری مشهد با وجود جمعیت بالا و نزدیکی به شهر، میان انبارهای ضایعات و کودکان کار، از بسیاری امکانات محروم مانده و زیر سایه بی‌توجهی مسئولان قرار دارد.

سایه بی‌همتی بر سر همت‌آباد
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

بچه‌هایی که با سر و صورت کثیف و موهای آشفته میان انبوهی از زباله، جلو درب‌های بزرگ انبارهای ضایعات بازی می‌کنند و خودروهای خاور و نیسان‌هایی که سه برابر اندازه خود، ضایعات بار زده‌ و مقصد هر کدام هم انبارهایی است که آخر یک خیابان و در دو طرف آن قرار دارند؛ این توصیف یک منطقه دور افتاده و خالی از سکنه در اطراف خراسان رضوی نیست؛ بلکه مربوط به روستای همت‌آباد، درست در ۱۲ کیلومتری مرکز مشهد است؛ روستایی که هرچند با روستاهای همجوارش در منطقه‌ای واقع شده که با جمعیت انبوهش می‌تواند به تنهایی یک بخش جداگانه با امکانات مناسب باشد؛ اما همچنان به این دلیل که نام روستا را یدک می‌کشد، با بی‌توجهی و غفلت مسئولان از امکانات بسیاری محروم است.

سیلاب مهاجرت و معضل کرایه مسکن!

مسیر رسیدن به همت‌آباد مثل سایر مسیرهای شهر مشهد بوده و حجم ترافیکش زیاد است. چرخ‌های دستی‌ و وانت‌های میوه‌فروشی دو طرف جاده، افزون برعرض کم، عامل اصلی شلوغی خیابان است. داخل رسالت ۱۲۹ یا همان طالقانی خیابان عریض بوده؛ اما ازدحام خودروها فضا را محدود کرده است. ابتدای خیابان طالقانی یک دستفروش که لهجه و لباس‌هایش نشان می‌دهد جزو اتباع است، اسباب‌بازی‌های کهنه، کمربندهای مردانه و گلسرهای دخترانه را روی زیرانداز بزرگی چیده و سعی می‌کند به سه پسربچه‌ که یخمک می‌خورند، بفروشد. جمعیت اتباع اینجا زیاد است. این را می‌شود از گروه‌های ایستاده در کنار خیابان یا سر کوچه‌ها با لباس‌های خاصشان فهمید. البته اتباع، تنها مهاجران این روستا نیستند. این را موقع خرید آب معدنی از یک سوپر مارکت متوجه می‌شوم. فروشنده مردی چهل ساله و بجنوردی است. این‌طور که می‌گوید، به دنبال کار به مشهد آمده و تنها هم نیست. برادر و شوهرخواهرش هم با او به اینجا آمده و مشغول کار ساختمانی هستند. وقتی می‌گویم خبرنگارم، آقایی که پشت صندوق مغازه نشسته، درخواست می‌کند گزارشی از وضعیت رهن و اجاره در آنجا تهیه کنم. خودش را «حسنی» و بنگاه‌دار معرفی می‌کند. حرف‌هایش گلایه خیلی از مستأجران است. با ناراحتی تعریف می‌کند که تا چند سال پیش وضعیت مسکن در آن منطقه خوب بود؛ اما با هجوم مهاجران خارجی و داخلی به همت‌آباد، بازار تقاضا بالا رفته و قیمت‌های رهن و اجاره سر به فلک کشیده و دندان‌گردی صاحبخانه‌ها، مستأجران را بیچاره کرده است.

کودکان و کمیابی فضای تفریح و سرگرمی

حدفاصل طالقانی ۲ و ۴ قسمتی را می‌بینم که برای خروج فاضلاب منازل و سیل تعبیه شده است. دست‌کم ۴ متر پایین‌تر از سطح قرار دارد و با وجود اینکه هر دو طرفش با حفاظ نرده‌ای پوشانده شده، چهار پسربچه برای برداشتن توپشان که داخل این مسیل (راه‌آب) افتاده، از نرده‌ها پایین رفته‌اند. یکی‌شان دقیقاً بین آب‌های آلوده که ظاهراً فاضلاب خانه‌هاست، دنبال توپ می‌دود. می‌گویم مواظب خودش باشد. با شیطنت و خنده می‌گوید نخستین بار نیست این کاررا می‌کند؛ چون زمین بازی ندارند، مجبور به بازی در کوچه هستند. معمولاً توپشان داخل این قسمت می‌افتد و بارها این کار را انجام داده است. از رنگ تیره آب، آلودگی مشخص است. در حاشیه خیابان اصلی، یک پارک کوچک با وسیله بازی برای کودکان هست؛ اما به طور مشخص برای بچه‌های اینجا کافی نیست؛ بچه‌هایی که قرار است آینده‌سازان این جامعه باشند.

سرنوشت دختران، بازیچه بی‌تدبیری مسئولان

جلو یک مغازه‌ پسربچه‌ای با گریه به مادرش اصرار می‌کند شلوار کردی که پس از جست‌وجوی زیاد پیدا کرده، برایش بخرد و در نهایت مادرش رضایت می‌دهد. به جز پسربچه، دو دختر جوان هم همراهش هستند که یکی‌شان باردار است و بچه تقریباً دو ساله‌ای هم در بغل دارد. پس از همصحبتی با او متوجه می‌شوم بچه خودش است! دخترک که خودش را «نازنین» معرفی می‌کند، تازه هجده ساله شده و بچه دومش را پنج ماهه باردار است. خواهر کوچکش هم ۱۶ سال دارد و به تازگی ازدواج کرده است.
نبود دبیرستان دخترانه عاملی بوده که موجب ازدواج این دو دختر در سن پایین شده است. مادرشان با حسرت می‌گوید: درس‌های دختر بزرگم خیلی خوب بود. آن موقع در روستاهای اطراف کلات ساکن بودیم و چون مدرسه نزدیکمان نبود، پدرش رضایت نداد به مدرسه شبانه‌روزی برود. اینجا که آمدیم، همین بلا سر دختر کوچکم نسرین آمد. البته یک مینی‌بوس دخترها را به مدرسه روستای نزدیک همین‌جا می‌برد؛ اما جامعه خراب است. ما نمی‌توانیم اعتماد کنیم و دخترمان را آنجا یا حتی به شهر بفرستیم!
این مادر گله‌مند، تحصیل پسران دبیرستانی را در مدرسه‌ای که در گذشته دخترانه بوده، مقصر می‌داند و با ناراحتی ادامه می‌دهد: برخلاف نظر واقف، مدرسه‌ای که قرار بود تا آخر دخترانه باشد، به پسرها داده شده و حالا دختر من از درس خواندن مانده است. نمی‌دانم چرا پسرها را آنجا برده‌اند در حالی که در روستاهای اطراف جایی برای درس خواندن آن‌ها بود. پسرها که مشکلی برای رفتن به راه‌های کمی دورتر ندارند.

پول زیاد، سهم ضایعات‌داران، دردسر و بیماری برای اهالی

ناامنی روستا به خاطر وجود انبارهای ضایعات، موضوع مورد اشاره آن مادر گله‌مند میان حرف‌هایش بود. به مقصد انتهای طالقانی راه افتادم تا این انبارها را از نزدیک ببینم. با فاصله چند کوچه بالاتر، خانمی جلو مغازه‌ای نشسته و دختر کوچکش چهار دست و پا روی زمین مشغول بازی است. همین که مرا می‌بیند، می‌پرسد: «دنبال آقای س... می‌گردی؟» گویا آقای سین دعانویس محله و همسایه او است. کارش را هم خیلی قبول دارد. به من هم پیشنهاد می‌کند دعاهایش را امتحان کنم. اسمش «مرضیه» است. وقتی می‌گویم خبرنگارم، به جسد موش بزرگی که کنار کوچه افتاده، اشاره می‌کند و درباره دردسرانبارهای ضایعاتی توی روستا می‌گوید: با اینکه خانه‌ام چند کوچه با ضایعاتی‌ها فاصله دارد، از دست جانوران موذی و آلودگی‌های آن‌ها آسایش ندارم. مجبور شدم سر لوله‌های آب حیاطم را با آجر بپوشانم تا کمتر پایشان به خانه و زندگی‌ام باز شود. ازخلافکاری‌ها و دردسرهای کارگرها چیزی نمی‌گویم که درد مفصلی است.
هرچه بالاترمی‌روم، انبارهای بزرگ زیادی را در دو طرف خیابان می‌بینم که حجم ورود مواد بازیافتی و زباله به آن‌ها کم نیست. همان موقع دست‌کم سه نیسان آبی که بیشتر از ظرفیتشان ضایعات بار زده‌اند، توی انباری می‌‎روند و کارگرها سریع کیسه‌ها را پیاده می‌کنند.
مرضیه همان‌طور تعریف می‌کند: صاحب انبارها ایرانی هستند؛ اما سوله‌ها و انبارها بیشتربه اتباع اجاره داده شده و بیشتر حجم ضایعاتشان از مناطق مرفه‌نشین مشهد مثل قاسم‌آباد است. درآمدشان هم خوب است. نمی‌دانم انبارها مجوز دارند یا نه. آلودگی این انبارها برای مردم محله خطرناک است. اگر یک بار موشی مثل همان که نشان دادم، دست و پای بچه مرا زخمی کند، حتماً بیمار می‌شود. چند سال پیش صورت پسرم هم سالک گرفت. پیش پزشک که بردیم، گفت به خاطر آلودگی محیط زندگی‌مان است. چند بار هم فرماندار و بقیه مسئولان به اینجا آمدند؛ اما فرقی به حال ما نکرد.

دردسرهای اتوبوسی

کمبود اتوبوس معضل دیگری است که در اتوبوس خط ۷۹ متوجه آن می‌شوم. برای توصیف وضعیت آن حتی یک جمله نمی‌توان گفت. جمعیت زیاد است به قدری که آرنج خانمی درست توی صورتم می‌خورد. حضور خانم‌ها در قسمت آقایان موجب درگیری لفظی شده و پای مردی هم بین در گیر کرده است! از صحبت مسافرها می‌فهمم وضعیت تمام خطوط فعال این منطقه مشابه است و تماس با ۱۳۷ هم فایده‌ای نداشته است. مسافری راننده را مقصر می‌داند که از شلوغی‌ها به اتوبوسرانی نمی‌گوید و دیگری تعریف می‌کند که چطور شکستن شیشه‌ها، مشکل کمبود اتوبوس‌های بولوار توس را حل کرده است؛ صحبت‌هایی که باید زنگ خطر مسئولان باشد.
ناکارآمدی و بی‌توجهی، تنها سوغات مسئولان برای اهالی همت‌آباد بوده است؛ روستایی که طبق گفته بعضی از اهالی، ساکنانش از دو نسل گذشته در آنجا حضور دارند و فارغ از تمام سختی‌ها به خاطر دلبستگی، همچنان آنجا ماندگارند و در تمام این سال‌ها رفت و آمد مسئولان مختلف و وعده‌هایشان به جز تازه کردن زخم دلشان کاری از پیش نبرده است.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha