از کتاب کارگشا و منبع محکم عیون‌الاخبار گفتیم و در باب سندیت و اعتبار آن در شماره قبل صحبت کردیم. امروز پای درس اخلاق و عقاید آیت‌الله العظمی سبحانی در مدرسه دارالعلم می‌نشینیم و از این کتاب سرشار نکته، می‌آموزیم.

گفت‌وگو برای روشن‌شدن حق، شیوه انبیاست
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

این جلسات درس به منظور شرح احادیث منتخب کلامی عیون اخبارالرضا(ع) در سومین مدرسه تابستانی دارالعلم برگزار شده است که در سلسه گزارشی ارائه خواهد شد.
نخستین درس آیت‌الله العظمی سبحانی به عنوان طرح درس و مقدمه، در مورد شیوه گفت‌وگو و مناظره رضوی و انواع جدال مستند به اقتباسات و تلمیحات قرآنی و روایی است؛ اینکه حضرات ائمه اطهار(ع) و پیامبرانی چون ابراهیم نبی(ع) چگونه به گفت‌وگو با کسانی که سؤال داشتند و یا منکر وجود خدای باری‌تعالی بودند، به عنوان یک شیوه تبلیغ نگاه می‌کردند و اصول و نیت این مناظرات و یا مجادله‌ها چگونه بوده است. در ادامه، خلاصه جلسه اول را با هم می‌خوانیم.

مجادله احسن، شیوه رضوی

موضوع بحث ما درخصوص شیوه امام رضا(ع) در مقابل افکار ملحدان و غیرملحدان است. باید ابتدا تفاوت میان جدال به احسن و جدال به غیر احسن را بدانیم. جدال در قرآن به غیر از مراء (یعنی ایراد و اعتراض به سخن دیگری و اظهار نقص و خلل در آن به قصد تحقیر و اهانت به وی و اظهار برتری و هوشمندی خود با غیر نیت دینی) است، چرا که مراء حرام است. در جدال احسن، دو نفر که هر دو دارای افکار و آرای مخصوص به خود هستند آرای خود را به همدیگر عرضه می‌کنند، اما به دنبال ثابت کردن گفته‌های خود نیستند. آن دو با هم به تبادل آرا می‌پردازند و پس از گفت‌وگو با یکدیگر، حقیقت را درمی‌یابند که بدان جدال احسن می‌گویند. درواقع هر دو آن‌ها به دنبال به کرسی نشاندن حرف خود نیستند بلکه به دنبال حقیقت هستند.

نمونه ابراهیمی مناظه در قرآن کریم

ابراهیم خلیل الرحمان چند جدال دارد که قرآن کریم در این باره می‌فرماید آیا به مجادله ابراهیم با نمرود توجه نمی‌کنید؟ در اینجا این جدال به نتیجه نرسید، چون طرف حقیقت‌یاب نبوده بلکه صرفاً به دنبال به کرسی نشاندن مطلب خود بوده است. درحالی که حضرت ابراهیم(ع) از حقیقت حقیقی و ممات حقیقی سخن می‌گوید. ابراهیم(ع) جدال دیگری نیز دارد که همانا جدال با ستاره‌پرستان است. گاهی افراد کم‌پایه این‌گونه عنوان می‌کنند چطور حضرت ابراهیم(ع) «هذا ربی» گفت. در حال حاضر اگر بخواهند مسئله‌ای را حل کنند، فرضیه می‌آورند. «هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ» (انعام، ۷۶) این چه خدایی است که از من غافل است، خدا باید در محضر او باشم اما در محضرش نیستم، چند صباحی با من است و چند صباحی دیگر نیست. قرآن جدال ابراهیم(ع) را به نحو احسن تعریف می‌کند؛ «وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» (انعام، ۷۵) «و این‌گونه فرمانروایی و مالکیت و ربوبیت خود را بر آسمان‌ها و زمین به ابراهیم نشان می‌دهیم تا از یقین‌کنندگان شود». تفسیر این جمله مقدمه می‌خواهد. مقدمه آن این است که یک مسئله خالقیت داریم و یک مسئله ربوبیت که هر کدام شکل خاص خود را دارند. در تاریخ بشر هیچ کس ادعای خالق بودن نداشته اما افرادی بودند که خود را مدبر می‌دانستند. برخی که این دو را با یکدیگر یکی می‌کنند، اشتباه می‌کنند. خالقیت، آفریدگاری است و ربوبیت، کردگاری. افراد مقابل حضرت ابراهیم(ع) به خدا اعتقاد داشتند اما ربوبیت را از آن ستاره‌ها می‌دانستند. حضرت ابراهیم(ع) از این راه وارد شد و نتیجه گرفت، پس از آنکه همه آن‌ها را بیان باطل کرد؛ رب و مدبر باید در محضر او باشند، او از من غفلت نکند اما او از من غفلت می‌کند و نمی‌تواند مربی من باشد. «رب الدار»، «خالق الدار» نیست، مدبر و در حقیقت تدبیرکننده است. قرآن می‌فرماید «کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات» ملکوت و حاکمیت این جهان در دست خداست. آن‌ها اعتقاد داشتند ملکوت در دست ستاره است اما ابراهیم(ع) با این بیان و ابطال گذشتگان به این حقیقت رسید که حاکمیت جهان در دست خداست. در واقع حضرت ابراهیم(ع) از طریق جدل نتیجه گرفت.

اصول گفت‌وگو از روی دست علما

سید مرتضی شاگرد مرحوم شیخ مفید است. وی می‌گوید من به شیخ مفید گفتم هرگاه با دیگران مناظره می‌کنم، می‌گویند در امامیه مناظره حرام است و ما نباید مذاکره کنیم. شیخ مفید به وی می‌گوید این امر اشتباه و خطاست، چرا که ائمه(ع) ما اهل مناظره بودند. سپس می‌گوید من کتابی نوشته‌ و در آن، نامه‌های علمای امامیه را که در جدل دست بالا داشته‌اند، آورده‌ام.
کافی کتابی دارد که همه با آن آشنا هستند. در این کتاب آن داستان را نقل می‌کند که روزی امام صادق(ع) نشسته بودند که مردی از شام وارد شد. آن مرد ادعا کرد: در کلام، فقه و ادب دست بالایی دارم و هیچ کس نمی‌تواند با من مناظره کند و امروز به اینجا آمده‌ام که با شاگردان شما مناظره کنم. امام صادق(ع) یکی از شاگردان خود را برای پرسش و پاسخ به سوی مرد شامی فرستاد و هنگامی که هشام وارد شد، حضرت برای او جا باز کرد و فرمود:«احسنت به جوانی که با زبان و جدالش از ما دفاع می‌کند». در پایان مرد شامی اظهار کرد: «یابن رسول‌الله! آیا ممکن است من هم جزو شیعیان شما قرار گیرم و مرا نیز از علوم و برکات خود بهره‌مند فرمایی؟»حضرت هم او را پذیرفت و به هشام فرمود: «مسائل مورد نیاز او را تعلیمش بده که برایت شاگردی شایسته باشد». (اختیار معرفة الرّجال: ص۲۷۵، ح۴۹۴)

وجه تمایز جدال خوب و غیر خوب

به اصل مسئله یعنی جدال احسن و جدال غیراحسن می‌پردازیم اما احسن کدام است و غیر احسن کدام؟ جواب سؤال را امام حسن عسکری(ع) داده است. ایشان می‌فرماید آن فردی که رأی دارد و حقیقت‌یاب است، مطلبش را عرضه می‌کند و برای مطلب خود باطلی را امضا و برای اثبات نظر خود حقیقتی را انکار نمی‌کند؛ چنین فردی جدالش احسن است. جدال احسن این است که از همان راه‌هایی که وارد شده، مناظره می‌کند اما برای کمک گرفتن از راه‌های باطل وارد نمی‌شود. دو مثال روشن در این زمینه می‌زنم. در زمان پیامبر(ص) جوانان مکه مخفیانه به اسلام رو آورده بودند اما سران آن زمان یعنی ابوسفیان، ابوجهل و دیگران، آن را خطرناک دانستند؛ بنابراین تصمیم گرفتند نزد پیامبر(ص) بروند و مسئله‌ای را مطرح کنند. آن‌ها نزد پیامبر(ص) رفتند و به وی گفتند تو با این کار، خلافی در میان ما ایجاد کرده‌ای؛ لذا پیشنهاد می‌کنیم ما خدای تو را بپرستیم و تو نیز یک بار خدای ما را پرستش کنی. اگر رسول اکرم(ص) یک فرد سیاسی بود، یک بار این کار را انجام می‌داد تا افراد بیشتری به اسلام گرایش پیدا کنند و پس از آن، منکر دین آن‌ها می‌شد، اما خطاب آمد «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ» (کافرون، ۱) به این می‌گویند جدال احسن. رسول اکرم(ص) برای پیشبرد اهداف خود، باطلی را امضا و حقی را انکار نکرد.

طرح دعوی، راهی برای روشن شدن حق

هشام بن حکم می‌گوید در محضر هارون‌الرشید بودم. در کنار او شیطان مجسمی به نام یحیی برمکی بود. وی به دنبال این بود که هشام را مغضوب هارون‌الرشید کند؛ بنابراین به وی گفت جناب هشام سؤالی دارم؛ اگر دو نفر با همدیگر نزاع کنند یکی از آن‌ها جانب اثبات را بگیرد و دیگری آن را نفی کند، می‌تواند هر دو صحیح باشد؟ هشام گفت نه، محال است. برمکی به وی گفت چه می‌گویی چرا که نقل شده علی(ع) و عباس نزد ابی‌بکر آمده‌اند و از وی طلب ارث پیامبر(ص) را کرده‌اند. هشام فهمید تله‌ای در کار است، بنابراین از راه قرآن وارد شد و گفت در قرآن نیز چنین مسئله‌ای وجود دارد، داستان حضرت داوود(ع) که روزی دو ملک به شکل انسان نزد او آمدند و به وی گفتند ما دو نفر هستیم که یکی از ما ۹۹ گوسفند ماده دارد و دیگری یک گوسفند. آن برادر گفت این برادرم به من می‌گوید آن یک گوسفند را بفروش و با من جدال می‌کند. حضرت داوود(ع) گفت این برادرت با این سؤال به تو ظلم کرد. اینجا فهمید اشتباه کرده، زیرا نباید تنها به حرف یک نفر گوش کند. او گفت برادر بزرگ‌تر که مال بیشتری دارد به برادر کوچک‌تر ظلم می‌کند. این دو آمده بودند به حضرت داوود(ع) راه قضاوت را نشان دهند که مبادا در مقام قضاوت، پیش از شنیدن نظر هر دو، رأی داد. در این مسئله نیز جناب عباس و جناب علی(ع) هر دو آمده بودند بگویند تو باطلی و هرچه از ماترکه دست شماست به ما دهید. این‌ها جنبه شخصی نداشتند بلکه اصل ارث را می‌خواستند؛ اتفاقاً هم هارون خوشش آمد و هم یحیی برمکی مغلوب شد. بحث ما در ادامه درباره مجادله‌ها و مناظره‌های حضرت خواهد بود، زیرا حضرت با اهل حدیث و... مناظره کرده است.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha