حکم محرومیتش آمد و موجی از همدلی؟ تقریباً هیچ. در خود باشگاه هم، یکی دو جمله تشریفاتی گفتند که بیشتر شبیه تسلیت گفتن به آشنای دور بود. همین سردی، بیرو را راهی تهران و پشت در استقلال کرد.
بیرانوند، همان گلری که از هیچ به همهچیز رسید، میتوانست قصهای از تلاش، نجابت و ماندگاری باشد. اما ترجیح داد نقش دیگری بازی کند؛ نقش آدمی که زود به اوج رسید و زودتر از آن، یادش رفت اوج یعنی مسئولیت. در رفتار با هواداران پرسپولیس، گاهی طلبکار بود، گاهی پر از منت، و همیشه آماده تا دستاوردهایش را به رخ بکشد و به دیگران انگ بچسباند.
تابستانها برای بیرو مثل بازار حراجی بود؛ از روزی که برای بالا بردن قراردادش با پرسپولیس، با استقلال چای خورد، تا بستن قرارداد پرحاشیه با تراکتور در مراسم ختم! حتی آن معرکه مضحک گچ گرفتن دست در حساسترین هفته لیگ هم بوی معامله میداد؛ گویی میگفت: «امضای جدایی را بزنید تا درمان شوم!»
حالا هم پروژه استقلالی شدنش مثل فیلمی است که همه تیزرش را دیدهاند ولی کسی مطمئن نیست پخش اصلی دارد یا نه. و حتی اگر پیراهن آبی تنش شود، مگر هواداران استقلال یادشان رفته او روزی شادی بریدن سر را مقابلشان اجرا کرد؟
بیرو همان گلری است که میتوانست یک «نام» باشد؛ میراثدار احترام و خاطره. اما خودش انتخاب کرد که مثل یک استیکر مصرفی در چتهای روزمره فوتبال، چند بار استفاده شود و بعد در پوشه آرشیو خاک بخورد. سالهای قهرمانی میگذرند و او میماند با لقبهایی کهنه و تیمهایی که دیگر درها را به رویش نمیگشایند.
این دو هفته بدون او، یک پیام ساده داشت: انگار اصلاً نبودهای... و این، بدترین سرنوشت برای هر ستارهای است.
۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۶:۲۸
کد خبر: ۱۰۸۸۱۱۶
امین غلامنژاد/ سوپرجام رسید و تراکتور بی بیرانوند به میدان رفت؛ نه چشم کسی نمناک شد، نه دل هواداری لرزید.

زمان مطالعه: ۱ دقیقه
نظر شما