باد عصرگاهی، از پنجره نیمه‌باز اتاق می‌وزید و بوی نسیم نیمه‌تابستان را می‌آورد. اما ذهنم هزار کیلومتر آن‌طرف‌تر بود؛ در جاده‌ای که از نجف می‌گذرد و به کربلا ختم می‌شود؛ آنجا که میلیون‌ها قدم بر خاک داغ می‌خورد و نام «حسین(ع)» تکرار می‌شود.

نوجوانان امام رضایی در جاده عشق حسینی
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

امسال، کاروان دبیرستان علوم و معارف اسلامی امام رضا(ع) واحد ۱۴ باز هم کوله‌هایش را بست و رهسپار شد؛ اما من، جا ماندم و دفتر و قلمی که تنها وسیله‌ام برای همراهی با این قافله شد.

این پنجمین سال است که این کاروان با جمعی از دانش‌آموزان و مربیان، همزمان با ایام اربعین حسینی، راهی عتبات عالیات می‌شود. چهل‌وهفت نفر، در سحرگاه دوشنبه ۱۳ مرداد، از مسیر زمینی، قدم در «طریق الحسین(ع)» گذاشتند؛ جاده‌ای که هر وجبش با اشک و لبخند، با دعا و لبیک، آمیخته است.

لحظاتی که در قاب نمی‌گنجند

اولین کسی که با او تماس گرفتم، مجتبی هوشنگ‌نژاد، مسئول رسانه‌ای کاروان بود. او با صدایی سرحال اما کمی گرفته گفت: «سلام آقای مقدم، وقتتون بخیر. ببخشید صدام به دلیل سرماخوردگی کمی گرفته...»

مشخص بود، که خستگی راه، چون زورش به دستان تصویرگر و حرارت پر از همت قدم هایش نمی‌رسید صدایش را خراش داده بود؛ ولی انگار برای یک خبرنگار صدای سرما خورده دلیل کافی برای استراحت نبود. پس از او خواستم کمی از حال و هوای دوربین و تصاویر ثبت شده اش بگوید.

او نیز بامکثی کوتاه پاسخ داد: «بعضی حس‌ها رو هیچ دوربینی نمی‌تونه ثبت کنه. مثلاً وقتی بچه‌ها در خلوت خودشون با امام حرف می‌زنن، یا اشکی که بی‌هشدار روی گونه‌شون می‌لغزه… حتی وقتی می‌خواستم فیلم بگیرم، گاهی صورتشون رو می‌پوشوندن، نمی‌خواستن این لحظه‌ها ثبتِ کسی جز دل خودشون باشه».

شادی‌های کوچک بین راه

مسئول رسانه‌ای کاروان سپس از شادی‌های کوچک بین راه گفت، شوخی‌هایی که خستگی را می‌شکست؛ و از اخلاقی که دیدن آن در نوجوان شانزده، هفده ساله، برایش شگفت‌انگیز بود: «بچه‌های معارف، هم باصفا هستن، هم مؤدب. حتی وقتی مریض شدم، یکی‌شون مدام می‌پرسید: آقای هوشنگ‌نژاد، دارو می‌خواید؟ بهتر شدید؟ این همدلی رو باید با طلا نوشت، قلم ها یا دوربین ها خیلی برای ثبت اینچنین لحظاتی ناتوانن، شاید فقط باید با دوربین چشم دید و با قلم دل حفظشون کرد، همین.»

شوق اولین دیدار حرم امام حسین(ع)

کمی که ادامه داد، به صحنه‌ای از خاطرات تصویریش رسید که خودش هم بغض کرده بود: «لحظه اول از دیدار با حرم امام حسین(ع) رو هیچ‌کس هدایت نکرد. خودشون شروع کردن به زمزمه روضه، به سینه‌زنی… مربی‌ها عالی بودن، کاروانمون مدیریت خوبی داشت. حاج‌آقا عطاری معاون خود این مدرسه، ولی، این‌جا انگار یک نفر دیگه بود. تک تک بچه ها و حتی خود مربی ها رو هدایت میکرد، بهشون گریه هدیه میداد، خنده هدیه می کرد و کلی حس خوب دیگه».

در پایان، هوشنگ نژاد یا به قول بچه ها مرد رسانه ای کاروان، که روز خبرنگار رو هم خیلی متفاوت و در بهترین جغرافیای جهان تجربه کرده بود، از مربی ها و دیگر خادمین سفر گفت که همگی عضوی از خانواده بزرگ همان مدرسه بودند: «مربی‌ها و مسئولین کاروان، بچه‌ها رو طوری مدیریت می کردن که این سفر پرجمعیت، با کمترین خطر و بیشترین برکت انجام بشه. هماهنگ کردن یک گروه بین بیست میلیون زائر، کار کوچکی نیست، قطعا بخشی از بهترین قاب هام مختص خدمت بی منت این بزرگواران بود.»

حضوری معنوی و حماسی

سید امیر طاها حسینی، یکی از دانش‌آموزان کاروان که البته امسال فارغ‌التحصیل می شد و قرار بود آخرین خاطره خودش با دبیرستان را با این سفر رقم بزند مخاطب بعدی من بود. صدایش پر از انرژی بود، اما پشت آن عمقی از تجربه نهفته بود. وقتی از سفرش پرسیدم گفت: «این دومین بار بود که می‌رفتم، ولی امسال فرق داشت. قبل محرم، جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل رو داشتیم. حضور ما در اربعین، هم معنوی بود، هم حماسی—انگار هر قدم، مشت محکمی بود بر دهان دشمن. از همان لحظه حرکت، کار فرهنگی و خدماتی شروع شد؛ موکب‌ها رو حمایت کردیم، پویش “اربعین در اربعین” رو اجرا کردیم. این سفر فقط پیاده‌روی نبود، جهاد فرهنگی هم بود».

بین دو گنبد طلا

جهان پور، دانش‌آموز دیگر کاروان، حرفش را با یک تصویر ماندگار آغاز کرد: «رفتیم عشق امام حسین(ع) رو گرفتیم. این عشق، اون شور و حالی بود که حتی توی حرم امام رضا(ع) هم پیدا نمی‌شه. از ملت‌های مختلف، با زبان‌ها و فرهنگ‌های گوناگون، یک ارادت مشترک دیدیم. در میان بین الحرمین که می‌ایستادم به جای یک گنبد، دو تا گنبد زیبا می‌دیدم، اما لذت که می‌بردم؛ نه دوبرابر که هزاران برابر می‌شد، انگار که وسط بهشت ایستاده بودم».

از او در خصوص سوغات و هدیه ای که قرار است برای همکلاسی هایش بیاورد پرسیدم و گفت: «هدیه‌ای که انشاالله توفیق بشه از کربلا با خودمون برگردونیم، همین عشق هستش؛ عشقی که باید توی رفتارمون تأثیر بدیمش و امام حسینی‌تر با خانواده، با جامعه، با مدرسه و با هرجایی دیگه رفتار کنیم و البته یک آرزو هم دارم که امیدوارم دستی که امروز به ضریح زدم و در واقع به دستان حضرت اباعبدالله(ع)، سپردم، هیچ وقت از ایشون و از دستان ایشون جدا که هیچ، دور هم نشه، انشاالله ...».

جامانده‌ها هم زائرند

حالا کاروان، پس از زیارت مشاهد مشرفه، در راه بازگشت به مشهد است. اما می‌دانم که هیچ‌کدام، دلشان را تمام و کمال با خود نیاورده‌اند.

و من، جامانده پشت میز، با شنیدن روایت‌هایشان، انگار بوی قهوه عراقی و خاک آب خورده جلوی مواکب را حس می‌کنم، انگار صدای «لبیک یا حسین» از پشت گوشی تا اینجا می‌آید.

شاید پایم در جاده نبود، اما کلماتم تا بین‌الحرمین رفتند.

زیارتمان قبول، و التماس دعا

منبع: آستان نیوز

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha