این سریال که برگرفته از رمان «سووشون» نوشته سیمین دانشور است در ژانر درام تاریخی ساخته شده و نخستین تجربه سریالسازی نرگس آبیار برای نمایش خانگی است.
داستان سریال در بستر شیراز دهه ۱۳۲۰ شمسی، همزمان با اشغال ایران توسط نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم، روایت میشود و ماجراهای زندگی خانوادهای از طبقه نسبتاً مرفه را به تصویر میکشد که درگیر تحولات سیاسی و اجتماعی زمانه خود هستند. داستان از زاویه دید زری (با بازی بهنوش طباطبایی) زنی متأهل و مادری دلسوز، روایت میشود که تلاش میکند در میان آشوبهای سیاسی و قحطی ناشی از حضور اشغالگران، کانون خانوادهاش را حفظ کند. زری، شخصیتی محافظهکار اما در عین حال عمیق دارد که بهتدریج با چالشهای هویتی و خانوادگی روبهرو میشود. همسر او، یوسف (با بازی میلاد کیمرام) زمینداری روشنفکر و میهنپرست است که در برابر فشارهای حاکم وابسته به نیروهای بیگانه برای فروش آذوقه مردم به ارتش اشغالگر مقاومت میکند. این تصمیم، او را در مسیری پرخطر قرار میدهد و زندگی آرام خانواده را به توفانی از تراژدی و مبارزه تبدیل میکند.
داستان سریال، علاوه بر روایت عاشقانه زری و یوسف، به موضوعاتی چون ظلمستیزی، نقش زنان در جامعه و تأثیرات استعمار بر زندگی روزمره مردم آن دوره میپردازد. این سریال تلاش دارد با ترکیب درام عاشقانه، تاریخی و سیاسی، مخاطب را به سفری در دل تاریخ و فرهنگ ایران دعوت کند، اما به نظر میرسد چندان در این مسیر موفق نبوده است.
ناکامی تکنیک دوربین روی دست
نرگس آبیار با ساخت فیلمهای موفقی همچون «شیار۱۴۳» و «شبی که ماه کامل شد» نشان داد فیلمسازی توانمند و با نگاه هنری است، اما در نخستین تجربه سریال سازیاش، توجه بیش از حد او به جزئیات، موجب شده ریتم اثرش چنان کند شود که صدای اعتراض مخاطبان را بلند کند. قصه آنقدر آهسته پیش میرود که در قسمتهای ابتدایی، هیچ اتفاق مهم و تعلیق برانگیزی رخ نمیدهد و فقط مخاطب درگیر یکسری واگویههای ذهنی زری با خودش است که پراکنده و غیرمنسجماند.
اگرچه آبیار تلاش کرده اقتباسی نعل به نعل از کتاب «سووشون» داشته باشد، اما جهان تخیل ادبیات با سینما متفاوت است. ادبیات از تخیل بیمرز ذهن خواننده بهره میبرد، اما امکانات خیالپردازی دنیای تصویر، مرزهایی دارد که فیلمساز آن را مشخص میکند. اگرچه برخی فیلمسازان و نویسندگان از سریال آبیار حمایت کرده و این اقتباس وفادارانه به کتاب دانشور را ستودهاند، اما باید توجه داشت که مخاطبان اصلی سریال، عامه مردم هستند که سلیقهشان متأثر از سریالهای پرماجرا و هیجانانگیز روز دنیا و کلیپهای کوتاه اینستاگرامی است. حتماً مهم است که ذائقه چنین مخاطبی با آثار فاخر، تغذیه شود، اما این تغییر، ناگهانی اتفاق نمیافتد و اصرار فیلمساز بر روایتی کند و پر از جزئیات، نتیجهای جز ریزش مخاطب عام ندارد.
آبیار برای نزدیک شدن به فضای ذهنی «زری» از شیوه دوربین روی دست استفاده کرده که به دلیل حجم کم اتفاقها و ریتم کند قصه، برای مخاطب آزاردهنده است؛ چراکه تکانهای دوربین و پرشهای ناگهانی تصویر، نه کمکی به پیشبرد قصه میکند و نه به وهم آلودگی و خیالانگیزی فضا میافزاید.
تکنیک دوربین روی دست اگرچه میخواهد جهان آشفته ذهنی زری را نشان دهد، اما چنان در آن افراط شده که بیننده را دچار سرگیجه میکند. انتخاب این شیوه فیلمبرداری موجب شده تا عدهای برچسب فرار فیلمساز از زحمت قاببندیهای حساب شده را به آبیار بزنند. برخی دیگر نیز شیوه دوربین روی دست را آسیبی جبرانناپذیر برای این سریال پرهزینه توصیف کردهاند؛ چراکه پرشهای مکرر قاب برای اپیزودهای حدود یک ساعته، چشم بیننده را خسته میکند.
فربه در آکسسوار و نحیف در روایت
چهار قسمت از سریال، آنقدر حوصله سربر و بدون اتفاق خاصی روایت شد که دقایق پایانی قسمت چهارم با تعلیق ورود دو فرد چادرپوش برقع بر چهره به خانه زری پایان یافت و کمی ذهن مخاطب را برای دنبال کردن قصه، قلقلک داد. قسمت پنجم سریال با ورود شخصیت ملک سهراب خان (با بازی هوتن شکیبا) همراه بود و مخاطب را بابت هیجان بیشتر به قصه دلگرم کرد، اما در قسمت پنجم هم اتفاق خاصی نیفتاد و در بر همان پاشنه اپیزودهای قبل چرخید یعنی با ورود دو شخصیت جدید به سریال، موقعیت درگیر کنندهای خلق نشد.
اگرچه سکوی پخشکننده یعنی نماوا مدعی این است تعداد مخاطبان سریال، رکوردی تاریخی را برای این سکو ثبت کرده و آنقدر واکنش مخاطبان به حضور هوتن شکیبا در قسمت جدید مثبت بوده که میزان مخاطبان این قسمت نسبت به چهار قسمت اول سه برابر شده است، اما آنچه از واکنش مخاطبان برمیآید این است که «سووشون» بسیار کسلکننده شده و قصهای که در چند قسمت اول، مخاطبش را درگیر نکند، در ادامه هم چنین نمیکند و ارزش دنبال کردن ندارد.به نظر میرسد تیترهای رکوردشکنی مخاطبان «سووشون» با هدف تبلیغ سریال است و این رکوردشکنی باید در مقام مقایسه قرار بگیرد که منظور از رکوردشکنی در میان سریالهای همان سکو است یا تمام سریالهای نمایش خانگی و در چه بازه زمانی! این درحالی است که نماوا سابقه تولید سریالهای تماشایی و پرمخاطبی چون «آکتور»، «قورباغه» و «خاتون» را داشته است.بازی تبلیغاتی نماوا به همین اخبار خلاصه نمیشود؛ بنابر ادعای این سکو، «سووشون» در ۹ ساعت اول پخش قسمت افتتاحیه در حال ثبت رکورد مخاطبان تاریخ فعالیت نماوا بوده که با فیلتر شدن سکو و پایین آمدن سایت، از تحقق این رکورد جذاب جلوگیری شده است! این در حالی است که به نظر میرسد ماجرای توقیف سریال به دیده شدن سریال، کمک کرده است. پس از انتشار قسمت اول و نمایش صحنههای رقص، این اثر توقیف شد و مدتی هم سکو از دسترس خارج شد، درنهایت قسمت دوم پس از دو ماه توقف، منتشر شد، اما آنچه دست مخاطب را گرفت، سریالی فربه در آکسسوار و نحیف در روایت بود.
نگاه اقتصادی یا فرهنگی؟
سریال «سووشون» از سال ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۳ در شهر شیراز با هنرمندان مطرح سینما و تلویزیون ایران و همچنین هنرمندان پیشکسوت بومی این شهر تولید شد که علاوه بر مدت طولانی تولید، از گرانترین سریالهای نمایش خانگی بهشمار میرود. به گفته حسین میرطاوسی مالک نماوا (در حاشیه نمایشگاه الکامپ تیرماه پارسال) برای این سریال ۲۰۰ میلیارد تومان هزینه شده و با توجه به سرمایهگذاری ۲هزار میلیارد تومانی این سکو، یعنی یک دهم از کل سرمایه نماوا فقط هزینه ساخت یک محصول شده؛ محصولی که به گفته سرمایهگذار آن با دغدغه تولیدی ملی و وطنپرستانه انجام شده است. حتماً از تولیداتی با چنین دغدغه ارزشمندی باید حمایت شود، اما شکل حمایت و واکاوی هزینه- فایده آن هم حائز اهمیت است. سریالی که بودجه هنگفتی برای تولید دارد، باید در پخش، بخش قابلتوجهی از هزینههایش را دربیاورد و راههای مرسوم بازگشت سرمایه در تولیدات نمایش خانگی از محل درآمدهای تبلیغاتی و هزینه اشتراک است پس هرچه سریال طولانیتر باشد، منابع درآمدی بیشتر میشود، اما اصرار بر طولانی شدن سریال موجب فقر روایت شده است. گاهی هر اپیزود در دو یا سه لوکیشن محدود میگذرد و فیلمساز آنقدر حرفی برای گفتن ندارد که روی جزئیات، مکثهای طولانی دارد. انتخاب راوی قصه (محدود به زری) نیز دست آبیار را در تنوعبخشی به روایتگری بسته است.
شعاری شدن و مطول بودن دیالوگها هم از دیگر ضعفهای سریال است که گاه چنان اغراقآمیز و شعاری میشوند که از اثرگذاری مفاهیم ارزشمند پنهان در اثر میکاهند. به بیان دیگر شعاری بودن دیالوگها و درشتنمایی برخی صحنهها، آن موقعیتها را تصنعی و بدلی میکند. مثلاً در قسمت پنجم، زمانی که یوسف روبهروی ملک سهرابخان و ملک رستمخان مینشیند، با وجود مفاهیم وطنپرستانهای که در دیالوگهایش دارد، اما سکانس چنان طولانی برداشت میشود که مخاطب عجول امروز را وادار به گذر عبوری از این مفاهیم میکند.
طولانی بودن فلشبکها و مطول بودن صحنههای حضور زری در دارلمجانین و زندان هم موجب نارضایتی مخاطبان شده است؛ صحنههایی که میتوانست بسیار کوتاهتر تدوین شوند، اما پرهزینه بودن مجموعه و اصرار برای تولید ۳۰ قسمتی آن موجب شده فیلمساز دستش به قیچی نرود. همانطور که آب بستن به یک سریال میتواند موجب دلزدگی مخاطب شود، کشدار کردن بیدلیل موقعیتها و ماجراها هم با ظن فریب مخاطب میتواند موجب دلآزردگی و عصبانیتش شود.
بهنظر میرسد اقتباس از رمان تک جلدی «سووشون» میتوانست به یک فیلم سینمایی تماشایی یا مینیسریالی جذاب تبدیل شود، اما چنین قصهای که ظرفیت و کشش ساخت سریال بلند ۳۰ قسمتی را ندارد به دلیل هزینههای بالای تولید، آنقدر روایت مطول و کسلکنندهای دارد که در آیندهای نزدیک آن را با ریزش مخاطبان روبهرو خواهد کرد تا «سووشون» به یکی از گرانترین پروژههای شکستخورده نمایش خانگی تبدیل شود!
نظر شما