میثم که بود؟
میثم غلام زنی بود از بنی اسد که امیرالمؤمنین او را خرید و سپس آزاد ساخت. سپس فرمود اسم تو چیست و میثم عرض کرد سالم. حضرت فرمود رسول خدا (ص) مرا خبر داد که پدر تو در عجم تو را میثم نامگذاری کرده است. سپس میثم گفت: آری. پیامبر گفتارش راست بوده و شما نیز به راستی این را فرمودی. پس از آن علی (ع) فرمود: از این به بعد نام سالم را رها کن و نام اولی خود (میثم) را به کار ببر.
میثم در محضر علی (ع)
وی در نزد علی (ع) فوق العاده مورد توجه بود، و وی مقداری از اسرار الاهی را آگاه بود و گاه به گاهی به پخش بعضی از آنان مجاز و مأذون می گردید و عده ای از مردم نیز از غیبگویی علی (ع) به میثم مشکوک و متحیر بودند.
نیشابوری می نویسد: منزلت میثم در نزد حضرت علی (ع) مانند سلمان بود در نزد رسول خدا (ص). ابن زیاد نیز این بزرگوار را به شهادت نرساند مگر به خاطر مصاحبت و ولای امیرالمؤمنین. آن حضرت نیز علاقه ی وافری به او داشت، حتی گاهی اوقات که از مسجد جامع خارج می شد و در مغازه ی میثم می نشست و با او صحبت می کرد و گاهی که حضرت، میثم را برای کاری می فرستاد بجای وی خرما می فروختند.
آخرین حج میثم
میثم تمار به سال 60 هجری به قصد زیارت عمره کوفه را ترک نمود و به نزد ام السلمه، همسر رسول خدا (ص) رسید.
ام السلمه از وی پرسید تو کیستی؟ وی گفت: مردی عراقی غلام علی بن ابی طالب هستم. سپس ام السلمه وی را شناخت و فرمود تو بی شک میثم تمار هستی و میثم تایید نمود.
پس از آن ام السلمه گفت: سبحان الله همیشه از پیامبر (ص) می شنیدم که ایشان در نیمه های شب سفارش تو را به حضرت علی (ع) می فرمود. پس از آن ام السلمه دستور داد تا عطر آوردند و به میثم فرمود: ریش خود را با این عطر خوشبو نما، و سپس فرمود به زودی محاسنت با خون خضاب می گردد.
میثم با تعجب پرسید چه کسی این را به تو گفته است و ام السلمه فرمود علی (ع) و میثم تایید نمود و گفت: آری همینگونه است. وی پس از انجام عمل حج و بازگشت به کوفه توسط مامورین عبیدالله بن زیاد دستگیر گردید و نزد وی برده شد و جرم وی تنها دوستی با علی (ع) بود. در این بین ابن زیاد با قیافه ی تمسخر آمیزی به میثم می گوید: «این ربک» (خدایت کجاست) و میثم در پاسخ می گوید: «لبالمرصاد» (خدایم در کمین ستمگران است). و این گفت و گو باعث خشم ابن زیاد می گردد.
در پای چوبه دار محمد باقر مدرس بستان آباد می نویسد: در این هنگام ابن زیاد که عاجز از بحث و جدل با وی می ماند دستور به زندانی نمودن وی می دهد و پس از چند روز نحوه ی به شهادت رسیدن وی به دستوری مانند نقل حضرت علی (ع) اتفاق می افتد. یادآوری این نقل که در حضور خود میثم انجام گرفته شده بود، هر لحظه که می گذشت به وی بیشتر ثابت، و به ایمان و محبت وی به خاندان پیامبر (ص) می افزود. وی یاد می آورد از سخنان حضرت علی (ع) که ایشان روزی در جلسه ای که تعداد بسیاری از مخلصان و همچنین منافقان حضور داشتند فرمود: ای میثم روزی را می نگرم که بعد از من تو را به جرم محبت به من بر دار می کشند و روز دوم خون از دهان و بینی ات روان می شود و ریش تو را رنگین می سازد و روز سوم با حربه های بیرحمانه تو را می زنند تا جان می سپاری و چوب دار تو نهمین چوب است و تو نهمین نفر هستی و چوب دار تو از همه کوتاه تر است و محل این ماجرا جنب سرای عمروبن حریث است.
میثم نیز در این بین به یاد آورد روزی را که با امیرالمؤمنین علی (ع) از جلو خانه عمربن حریث عبور می کردند و حضرت وی را خواست و آن درخت نخل را که بارور بود نشان داد و میثم پی به ماجرا برد و فوراً دو رکعت نماز خواند و گفت تو درخت مبارکی بوده ای برای من چرا که من برای تو خلق شده ام و تو برای من غرس شده ای.
پس از آن میثم اکثر اوقات می آمد و زیر آن درخت نماز می خواند و به او آب می داد. ناگهان روزی آمد و دید نخله را بریده و تنه او را سالم گذاشته اند.
پس از دیدن این ماجرا فهمید که وقت موعد نزدیک است، ولی باز گاه گاهی به پای تنه درخت سرکشی می کرد و به عمربن حریث با این جمله راز نهفته در سینه اش را به کنایه می گفت: «انی مجاورک فاحسن جواری» (من به همسایگی تو خواهم آمد پس حق همسایگی را خوب به جای آر) عمر که از این جملات چیزی نمی فهمید گه گاه فکر می کرد شاید میثم می خواهد منزل مجاور او را بخرد، ولی هنگامی منظور او را فهمید که وی را بر بالای دار دید و در همان وقت عمربن حریث گفت: من حالا فهمیدم منظور میثم از همسایگی وی چه بوده است و پس از آن به کنیز خود امر کرد که هر شب در پای دار میثم حضور یافته و آب بیفشاند.
آخرین لحظات
چون میثم بر بالای دار رفت همچنان فضائل بنی هاشم را بیان می نمود و به رسوایی بنی امیه سخن می راند و چون این ماجرا را به ابن زیاد خبر دادند دستور داد بر دهان وی لجام زنند و او اول کسی در اسلام گردید که بر بالای دار بر دهانش لجام زدند.
فردای آن روز دقیقاً مطابق با نقل علی (ع) از بینی و دهانش خون فراوانی بر محاسنش سرازیر گردید و پس از آن با حربه وی را زدند و شهیدش کردند و شهادت میثم تمار این یار مجاهد و همیشگی خاندان پیامبر (ص) و حضرت علی (ع)، حتی در پای دار، به روایت تحفه الاحباب، ده روز قبل از ورود سیدالشهدا (ع) به عراق واقع گردید و سرانجام 7 نفر از خرمافروشان کوفه شبانه او را از دار پایین آوردند و بدن وی را در محل فعلی قبر شریفش دفن نمودند.
نظر شما