هنوز جمله اول را کامل نکرده بودم که خواهرزادهام با قیافهای درهم از اتاق بیرون آمد و گفت: «خاله جان، اگر میخواهی دوباره همان حرفهای هفته پیش را تکرار کنی، باید بگویم… خیلی اخلاقی رفتار میکنی. قانون و اخلاق فقط به درد آدمهای ضعیف میخورد!» از تعجب کم مانده بود چشمهایم از حدقه دربیاید. گفتم: «واقعاً اینطور فکر میکنی؟» خیلی جدی جواب داد: «بله، تو هم اگر جیتیآی وی بازی میکردی، خیلی وقت پیش به همین نتیجه رسیده بودی!».
چرا نگرانیم؟
آن روز در پاسخ به حرفهای عجیب خواهرزاده، چیزی نگفتم. کمی بعد اما، بازی «GTA v» را در اینترنت جستوجو کردم. صفحهای باز شد با گرافیک خیرهکننده و همان دنیای معروف «جیتیآی» که طبق معمول لبریز است از خشونت، دزدی، فساد و بیقانونی. شخصیت اصلی برای رسیدن به هدفش باید آدم بکشد، ماشین بدزدد و قانون را مدام دور بزند. تازه فهمیدم چرا خواهرم میگفت پسرش روزی چهار ساعت میخکوب این بازی است. آن لحظه بین دو حس گیر کرده بودم؛ از یک سو خیال راحت مادرانه که «خب، بچه در خانه است و بیرون نمیرود» و از سوی دیگر هول و ولا که نکند همین بازیها کمکم ارزشها، الگوهای رفتاری و حتی جهانبینی نسل آینده را شکل دهند.
قبل از اینکه گوشیها بیایند و بازیهای دیجیتالی رواج پیدا کنند، اسباببازیها بودند که علاوهبر سرگرمی، برای پرورش خلاقیت، تقویت هوش و یادگیری تعامل اجتماعی به کار میرفتند. وقتی پدر یا مادر با فرزندشان همبازی میشدند، بدون نیاز به کلاس و کتاب، ارزشها و رفتارهای درست را منتقل میکردند. حتی اگر والدین فرصت بازی نداشتند، کودک دنبال همبازی میگشت؛ چون بازی از اساس یک نیاز اجتماعی است و بچهها ذاتاً نمیتوانند تنها بازی کنند؛ چه با همسالان، چه با والدین، چه حتی با یک شخصیت خیالی که در ذهنشان ساختهاند. اما حالا، وقتی ما والدین میبینیم فرزندانمان در سکوت و تنهایی با تلفن همراه و بازیهای آنلاین سرگرماند، دلمان میگیرد. انگار خوشحالی و خوشبختی آنطور که ما تجربه کردیم، در زندگی آنها گم شده است. از طرفی، مشغلههای زیادمان اجازه نمیدهد وقت کافی برای بازی و همبازی شدن با بچهها داشته باشیم و مجبوریم دنیای جدیدشان را همان طوری که ساختهاند بپذیریم، هرچند ته دلمان هنوز مقاومت میکند و عذاب میکشیم. درثانی مثل خیلی چیزهای دیگر که در آن کم گذاشتیم، در اینجا هم بازیهای ایرانی جذاب و متناسب با فرهنگ ما خیلی کم هستند و این کمبود، نگرانی ما را دوچندان میکند. در نتیجه اگر اوضاع همینطور پیش برود، بعید نیست روزی در کتابهای علوم، کنار نیازهای اساسی مثل آب و غذا و خواب، نام تلفن هوشمند و بازیهای آن بیاید!
همبازیها
البته کاش همهچیز به همان دنیای تنهایی و بازی کردن ختم میشد، اما خب میدانید که فلسفه اصلی بسیاری از بازیهای دیجیتال امروز فراتر از سرگرمی ساده؛ پر از درسها و پیامهایی است که بدون هیچ پیشزمینهای سر راه بچهها قرار میگیرند. طراحان بازیها، باهوش و زیرک، فضاهای مجازی و شخصیتهایی میسازند که جای خالی همبازی واقعی و آموزش مستقیم والدین را پر کنند. قبلتر هم گفتیم که بازیهای ایرانی به اندازه کافی نیستند یا با آن کیفیت و گرافیک تقریباً وجود ندارند. به همین دلیل، بیشتر بازیهای موجود مطابق فرهنگ و ذائقه کودکان ما طراحی نشدهاند و بعضی وقتها اهدافی دارند که حتی خود ما هم سر درنمیآوریم. حالا که کودک ساعتها در این دنیای مجازی قدم میزند، هوش مصنوعی و شخصیتهای بازی نقش همان همبازی خیالی اما باهوش را بازی میکنند و پیامها، رفتارها و ارزشهای خودشان را مثل یک معلم نامرئی در ضمیر ناخودآگاه او میکارند. دیگر والدین نیستند که مسیر ذهنی و اخلاقی فرزندشان را شکل میدهند؛ بلکه طراحان بازیها هستند که با جلوههای گرافیکی جذاب، موسیقی هیجانانگیز و داستانهای پرچالش، فرهنگ و باورهای خودشان را منتقل میکنند. تازه اگر والدین بخواهند اصول تربیتی خود را آموزش دهند، کودک ناخودآگاه مسیر شخصیت مجازی را برمیگزیند و گاهی حرف آنها را پس میزند. چون بهتدریج و آرامآرام یک پارادوکس کوچک هویتی و رفتاری در ذهن کودک شکل گرفته که بهراحتی
قابل تغییر نیست.
حالا باید چه کنیم؟
واضح است که نمیتوانیم بازیها را صرفاً سرگرمی ببینیم و بچهها را بیدفاع رها کنیم، چون این دنیاهای دیجیتال بدون اینکه والدین متوجه شوند، عقاید و رفتار نسل آینده را شکل میدهند. هر مأموریت، هر شخصیت و هر داستان رنگ و لعابدار، بخشی از ذهن کودک را پر میکند. حتی اگر والدین بخواهند بخشی از تربیت فرزندشان را کنترل کنند، واقعیت این است که معیارهای دوستی، موفقیت، شکست و حتی سبک زندگی، بهطور بیصدا بازتعریف میشوند. وقتی این بچهها بزرگ شوند و تصمیمهای واقعی بگیرند، ممکن است ببینیم انتخابهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگیشان، بدون اینکه خودشان بدانند، از همان قهرمانان دیجیتال الگوبرداری شده است. پس کمترین کاری که میتوانیم از این به بعد انجام دهیم تا بلکه حدودی جلو این اثرات را بگیریم این است که همراه بچهها وارد بازی شویم؛ یعنی گاهی با آنها بازی کنیم و از همان مسیر سرگرمی، ارزشها و پیامهای مثبت را منتقل کنیم. دیگر اینکه، با دقت بازیهایی انتخاب کنیم که حداقل تا حدودی با فرهنگ و ذائقه ما همخوانی دارند. و آخر اینکه با گفتوگوهای روزمره، همانقدر که درباره مدرسه و تکالیف حرف میزنیم، درباره دنیای دیجیتال هم صحبت کنیم تا بچهها بفهمند ما نه دشمن سرگرمیشان هستیم و نه صرفاً نظارهگر بیقدرت. چون اگر شکاف عمیق میان ارزشهای خانوادگی و اجتماعی و دنیای ذهنی نسل بعد ایجاد شود، با نصیحتهای یک روزه و سرزنش پر نمیشود و نیازمند حوصله و آگاهی مستمر است و اگر میخواهیم بچههایمان در همان دنیای واقعی که ما میشناسیم رشد کنند، بهتر است همین حالا چشمها را باز کنیم و دستکم یک پایمان در دنیای دیجیتال آنها باشد.
نظر شما