حسن کافی برادر مرحوم شیخ احمد کافی به بیان خاطرهای از برادر عالم و جلیلقدر خود میپردازد که تقدیم شما فرهیختگان میشود:
در دهه ای که حاج آقای کافی در کرج منبر داشت، اتفاقا گذرش به خیابانی می خورد که کاباره ای در آنجا دایر شده بود و بساط مشروب خواری و قماربازی و سایر فسادهای اخلاقی برقرار بود.
شیخ احمد کافی از متولی آنجا پرس وجو می کند. معلوم می شود که جوانی است و زمین هفت هزار متری خود را به این کار اختصاص داده است. شیخ واسطه ای فرستاد و جلسه ای با جوان گذاشت. در جلسه بعد از کمی خنده و شوخی از جوان می پرسد: «چقدر درآمد داری؟»؛ می گوید: «روزانه هشت هزار تومان».
در طول جلسه، شیخ احساس کرد که حرفش خیلی در دل او نفوذ نمی کند، همانجا توسلی می کند و به خواست خدا اثر می کند.
جوان سرش را به دیوار می گذارد و می گوید: «چه فایده؟! هر چه روز درمی آورم را شبها در قمار می بازم و هفت هزار تومان ربا گرفتم و در فشارم. اگر شما کاری کنید که بدهی ام پرداخت شود، این مکان را تعطیل می کنم».
شیخ همان شب آن فرد را به یکی از مجالس خود می برد و با طرح مشکل وی، بدهی را پرداخت کرده، کاباره را تعطیل می کند.
منبع: شیخ احمد کافی به روایت برادرش
نظر شما