زبان در تعامل و نزدیکی کشورها نقش بسیار تعیین کننده ای دارد. این موضوع در بسیاری از نقاط جهان چه در خاورمیانه، چه در اروپا و حتی در آمریکای جنوبی نقش بسیار تعیین کننده ای در نزدیکی و همگرایی کشورها بازی می کند.

زبان فارسی قوی‌ترین عامل اشتراک کشورهای آسیای مرکزی است
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

این درحالی است که زبان فارسی در تعاملات و همگرایی ایران با آسیای مرکزی و افغانستان نتوانسته است آن چنان که باید، نقش آفرینی کند.
این موضوع را در گفت و گو با یکی از دانشمندان و پژوهشگران مطرح تاجیک و شوروی سابق به بحث گذاشته ایم.
دکتر «نار نارف» که پس از ورود به ایران نام خانوادگی خود را به «سیدزاده» تغییر داده است، از معدود دانشمندان شوروی سابق است که عمر خود را در راه آموختن و آموزش زبان فارسی صرف کرده است.
دکتر نارف(سیدزاده) متولد ۱۹۳۶ در دوشنبه است که تحصیلات آکادمیک خود را در سطح دکتری در دانشگاه مسکو و در رشته ادبیات فارسی به پایان رسانده و در حال حاضر نیز در حال تکمیل رساله فوق دکترای خود در زمینه زبان فارسی در آسیای مرکزی است.
دکتر نارف سالها رئیس کرسی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ملی تاجیکستان بوده است و چند سالی است برای ادامه تحقیقات خود، در ایران زندگی می کند. از وی مقالات و کتابهای بسیاری در زمینه های ادبی، سیاسی و فرهنگی ایران و روسیه به چاپ رسیده است که در دانشگاه های تاجیکستان و روسیه تدریس می شود.


دکتر نارف! نظر جنابعالی درباره زبان فارسی به عنوان زبان مشترک سه کشور ایران، افغانستان، تاجیکستان و برخی مناطق در آسیای مرکزی، در دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با این کشورها چیست و آیا می تواند نقطه اتصالی برای توسعه روابط باشد؟
تاجیکستان در میان کشورهای آسیای مرکزی، پرچمدار زبان فارسی است. ما امروز به این کشور همچون استانی از ایران اسلامی و بخشی از خراسان بزرگ می نگریم. زبان فارسی یکی از وجوه مشترک میان کشورهای آسیای مرکزی و ایران است.
امروزه کشورهای دنیا به دنبال کوچکترین بهانه و اشتراکی برای اتحاد می گردند. زبان فارسی مهمترین و قوی‌ترین عامل اشتراک کشورهای فارسی زبان منطقه و آسیای مرکزی است که می تواند زمینه اتحاد بیشتر و همکاری های بسیار گسترده تر را در منطقه با جمهوری اسلامی ایران فراهم کند.
متأسفانه با تلاش کمونیستها در شوروی سابق، مردم آسیای مرکزی بویژه تاجیکستانی ها تا حدودی با زبان فارسی بیگانه شدند؛ بخصوص اینکه خط «سریلیک» جایگزین خط فارسی شد. این موضوع سبب شده است ارتباط نسلهای بعدی این کشورها چه به لحاظ اجتماعی و چه علمی و چه اقتصادی با ایران به عنوان کانون محوری زبان فارسی، روند نزولی به خود بگیرد.
در هر صورت با آغاز دهه ۹۰ میلادی و فروپاشی شوروی که استقلال کشورهای مشترک المنافع را در برداشت، آزادی بیان سبب شد خط و زبان فارسی در این کشورها جان تازه بگیرد. دانشمندان، فرهیختگان و ایران دوستان بسیاری در آسیای مرکزی بویژه تاجیکستان تلاش فراوانی کردند تا زبان و فرهنگ پارسی دوباره در این کشورها رونق بگیرد.
با تلاش محققان و دانشمندان تاجیکستان روزنامه هایی با خط فارسی منتشر و برنامه هایی با زبان فارسی در رادیو و تلویزیون تاجیکستان پخش شد که کمک زیادی به حیات دوباره این زبان در این منطقه از جهان کرده است.
بنده که سالها افتخار تدریس در دانشگاه ملی تاجیکستان را در کرسی ادبیات فارسی داشتم، شاهد علاقه‌مندی دانش آموختگان به این زبان و فرهنگ که در واقع زبان و فرهنگ نیاکان آنها به شمار می آید، بوده ام که با انتقال این مسایل به سفارت ایران در دوشنبه، هزاران جلد از کتابهای فارسی از ایران به تاجیکستان منتقل شد و تا حدودی توانست زبان و ادبیات فارسی را در این کشور تقویت کند و تردیدی ندارم که در سایر کشورهای آسیای مرکزی با تلاش جمهوری اسلامی ایران اتفاقات مشابه روی خواهد داد.


چه عواملی سبب شده است که روابط ایران با تاجیکستان و همچنین با سایر کشورهای آسیای مرکزی با وجود زمینه مشترکی همچون زبان فارسی به کندی پیش رود؟
ایران و تاجیکستان و سایر کشورهای آسیای مرکزی دشمنان فراوانی دارند که سبب شده اند نزدیکی این کشورها به یکدیگر با وجود زبان، فرهنگ و تاریخ مشترک به کندی پیش رود. دشمنان با هر وسیله ممکن می خواهند جلوی تعامل اقتصادی سیاسی فرهنگی و علمی ما را بگیرند.
به عنوان مثال راه اندازی تلویزیون مشترک فارسی زبان ایران، افغانستان و تاجیکستان می توانست سبب نزدیکی بیشتر فارسی زبانان به یکدیگر و در ادامه تعاملات گسترده تری شود که متأسفانه با دخالت دشمنان مشترکمان در منطقه این موضوع تحقق نیافت.
تا چند وقت پیش بحث تغییر خط سرلیک به فارسی در پارلمان تاجیکستان نیز به طور جدی مطرح بود که با فشار آمریکایی ها و چند کشور عربی در تاجیکستان با این ادعا که خط فارسی خط نیاکان مردم این منطقه نیست، منتفی شد.
اینها بی تردید دشمنان مشترک مردم پارسی در این منطقه هستند که به هیچ عنوان از تعامل و اتحاد ما استقبال نمی کنند و باید اراده های آهنینی از سوی دولتها برای تحقق همگرایی و اتحاد فارسی زبانان وجود داشته باشد.


همچنان که اشاره کردید، در چند سال اخیر هزاران جلد کتاب فارسی به تاجیکستان برده شده است. آیا اقدامهایی از این دست، توانسته در تقویت خط و زبان فارسی بویژه در دانشگاه های تاجیکستان مؤثر باشد؟
این اقدامها خوب است، اما باید در نظر داشته باشیم که فعالیتها باید بر اساس نیاز این کشورها باشد. جمهوری اسلامی ایران باید با همکاری دولت تاجیکستان در مدارس این کشور برای آموختن زبان و فرهنگ فارسی بیشتر همکاری کند.
چند سال پیش نسلی در این کشور وجود داشت که به طور کامل با خط و زبان فارسی آشنا بود. این نسل اکنون در حال از بین رفتن است. نسل جدید مردم در آسیای مرکزی با خط، زبان و فرهنگ فارسی بیگانه است. خب کار فرهنگی زمان طولانی نیاز دارد و سرمایه گذاری در این بخش سالها به طول می انجامد.


آیا ایران در طول این سالها توانسته است از وزنه زبان فارسی در مناسبات سیاسی خود با کشورهای آسیای مرکزی استفاده کند و در راستای منافع دو طرفه با این کشورها گام بردارد؟
به نظر من آسان‌ترین و سهل الوصول ترین راه برای حضور و دستیابی ایران به کشورهای آسیای مرکزی بویژه تاجیکستان زبان فارسی است. زبان فارسی می تواند جایگاه بسیار محکم‌تری در دیپلماسی این کشورها داشته باشد. متأسفانه چیزی که بنده را غمگین می کند، نوسانات بسیار زیاد در دنیای سیاست است.
در زمان مأموریت دکتر علی اشرف شبستری به عنوان سفیر ایران در جمهوری تاجیکستان، در کشور ما مشکلات بسیار زیادی به دلیل جنگ داخلی وجود داشت و امکانات این کشور نیز بسیار کم.
اما با تلاش ایشان که آشنا به همه امور سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه تاجیکستان بود، روابط دو کشور بسیار خوب و محکم شد که حتی جمهوری اسلامی ایران بزرگترین جایگاه را در صلح ملی تاجیکستان ایفا کرد.
اما بعد از ایشان، سفیران دیگری که مأمور و نماینده ایران در تاجیکستان شدند، نتوانستند انتظارات را برآورده کنند و هرگز روابط و تعامل ایران با تاجیکستان به آن سطح نرسید و این به دلیل تفاوت در نگاه ها و سیاست دولتهاست.
دیپلماسی ایران در تاجیکستان و سایر کشورها باید دیپلماسی ویژه تری نسبت به سایر کشورهای جهان باشد. دیپلماسی مرکب از تاریخ، سیاست، فرهنگ و زبان. به نظر بنده با این رویکرد می شود خوشبین شد جایگاه جمهوری اسلامی ایران در آسیای مرکزی تقویت می شود.


در دوره شوروی سابق یک ایدئولوژی وجود داشت که در صورت باقی ماندن زبان، فرهنگ و تاریخ ایران باستان در میان منطقه آسیای مرکزی کنونی، این مناطق روزی به سرزمین مادری خود، ایران، بازخواهند گشت و این احساس خطر کمونیستها سبب شده بود تلاش گسترده ای در حذف دین، فرهنگ و زبان فارسی در حکومت کمونیستی شوروی سابق انجام شود. پس از فروپاشی شوروی سابق این ذهنیت به نظر می رسد، هر چند به صورت کمتر در حاکمان این کشورها همچنان موجود است. آیا دلیل کندی تعاملات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و اجتماعی این کشورها همین موضوع است؟
بدون تردید این حرف درست است. کشورهای کوچک در طول تاریخ همواره تحت استعمار کشورهای بزرگ بوده اند. کشورهای آسیای مرکزی پس از جدایی از ایران همواره مورد تاخت و تاز دشمنان خود بوده اند و تا چند سال پیش نیز تحت استعمار روسیه بوده‌اند که سبب عقب ماندگی این کشورها شده است. ما امروز در منطقه، کشور بزرگ و قدرتمندی به نام ایران داریم که در همه عرصه ها به پیشرفتهای قابل توجهی دست یافته است.
احساس خطر غرب از ایران اسلامی موجب شده است آنان با ایجاد هراس در میان حاکمان کشورهای آسیای مرکزی این حس را در آنان ایجاد کنند که نزدیکی به تهران ممکن است برای حکومت آنان خطر آفرین بوده و حاکمیت آنان را تحت تأثیر قرار دهد.
به نظر بنده این موضوع سبب شده است، حکومتهای این منطقه از نزدیکی به جمهوری اسلامی ایران بپرهیزند و این دیپلماسی خارجی و دست برتر ایران نسبت به غرب و برخی کشورهای عربی در این منطقه است که می تواند مسیر آینده را با رویکردی درست هدایت کند و جایگاه خود را از اینکه هست، ارتقا ببخشد.

خبرنگار: مجید حاتم‌زاده مقدم

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • رضا مهریزی IR ۱۹:۱۴ - ۱۳۹۴/۱۱/۲۰
    1 1
    بسمه تعالی آیا افغانستان و تاجیکستان در پایان تاریخ به ایران می پیوندند ؟ رضا مهریزی چندی پیش به کتابی برخوردم که در آن نویسنده مدعی بود که اکنون و در این برهه از تاریخ که ما هستیم تاریخ به آغاز خود بازگشته است و کشورهای چین و هند و ایران که پایه گزاران تمدن بشری هستند مجددا قدرتمند شده اند . نمی دانم شما تا چه حد با نظرات این نویسنده موافق هستید اما بنده معتقدم نه تنها این نظردرست است بلکه اگر درست هم نبود جا داشت همه ما سعی کنیم که درست از آب درآید . امروزه چین یکی از پنج کشور برتر جهان است و جایگاه تاریخی خود ، و حتی بیش از جایگاه تاریخی خود ، را کسب کرده است . هند نیز از همه لحاظ جزو ده کشور بزرگ جهان محسوب می شود وجایگاهش در جهان روز به روز در حال بهبود است . ایران نیز جزو بیست کشور جهان از همه لحاظ می باشد . شاید جایگاه ایران و اینکه اولین تمدن محوری و بزرگ تاریخ ، یعنی تمدن ایران هخامنشی ، از آن ِ آن می باشد و سومین تمدن بزرگ و محوری تاریخ ، یعنی تمدن اسلام و ایران ، زاده سعی و تلاش ایرانیان می باشد حقش این نباشد که جزو بیست کشور اول جهان باشد بلکه بهتر است حداقل جزو ده کشور اول جهان از همه لحاظ باشد . برای اینکه ایران جزو ده کشور اول جهان بشود نیاز به سرزمین و جمعیت بیشتری دارد . اگر دو کشور افغانستان و تاجیکستان با ایران متحد شوند ایران می تواند جایگاهی که همان قرار گرفتن در جمع ده کشور اول جهان است بیابد . البته این تنها به نفع ایران نیست بلکه افغانستان و تاجیکستان هم که از نظر اقتصادی وضعیت خوبی ندارند می توانند ضمن اتحاد با ایران از درآمدهای نفتی ایران بهرمند شوند و از این فقر و فاقه به درآیند . ضمن اینکه این دو کشور به آبهای آزاد راه ندارند و در واقع در بن بست قرار گرفته اند و با اتحاد با ایران می توانند از این حالت بن بستی بدرآیند . علاوه بر اینکه افغانستان که از وجود طالبان رنج می برد می تواند با اتکا به ارتش مسلمان و هم زبان ایران از نا امنی و طالبان نجات یابد . البته این اتحاد در این برهه از تاریخ که در واقع پایان تاریخ است به نفع هر سه کشور می باشد و موجب ارتقای جایگاه آنان در جهان می شود .
  • shahcar ۱۹:۵۰ - ۱۳۹۸/۰۶/۱۳
    0 0
    من به عنوان یک فرد از افغانستان که سالهاست در مورد تاریخ و گذشته سرزمین و زبان فارسی مطالعه می کنم امیداور هستم که اتحاد ایران باستان دوباره شکل بگیرد البته نیازی نیست که اتحاد کشورهای فارسی زبان و آریایی از نوع سرزمینی باشد می تواند یک اتحادیه سیاسی ، اقتصادی و نظامی باشد مانند اتحادیه اروپا، مرزهای کشورها باقی بماند اما مرزهای فرهنگی و نژادی کم رنگ شود.